تاوان انتخاب (پارت۱۰)
سانگ هی بهم پیام داده بود «تهیونگ شب شیفته ، اگه کوک میذاره بیا شب خونه ما»
+جونگ کوکااا من میتونم شبو برم پیش سانگ هی؟
جونگ کوک ابرویی بالا انداخت و به پیام سانگ هی نگاهی انداخت.
_باشه می رسونمت
چینی به پیشونیم دادم و لباسای رنگی پوشیدم.
سوار ماشین کوک شدم و اون داشت به سمت لوکیشنی که سانگ هی فرستاده بود رانندگی میکرد.
_بچه نباش یکم زنانه تر رفتار کن
+زنانگی من فقط متعلق به جئون جونگ کوکه.
با این حرفم پوزخند عمیقی زد، از همون قدیمیا
_نه بابا؟ خوشم اومد..
+خیلی وقت بود از این پوزخندا نزده بودی
_تو بهش میگی پوزخند؟
+پ ن پ؟ مگه پوزخند نیس؟
_یکی رو میشناختم که بهش میگفت لبخند شیطنت آمیز
از خنده داشتم میترکیدم
+اولا که همون شد.. دوماا! مال من خفن تره
و لبخند اغراق آمیزی زدم.
جونگ کوک بحث رو جوری که میخواست عوض کرد
_حالا امشب چیکار کنم؟
+یکم تحمل کننن میخوام با رفیقم وقت بگذرونم
_هنوز دو روز نشده آشنا شدینا منو فروختی بهش
و سرشو به طرز اغراق آمیزی به فرمون کوبید.
+یااا خودتو کنترل کن.
بعد از اینکه رسیدیم ،
خم شدم و بوسه کوتاهی به لبش گذاشتم.
همون طور که شوکه داشت نگام میکرد، پیاده شدم.
که جلومو گرفت
دستمو محکم فشار میداد.
+کوک نمیذاری برم انگار؟
که دیدم چشماشو بست و سرشو آورد جلو
لباشو کوبید به لبام
و اروم می مک.ید
وقتی نفس کم آورد ازم دل کند.
_یعنی باید تا فردا شب صبر کنم؟
براش دست تکون دادم و پیاده شدم.
که حرکت کرد و رفت.
وقتی آپارتمان شیک تهیونگ رو پیدا کردم
به سانگ هی زنگ زدم
+الو سانگ هی درو باز کن نمیدونم کدوم طبقه این
وقتی به خونش رسیدم، دیدم که همه چی خیلی ساده و صمیمی چیده شده
+میدونی سانگ هیا؟ تو کاملا فرد مناسب داداش تهیونگی.
هر دو بی اندازه صمیمی و با محبتین بی آلایش و پر از ....
سانگ پرید بغلم و حرفم نصفه موند
$انقدررر تعریف نکن بسههه بیا بشینیم رو مبل
باهم نشستیم و قهوه خوردیم
$تو گفتی هنوز خونوادت رو پیدا نکردی مگه نه؟
سر تکون دادم و جرعه دیگه ای از قهوه رو نوشیدم
$گفتم بیا تا بگم که همه جوره پشتتم ا.ت
از ذوق لبخند زدم
و خواستم براش تعریف کنم.
+مادرم سر زا مرد. منو داد به اجوما توی عمارت کیم. و اونجا بزرگ شدم. الان که ۱۷ سالمه، نه چیزی از مادرم می دونم نه از پدرم، نه اینکه خواهر و برادری دارم یا نه. حتی نمیدونم چی شد مادرم تنها بوده و موقع زایمان پدرم نبوده.
$ا.ت جواب خیلی از سوال هات دست اجوماعه. کلی سر نخ دستشه. بنظرم اول باید بری سراغ اون. و بعدش مراحل بعد.
+راستش سانگ هی بنظرم غیر ممکن میاد که تو این دنیای بزرگ، بتونم خونوادمو پیدا کنم.
$دنیا بزرگه؟ دنیا کوچیکه ا.ت.. انقدر کوچیک که شاید خونوادت تو چند قدمیت باشن.
+امیدوارم.. امیدوارم سانگ هی....
+جونگ کوکااا من میتونم شبو برم پیش سانگ هی؟
جونگ کوک ابرویی بالا انداخت و به پیام سانگ هی نگاهی انداخت.
_باشه می رسونمت
چینی به پیشونیم دادم و لباسای رنگی پوشیدم.
سوار ماشین کوک شدم و اون داشت به سمت لوکیشنی که سانگ هی فرستاده بود رانندگی میکرد.
_بچه نباش یکم زنانه تر رفتار کن
+زنانگی من فقط متعلق به جئون جونگ کوکه.
با این حرفم پوزخند عمیقی زد، از همون قدیمیا
_نه بابا؟ خوشم اومد..
+خیلی وقت بود از این پوزخندا نزده بودی
_تو بهش میگی پوزخند؟
+پ ن پ؟ مگه پوزخند نیس؟
_یکی رو میشناختم که بهش میگفت لبخند شیطنت آمیز
از خنده داشتم میترکیدم
+اولا که همون شد.. دوماا! مال من خفن تره
و لبخند اغراق آمیزی زدم.
جونگ کوک بحث رو جوری که میخواست عوض کرد
_حالا امشب چیکار کنم؟
+یکم تحمل کننن میخوام با رفیقم وقت بگذرونم
_هنوز دو روز نشده آشنا شدینا منو فروختی بهش
و سرشو به طرز اغراق آمیزی به فرمون کوبید.
+یااا خودتو کنترل کن.
بعد از اینکه رسیدیم ،
خم شدم و بوسه کوتاهی به لبش گذاشتم.
همون طور که شوکه داشت نگام میکرد، پیاده شدم.
که جلومو گرفت
دستمو محکم فشار میداد.
+کوک نمیذاری برم انگار؟
که دیدم چشماشو بست و سرشو آورد جلو
لباشو کوبید به لبام
و اروم می مک.ید
وقتی نفس کم آورد ازم دل کند.
_یعنی باید تا فردا شب صبر کنم؟
براش دست تکون دادم و پیاده شدم.
که حرکت کرد و رفت.
وقتی آپارتمان شیک تهیونگ رو پیدا کردم
به سانگ هی زنگ زدم
+الو سانگ هی درو باز کن نمیدونم کدوم طبقه این
وقتی به خونش رسیدم، دیدم که همه چی خیلی ساده و صمیمی چیده شده
+میدونی سانگ هیا؟ تو کاملا فرد مناسب داداش تهیونگی.
هر دو بی اندازه صمیمی و با محبتین بی آلایش و پر از ....
سانگ پرید بغلم و حرفم نصفه موند
$انقدررر تعریف نکن بسههه بیا بشینیم رو مبل
باهم نشستیم و قهوه خوردیم
$تو گفتی هنوز خونوادت رو پیدا نکردی مگه نه؟
سر تکون دادم و جرعه دیگه ای از قهوه رو نوشیدم
$گفتم بیا تا بگم که همه جوره پشتتم ا.ت
از ذوق لبخند زدم
و خواستم براش تعریف کنم.
+مادرم سر زا مرد. منو داد به اجوما توی عمارت کیم. و اونجا بزرگ شدم. الان که ۱۷ سالمه، نه چیزی از مادرم می دونم نه از پدرم، نه اینکه خواهر و برادری دارم یا نه. حتی نمیدونم چی شد مادرم تنها بوده و موقع زایمان پدرم نبوده.
$ا.ت جواب خیلی از سوال هات دست اجوماعه. کلی سر نخ دستشه. بنظرم اول باید بری سراغ اون. و بعدش مراحل بعد.
+راستش سانگ هی بنظرم غیر ممکن میاد که تو این دنیای بزرگ، بتونم خونوادمو پیدا کنم.
$دنیا بزرگه؟ دنیا کوچیکه ا.ت.. انقدر کوچیک که شاید خونوادت تو چند قدمیت باشن.
+امیدوارم.. امیدوارم سانگ هی....
۴.۹k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.