[•( ساحل )•]
[•( ساحل )•]
part ²⁴
هانا : خب باشه ولی اگه هرکی اومد دید میندازم تقصیر خودت ، میگم این اومد مزاحم من شد😂
تهیونگ : باشه اصلا بنداز تقصیر من
...☆
( همدیگه رو بغل می کنن و همینطور که تهیونگ موهای هانا رو نوازش می کنه ، هانا خوابش میبره ، تهیونگم آروم بلند میشه پتو رو می کشه رو هانا و رو کاناپه می خوابه ، صبح که بیدار میشن صبحونه میخورن )
...☆
جنی : هانا اینجا خیلی منظره ی خوبی داره یه لباس خوشگل بپوش بریم عکس بندازیم
هانا : باشه الان میرم
لینو : منم میرم بیرون زود برمیگردم
جنی : لینو زود برگرد میخوام شام درست کنم
لینو : چشم زود میام :)
تهیونگ : من بیام ازتون عکس بگیرم ؟
جنی : اره..اره بیا خیلی خوب میشه مرسی
تهیونگ : ( به هانا لبخند میزنه ) خواهش می کنم
...☆
• ویو لینو •
رفتم سوار ماشین شدم و به یونا زنگ زدم ، بهش گفتم دارم میام بهت سر بزنم ، باید بیشتر در موردش بدونم ، وقتی رسیدم زنگ و زدم و باز کرد )
...☆
یونا : بیا تو لینو
لینو : مرسی ( میره داخل و سوار آسانسور شد و در خونه رو زد )
یونا : ( درو باز میکنه ) سلام لینو :) بیا تو
لینو : ( میاد داخل و میشینه رو مبل ) بهتری؟
یونا : اره بابا چیزی نبود که ، الان حالم خیلی خوبه
لینو : چه خوب ، اومدم بهت سر بزنم یکم بیشتر باهم آشنا بشیم
یونا : اره اون روز اصلا وقت نشد با هم بیشتر حرف بزنیم ، راستی بابت اون روز خیلی معذرت میخوام
لینو : دوباره که داری معذرت خواهی می کنی
یونا : 😂 عادت دارم هی میگم دیگه
لینو : تنها زندگی می کنی؟
یونا : اوهوم 😔 به جز اون بی معرفت کسی رو نداشتم که اونم رفت ، ولی به جاش الان یه دوست خوب دارم اونم تویی
لینو : پس مامان و بابات چی؟
یونا : از هم جدا شدن و بعد از کلی دعوا که من پیش کدومشون بمونم ، فرار کردم و اومدم آمریکا
لینو : خیلی متاسفم ، مگه کجا بودی که اومدی اینجا؟
یونا : ما کره زندگی می کردیم ، وقتی فرار کردم با کلی سختی یه کار پیدا کردم و تونستم برای خودم اینجا رو اجاره کنم ، تنهایی خیلی سخته
لینو : واقعا ؟ تو کره زندگی میکردی ؟ ما ام تو کره ایم
یونا : وای چه خوب !
لینو : پس تورم با خودمون میبریم 😁 میای؟
⭑نوشته ای از ᗷOᖇᗩ ⭑
♡ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
part ²⁴
هانا : خب باشه ولی اگه هرکی اومد دید میندازم تقصیر خودت ، میگم این اومد مزاحم من شد😂
تهیونگ : باشه اصلا بنداز تقصیر من
...☆
( همدیگه رو بغل می کنن و همینطور که تهیونگ موهای هانا رو نوازش می کنه ، هانا خوابش میبره ، تهیونگم آروم بلند میشه پتو رو می کشه رو هانا و رو کاناپه می خوابه ، صبح که بیدار میشن صبحونه میخورن )
...☆
جنی : هانا اینجا خیلی منظره ی خوبی داره یه لباس خوشگل بپوش بریم عکس بندازیم
هانا : باشه الان میرم
لینو : منم میرم بیرون زود برمیگردم
جنی : لینو زود برگرد میخوام شام درست کنم
لینو : چشم زود میام :)
تهیونگ : من بیام ازتون عکس بگیرم ؟
جنی : اره..اره بیا خیلی خوب میشه مرسی
تهیونگ : ( به هانا لبخند میزنه ) خواهش می کنم
...☆
• ویو لینو •
رفتم سوار ماشین شدم و به یونا زنگ زدم ، بهش گفتم دارم میام بهت سر بزنم ، باید بیشتر در موردش بدونم ، وقتی رسیدم زنگ و زدم و باز کرد )
...☆
یونا : بیا تو لینو
لینو : مرسی ( میره داخل و سوار آسانسور شد و در خونه رو زد )
یونا : ( درو باز میکنه ) سلام لینو :) بیا تو
لینو : ( میاد داخل و میشینه رو مبل ) بهتری؟
یونا : اره بابا چیزی نبود که ، الان حالم خیلی خوبه
لینو : چه خوب ، اومدم بهت سر بزنم یکم بیشتر باهم آشنا بشیم
یونا : اره اون روز اصلا وقت نشد با هم بیشتر حرف بزنیم ، راستی بابت اون روز خیلی معذرت میخوام
لینو : دوباره که داری معذرت خواهی می کنی
یونا : 😂 عادت دارم هی میگم دیگه
لینو : تنها زندگی می کنی؟
یونا : اوهوم 😔 به جز اون بی معرفت کسی رو نداشتم که اونم رفت ، ولی به جاش الان یه دوست خوب دارم اونم تویی
لینو : پس مامان و بابات چی؟
یونا : از هم جدا شدن و بعد از کلی دعوا که من پیش کدومشون بمونم ، فرار کردم و اومدم آمریکا
لینو : خیلی متاسفم ، مگه کجا بودی که اومدی اینجا؟
یونا : ما کره زندگی می کردیم ، وقتی فرار کردم با کلی سختی یه کار پیدا کردم و تونستم برای خودم اینجا رو اجاره کنم ، تنهایی خیلی سخته
لینو : واقعا ؟ تو کره زندگی میکردی ؟ ما ام تو کره ایم
یونا : وای چه خوب !
لینو : پس تورم با خودمون میبریم 😁 میای؟
⭑نوشته ای از ᗷOᖇᗩ ⭑
♡ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
۷.۲k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.