عشق آغشته به خون

"عشق آغشته به خون "
P²⁶
*_*
______
با کمک گرفتن از دیوار ها به سمت اتاق راه افتادم..اشک که تو چشمام جمع شده بود فقط منتظر پلک زدن بود..درد داشتم قلبم خیلی درد می‌کرد..دستم رو روی دستگیره در اتاقم گذاشتم و خواستم باز کنم..که دستی روی دستم گذاشته شد.
تهیونگ:جین‌آئه(نگران)
بدون نگاه کردن بهش با تردید زیاد گفتم
جین‌آئه:برو میخوام تنها باشم
تهیونگ:چرا نگام نمیکنی!!
جین‌آئه:تنهام بزار تهیونگ..تحمل یه درد دیگه رو ندارم به حد کافی قلبم درد داره.
تهیونگ رو هُل دادم تا از دم در بره کنار و سریع وارد اتاقم شدم دروقفل کردمُ..پشت در کف اتاق نشستم..و سرم رو روی پاهام گذاشتم دیگه نمی‌تونستم مانع ریختن اشکم بشم..پس گذاشتم بریزن..
تهیونگ:جین‌آئه درو باز کن بزار باهم حرف بزنیم.
جین‌آئه:فقط برو..لطفا..
تهیونگ:تا نزاری باهم حرف‌ بزنیم نمیرم..نمیرم هیجا نمیرم..همین‌جا کنار در اتاق مشینم و منتظرت می‌مونم.
بی‌صدا اشک میرختم دور از چشم همه،انسان همیشه تنهاست حتی با وجود اون همه انسان که اطراف‌مون هست اما بازم تنهاست..هیچ‌دستی نیس موقع گریه اشکت رو پاک کنه،هیچ دستی نیس موقع خندیدن بغلت کنه،هيچ دستی نیس تا موقع نیاز بهت بگه 'هی‌من کنارتم منو که یادته!' همه بهش نیاز داریم..اما نداریمش.
جین‌آئه:بیا تمومش کنیم(بغض‌)
تهیونگ:چی میگی جین‌آئه..اصلا گوشات میشنوه؟
جین‌آئه:خیلی وقته کر شدم کور شدم لال شدم..نادان شدم فقیر شدم با وجود اینا حتی انسان بودنم رو فراموش کردم،،مگه من چی دارم که‌ میخوای با من باشی..ولم کن..برو راحت زندگیت کن و بزار منم بیفهمم انسانم.
تهیونگ:مگه تو نبودی که‌ گفتی دوسم داری ها!
جین‌آئه:چرا،مث یه رود روان دوستت دارم،مث ستاره های تو آسمون شب،مث ماه که عاشق آفتابشه،مث یه رودی که با همه پستی بلندی خودش رو به دریا میرسونه..منم دوست دارم،ولی یجا شدن ما تو دنیای که همه‌ی دل ها به مانند سیاه چاله شده ممکن نیس..
تهیونگ:اینکارو نکن..دوست داشتنت به اندازه کافی دردناک هست نکن تا این حس به تنفر تبدیل بشه
جین‌آئه:دردناک!!پس رهاش کن،،بزار بره..اگه موندی بود بعدی رها کردنش می‌مونه اما اگه رفتنی بود حتی برا خداحافظی برنمی‌گرده ولش کن..این درد رو رها کن.
تهیونگ:میدونم الان حالت خوب نیس..به حرفات فکر کن پشیمون میشی
جین‌آئه:چیزی واسه پشیمونی وجود نداره.
بلند شدم بدون توجه به حرف‌های پُردرد تهیونگ به سمت پنجره اتاقم رفتم..بازش کردم..اولین باد خنک که تو صورتم ورزيد بو پاییز و بیشتر زمستون رو با خود آورد..از پاییز متنفرم و همنطور زمستون..نفرت دارم بی‌دلیل..شاید واسه ریختن برگ ها بود زرد شدن‌شون بود نابودی‌شون بود..پاییز برگ‌های که تو بهار تولد می‌شد و تو تابستون زندگی می‌کرد رو می‌گرفت.. دل آدمارو تنگ میکنه..باعث میشه آدما بیشتر تو این حس تنهایی غرق بشه.. پاییز و زمستون همه چیو رو از آدم،طبیعت میگیره و تنها چیزی که بهشون میده دلتنگیه..
با سرد شدن هوا پنجره رو بستم،،اشکام که روی صورتم بود رو پاک کردم و چیزی پیش خود زمزمه کردم
جین‌آئه:بازی شروع شد..پیدات می‌کنم.



غلط املایی بود معذرت 💫💖
میشه کامنت بزاری که دوسش داری یا نه!🥲
میخوام مث قبل ازم‌ حمایت کنین کجاینننننننن؟؟
دیدگاه ها (۳۶)

"عشق آغشته به خون "P²⁷€_€³¹ december:)___________جین‌آئه ___...

"عشق آغشته به خون "P²⁸_____لباس رو از جعبه برداشتم و جلوم‌ گ...

"عشق آغشته به خون "P²⁵+_+_____آیماه گردنبند رو با ضربت زیاد ...

"عشق آغشته به خون "P²⁴♡_♡______آیماه بعد از‌ گفتن اینکه چیک...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۱تهیونگ خیلی تعجب کرده بود نمیدونم...

دوست دختر اجاره ای

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط