ورود عجیب

"ورود عجیب
"

هانا با دستانش دو طرف کارتون را گرفته بود و سعی می‌کرد تعادلش را حفظ کند. قدم‌هایش روی زمین مدرسه تازه‌ای که قرار بود سال‌ها در آن بگذراند، آرام اما نامطمئن بود. نگاه‌های عجیب دانش‌آموزان را حس می‌کرد، زمزمه‌های پچ‌پچ‌گونه‌شان در گوشش می‌پیچید، اما چاره‌ای نداشت.

"اون چیه رو سرش؟"

"مگه اسباب‌کشی کرده؟"

"این دیگه کیه؟"


هانا لبش را گزید و به خودش قول داد که به هیچ‌کدام از حرف‌هایشان اهمیت ندهد. اما ناگهان صدای بلند و پر از تمسخری در راهرو پیچید:

"ببینین کی اینجاست! یه کارتون متحرک!"


صدای خنده‌ی گروهی از دانش‌آموزان، فضا را پر کرد. هانا سرش را بلند کرد و نگاهش با پسری افتاد که به دیوار تکیه داده بود، دست‌هایش را در جیب کاپشن مشکی‌اش فرو برده بود و لبخند شیطنت‌آمیزی روی لب داشت. موهای بلوندش کمی به پیشانی‌اش ریخته بود و چشم‌های تیزش او را از بالا به پایین برانداز می‌کرد.

جیمین.

قلدر معروف مدرسه، کسی که حتی دانش‌آموزان سال‌بالایی هم سعی می‌کردند از او دوری کنند.

هانا نفس عمیقی کشید و تصمیم گرفت جوابش را ندهد، اما جیمین با یک قدم جلو آمد و گوشه‌ی کارتون را با انگشتش بالا زد.

"واقعاً تو توش جا می‌شی؟ یا فقط می‌خوای توش قایم بشی که کسی قیافتو نبینه؟"


خنده‌های اطرافیان بلندتر شد. قلب هانا تند می‌زد. حالا باید چکار می‌کرد؟

همه با خنده‌های تمسخرآمیزشان، هانا را زیر نگاه‌های سنگین خود می‌گرفتند. بعضی‌ها زیر لب پچ‌پچ می‌کردند:

"حتماً یه چیزی هست که نمی‌خواد نشون بده..."

"شاید خیلی زشته..."


اما هیچ‌کس از حقیقت پشت این کارتون لعنتی خبر نداشت. هیچ‌کس نمی‌دانست که هانا چرا صورتش را پشت آن مخفی کرده است. هیچ‌کس از ترسی که هر لحظه با او بود، خبر نداشت.

جیمین با لبخندی که بیشتر از اینکه خنده‌دار باشد، ترسناک به نظر می‌رسید، دستش را بالا آورد و انگار می‌خواست کارتون را از روی سر هانا بکشد.

"بیا ببینیم پشت این چیه!"


هانا با وحشت قدمی به عقب برداشت و کارتون را محکم‌تر گرفت. قلبش آن‌قدر تند می‌زد که حس می‌کرد هر لحظه ممکن است منفجر شود. اما جیمین تسلیم نمی‌شد...

— ادامه دارد...


اینم از فیک جدیدددددددد امیدوارم خوشتون بیاد
دیدگاه ها (۰)

...هانا با قدم‌های سریع از بین دانش‌آموزان عبور کرد و خودش ر...

...صدای همهمه‌ای در راهرو پیچید. همه با چشمانی گشاد شده به د...

سلام به عشقای خودممممم چطوریدد کیوتچه هاااا❤️🥹بچه ها من یک ع...

سلام به عشقای خودممممم چطوریدد کیوتچه هاااا❤️🥹بچه ها من یک ع...

ماسه ها قهوه ای رنگ به دخترک احساسی فراتر از ارامش میبخشیدند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط