"عشق آغشته به خون "
"عشق آغشته به خون "
P²⁸
_____
لباس رو از جعبه برداشتم و جلوم گرفتمُ روبروی آینه قدنما ایستادم...اگه موهام رو باز میزاشتم و میکاپ میکردم بهم میومد..اما چیزی دیگهِ به ذهنم اومد..لباس رو دوباره تو جعبه گذاشتم و درش رو بستم..تصمیم نداشتم..تنم کنم..اینجوری نقشه که برسر دارم به هم میریزه و من اینو نمیخوام،به ساعت دیواری که تو سکوت اتاق تِک تاک میکرد نگاهی انداختم..الان باید همه چیز تو سالن اصلی حاظر باشه چون ممکنه نیم ساعت بعد یا حتی زودتر مهمونا بیان..
از اتاقم بیرون شدم و به سمت آشپزخونه رفتم......
سينی که روش جام های شراب گذاشته شده بود رو برداشتم و به سمت سالن اصلی راه افتادم..وارد سالن شدم و سينی رو روی میز بزرگ که برای امشب حاظر شده بود گذاشتم..باطری های مشروب رو که روی میز بود درست چیدم و واسه هر نفر یه جام شراب کنار بشقاب های شون گذاشتم..زمانیکه کارم تموم شد نگاهی به میز که فقط روش میشد انواع مختلف غذاهای که با گوشت درست شده بود انداختم..میگن آدما حتی از حیوونا وحشیترن این واقیعته..
سينی رو برداشتم و به سمت در سالن قدم برداشتم سرم پایین بود که با کسی برخورد کردم..سرم رو بالا آوردم
جینآئه:ای ای!!
با دیدن تهیونگ که بدون هیچ واکنش نگام میکرد..ساکت شدم..چشمام قفل نگاهاش شده بود..میخواستم فقط نگاش کنم..لباس سفید تنش کرده بود که خیلی بهش میومد.. بیشتر به لباسش دقت کردم..اگه میخواستم لباس که واسم فرستاده رو بپوشم..شاید باهاش ست میشد.
جینآئه:معذرت میخوام
سرم رو خم کردم و خواستم از کنار تهیونگ رد بشم..که بازوم رو تو دستش گرفت
تهیونگ:دوباره!!واقعا میمونم به کدوم سازت برقصم..مگه من چیکار کردم که دوباره ترکم کردی!؟
جینآئه:معذرت میخوام شاهزاده..من باید برم
تهیونگ:بدون جواب دادن به سؤالم؟
جینآئه:چیزی واسه گفتن ندارم
تهیونگ:چیزی واسه گفتن نداری؟؟اما من دارم و ازت میخوام بهشون جواب بدی.
جینآئه:نمیخوام واسه یه اشتباه دیگه مجازات بشم..
بازوم رو از دستش کشیدم و سریع سالن رو ترک کردم..با گرفتن چند نفس عمیق مانع ریختن اشکم شدم..صداش رو که جملهِ رو به زبون آورد شنیدم
تهیونگ:تو یه خودخواهی..یه خودخواهی..اگه خودت خواستی وارد رابطه میشی اما اگه نه حس طرف مقابل واست اهمیت نداره..
درست میگفت!!!یه خودخواه بودم که فقط خود رو میدید..شاید از نظر بقیه آره یه خودخواه باشم..اما اونا نمیدونن که دارم واسه داشتنشون چیکارا میکنم..چقدر در برابر تحقیر های که بهم میشه صبر میکنم و نادیدهشون میگیرم..تا بیتونم..بدون دردسری داشته باشمشون..دیگه نترسم تا یکی بدونه عاشقشم.
خ،چوی:جینآئه!!
ایستادم
جینآئه:هوم؟
خ،چوی:چرا حاظر نشدی..الان مراسم شروع میشه؟
جینآئه:اوه یادم رفته بود الان میرم..
خ،چوی:بده سینی رو برو حاظر شو
جینآئه:چشم.
سينی رو دادم دست مامانم و به سمت اتاقم راه افتادم،،بعدی داخل شدنم چشمم به جعبه خورد..چیکارش کنم؟
به سمت کمد لباسام رفتم..و درش رو باز کردم..نگاهی به همه لباسهام انداختم..به یه لباس ساده که خیلی به چشم نیاد نیاز داشتم..بلاخره میان اون همه لباس یکی از اونا توجهمو جلب کرد..برداشتمش و به سمت آینه رفتم..نگاهی به خودم انداختم..خوب بود.>>>>
بعدی پوشیدن لباسم کارهای لازمم رو انجام دادم و اتاقم رو ترک کردم،باید تا الان مهمونا اومده باشن..داشتم تو راهرو قدم میزدم که چندتا خدمتکار با سرعت زیاد از کنارم رد شدن
جینآئه:هعی چتونه؟؟
یکی از اونا به سمتم برگشت و در جواب سؤالم گفت
خدمتکار:داداش شاهزاده آیماه تشریف آوردن داریم میریم به استقبالشون..
غلط املایی بود معذرت 💖
نظرتون ؟؟؟
نمیخوای حمایت کنی🥲
کامنت میقوامممممممم😕
P²⁸
_____
لباس رو از جعبه برداشتم و جلوم گرفتمُ روبروی آینه قدنما ایستادم...اگه موهام رو باز میزاشتم و میکاپ میکردم بهم میومد..اما چیزی دیگهِ به ذهنم اومد..لباس رو دوباره تو جعبه گذاشتم و درش رو بستم..تصمیم نداشتم..تنم کنم..اینجوری نقشه که برسر دارم به هم میریزه و من اینو نمیخوام،به ساعت دیواری که تو سکوت اتاق تِک تاک میکرد نگاهی انداختم..الان باید همه چیز تو سالن اصلی حاظر باشه چون ممکنه نیم ساعت بعد یا حتی زودتر مهمونا بیان..
از اتاقم بیرون شدم و به سمت آشپزخونه رفتم......
سينی که روش جام های شراب گذاشته شده بود رو برداشتم و به سمت سالن اصلی راه افتادم..وارد سالن شدم و سينی رو روی میز بزرگ که برای امشب حاظر شده بود گذاشتم..باطری های مشروب رو که روی میز بود درست چیدم و واسه هر نفر یه جام شراب کنار بشقاب های شون گذاشتم..زمانیکه کارم تموم شد نگاهی به میز که فقط روش میشد انواع مختلف غذاهای که با گوشت درست شده بود انداختم..میگن آدما حتی از حیوونا وحشیترن این واقیعته..
سينی رو برداشتم و به سمت در سالن قدم برداشتم سرم پایین بود که با کسی برخورد کردم..سرم رو بالا آوردم
جینآئه:ای ای!!
با دیدن تهیونگ که بدون هیچ واکنش نگام میکرد..ساکت شدم..چشمام قفل نگاهاش شده بود..میخواستم فقط نگاش کنم..لباس سفید تنش کرده بود که خیلی بهش میومد.. بیشتر به لباسش دقت کردم..اگه میخواستم لباس که واسم فرستاده رو بپوشم..شاید باهاش ست میشد.
جینآئه:معذرت میخوام
سرم رو خم کردم و خواستم از کنار تهیونگ رد بشم..که بازوم رو تو دستش گرفت
تهیونگ:دوباره!!واقعا میمونم به کدوم سازت برقصم..مگه من چیکار کردم که دوباره ترکم کردی!؟
جینآئه:معذرت میخوام شاهزاده..من باید برم
تهیونگ:بدون جواب دادن به سؤالم؟
جینآئه:چیزی واسه گفتن ندارم
تهیونگ:چیزی واسه گفتن نداری؟؟اما من دارم و ازت میخوام بهشون جواب بدی.
جینآئه:نمیخوام واسه یه اشتباه دیگه مجازات بشم..
بازوم رو از دستش کشیدم و سریع سالن رو ترک کردم..با گرفتن چند نفس عمیق مانع ریختن اشکم شدم..صداش رو که جملهِ رو به زبون آورد شنیدم
تهیونگ:تو یه خودخواهی..یه خودخواهی..اگه خودت خواستی وارد رابطه میشی اما اگه نه حس طرف مقابل واست اهمیت نداره..
درست میگفت!!!یه خودخواه بودم که فقط خود رو میدید..شاید از نظر بقیه آره یه خودخواه باشم..اما اونا نمیدونن که دارم واسه داشتنشون چیکارا میکنم..چقدر در برابر تحقیر های که بهم میشه صبر میکنم و نادیدهشون میگیرم..تا بیتونم..بدون دردسری داشته باشمشون..دیگه نترسم تا یکی بدونه عاشقشم.
خ،چوی:جینآئه!!
ایستادم
جینآئه:هوم؟
خ،چوی:چرا حاظر نشدی..الان مراسم شروع میشه؟
جینآئه:اوه یادم رفته بود الان میرم..
خ،چوی:بده سینی رو برو حاظر شو
جینآئه:چشم.
سينی رو دادم دست مامانم و به سمت اتاقم راه افتادم،،بعدی داخل شدنم چشمم به جعبه خورد..چیکارش کنم؟
به سمت کمد لباسام رفتم..و درش رو باز کردم..نگاهی به همه لباسهام انداختم..به یه لباس ساده که خیلی به چشم نیاد نیاز داشتم..بلاخره میان اون همه لباس یکی از اونا توجهمو جلب کرد..برداشتمش و به سمت آینه رفتم..نگاهی به خودم انداختم..خوب بود.>>>>
بعدی پوشیدن لباسم کارهای لازمم رو انجام دادم و اتاقم رو ترک کردم،باید تا الان مهمونا اومده باشن..داشتم تو راهرو قدم میزدم که چندتا خدمتکار با سرعت زیاد از کنارم رد شدن
جینآئه:هعی چتونه؟؟
یکی از اونا به سمتم برگشت و در جواب سؤالم گفت
خدمتکار:داداش شاهزاده آیماه تشریف آوردن داریم میریم به استقبالشون..
غلط املایی بود معذرت 💖
نظرتون ؟؟؟
نمیخوای حمایت کنی🥲
کامنت میقوامممممممم😕
۱۲.۰k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.