[•( ساحل )•]
[•( ساحل )•]
part ²⁵
یونا : کجا بیام من 😅
لینو : پیش ما بمون
یونا : نمیشه که اخه
لینو : چرا نمیشه بابا ، من یه آبجی دارم اگه تو بیای اونم خیلی خوشحال میشه ، دیگه ام تو خونه تنها نمیمونه
یونا : نمیدونم...
لینو : خب پس من میرم تو ام فکراتو بکن :)
یونا : باشه :)
...☆
( لینو رفت یکم وسیله و خوراکی گرفت و رفت ویلا )
...☆
• ویلا •
( جنی و هانا دارن ژست میگیرن دوتایی که تهیونگ ازشون عکس بگیره ، فلیکس هم داره با گوشیش حرف میزنه و به کارای شرکت رسیدگی میکنه )
...☆
جنی : من خسته شدم هانا دیگه میرم تو
هانا : باشه برو عمه
تهیونگ : خانم کوچولو یه ژست خوشگل بگیر میخوام عکستو تو مبایلم داشته باشم
هانا : نخیر...نمیشه عکس من تو گوشی تو باشه
تهیونگ : چه غلطا ، اونوقت چرا ؟
هانا : مگه من و تو با هم نسبتی داریم ؟
تهیونگ : چت شده دوباره 😑
هانا : باشه بابا..باشه😂بیا عکس بگیر
تهیونگ : آفرین دختر خوب ، خودتو از یه تنبیه بزرگ نجات دادی
هانا : چه تنبیهی مثلا ؟
تهیونگ : میخوای یه بار امتحان کنی ببینی چه تنبیهی ؟
هانا : نه نه ببخشید😂
تهیونگ : تو چه بخوای چه نخوای یه روزی باید اینجوری تنبیه بشی
هانا : باشه حالا عکستو بگیر برو ، مزاحم نشو ( می خنده )
( هانا یه ژست خوشگل گرفته بود و تهیونگم داشت ازش عکس میگرفت و این وسط لینو ریموت درو میزنه و میاد داخل با ماشین ( نمی دونم ریموت درسته یا نه )
...☆
لینو : چیکار میکنید بچه ها
هانا : ( زود خودشو جمع و جور میکنه ) ام..هیچی من از تهیونگ خواستم ازم عکس بگیره
تهیونگ : ا.. اره گوشیشو داد بهم گفت ازش عکس بگیرم
لینو : باشه حالا چرا انقدر حول شدید ، اشکال نداره راحت باشید ( چشمک میزنه و میره داخل خونه )
...☆
هانا : تهیونگ
تهیونگ : جانم
هانا : الان داداشم چرا اینطوری کرد؟ ( اسکل )
تهیونگ : مگه نشنیدی
هانا : چرا شنیدم ، کر که نیستم ، منظورم اینه که چرا این حرفو زد
تهیونگ : بابا مگه چی گفت 😂 میدونه من عاشقتم دیگه ، مگه بده
هانا : ارهههه بده
تهیونگ : وا 😶 من از دست تو چیکار کنم ، اصلا میخوای یه بلندگو بگیرم دستم به همه بگم هم تو راحت میشی هم من 😂
هانا : اره همینم مونده بود دیگه..
♡ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
part ²⁵
یونا : کجا بیام من 😅
لینو : پیش ما بمون
یونا : نمیشه که اخه
لینو : چرا نمیشه بابا ، من یه آبجی دارم اگه تو بیای اونم خیلی خوشحال میشه ، دیگه ام تو خونه تنها نمیمونه
یونا : نمیدونم...
لینو : خب پس من میرم تو ام فکراتو بکن :)
یونا : باشه :)
...☆
( لینو رفت یکم وسیله و خوراکی گرفت و رفت ویلا )
...☆
• ویلا •
( جنی و هانا دارن ژست میگیرن دوتایی که تهیونگ ازشون عکس بگیره ، فلیکس هم داره با گوشیش حرف میزنه و به کارای شرکت رسیدگی میکنه )
...☆
جنی : من خسته شدم هانا دیگه میرم تو
هانا : باشه برو عمه
تهیونگ : خانم کوچولو یه ژست خوشگل بگیر میخوام عکستو تو مبایلم داشته باشم
هانا : نخیر...نمیشه عکس من تو گوشی تو باشه
تهیونگ : چه غلطا ، اونوقت چرا ؟
هانا : مگه من و تو با هم نسبتی داریم ؟
تهیونگ : چت شده دوباره 😑
هانا : باشه بابا..باشه😂بیا عکس بگیر
تهیونگ : آفرین دختر خوب ، خودتو از یه تنبیه بزرگ نجات دادی
هانا : چه تنبیهی مثلا ؟
تهیونگ : میخوای یه بار امتحان کنی ببینی چه تنبیهی ؟
هانا : نه نه ببخشید😂
تهیونگ : تو چه بخوای چه نخوای یه روزی باید اینجوری تنبیه بشی
هانا : باشه حالا عکستو بگیر برو ، مزاحم نشو ( می خنده )
( هانا یه ژست خوشگل گرفته بود و تهیونگم داشت ازش عکس میگرفت و این وسط لینو ریموت درو میزنه و میاد داخل با ماشین ( نمی دونم ریموت درسته یا نه )
...☆
لینو : چیکار میکنید بچه ها
هانا : ( زود خودشو جمع و جور میکنه ) ام..هیچی من از تهیونگ خواستم ازم عکس بگیره
تهیونگ : ا.. اره گوشیشو داد بهم گفت ازش عکس بگیرم
لینو : باشه حالا چرا انقدر حول شدید ، اشکال نداره راحت باشید ( چشمک میزنه و میره داخل خونه )
...☆
هانا : تهیونگ
تهیونگ : جانم
هانا : الان داداشم چرا اینطوری کرد؟ ( اسکل )
تهیونگ : مگه نشنیدی
هانا : چرا شنیدم ، کر که نیستم ، منظورم اینه که چرا این حرفو زد
تهیونگ : بابا مگه چی گفت 😂 میدونه من عاشقتم دیگه ، مگه بده
هانا : ارهههه بده
تهیونگ : وا 😶 من از دست تو چیکار کنم ، اصلا میخوای یه بلندگو بگیرم دستم به همه بگم هم تو راحت میشی هم من 😂
هانا : اره همینم مونده بود دیگه..
♡ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
۳.۱k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.