•°رمان دکتر رومانتیک من •°
•°رمان دکتر رومانتیک من •°
part ⑧
#ییعت
اول اماده شدم رفتم سرکار بعد برگشتم خونه یکم بعد اماده شدم که با الچین بریم رستوران
سوار ماشین شدم راه اوفتادم
دیدم الچین داره زنگ میزنه
الچین: الو عشقم کجایی؟!
ییعت: تو کوچه تونم رسیدم
الچین: سلام ییعت
ییعت: سلام
راه اوفتادیم به سمت رستوران ستاره خیلی استرس داشتم
یکم بعد رسیدیم
رفتیم تو رستوران یه جای چهار نفر انتخاب کردیم تا دوست الچین و دوست پسرش بیان
چند دقیقه بعد
لیزگه: سلام بچه ها
ییعت: صدای لیزگه رو شنیدم برگشتم
لیزگه: با دیدن ییعت تعجب کردم و هیچی نگفتم
برک: سلام
الچین: سلام بچه ها چطورین
لیزگه و برک: خوبیم
الچین: بزار معرفی کنم ییعت کوچاک دوست پسرم
لیزگه: تا اینو شنیدم خیلی ناراحت شدم
برک: بله ما همو میشناسیم
الچین: واقعا ییعت
ییعت: بله من لیزگه و برک رو می شناسم لیزگه دوست یازگی و ایلول هستش و من چند روز پیش تو همین رستوران با لیزگه اشنا شدم و دیروز با برک
الچین: چقدر خوب
ییعت لب زد گفت اتفاقا اوضاع خیلی بده
لیزگه: خوب بشینیم بچه ها
الچین و برک: بچه ها ما بریم دستا مون رو بشوریم
لیزگه: باشه عزیزم برید
ییعت: فک نمیکردم دوست الچین باشی؟
لیزگه: منم فک نمیکردم تو دوست پسر دوستم باشی
ییعت: من با الچین کات کرده بود اونم خیلی وقته اما همین دیشب زنگ زد گفت برگردیمو منم قبول کردم بعدش به تو هیچ ربطی ندارع خانوم
لیزگه: بابا درست حرف بزن دارن میان
برک: خوب بچه ها چی بخوریم
ییعت: شما بخورین من گرسنه نیستم
الچین: چرا عزیزم
لیزگه: تا اینو گفت عزیزم حسودی کردم سریع گفتم
ییعت تو دیشب هم رفتی نموندی الانم بری خیلی بهتره تا اینکه هیچی نخوری
ییعت: با این حرفش عصبی شدم گفتم چشم خانومه جومرت
پاشدم رفتم
برک: لیزگه چرا اینجوری کردی؟!
الچین: بچه ها ید دقیقه وایسید من الان میام برم راضی ش کنم تا بیاد
برک: برو
با توام لیزگه
لیزگه: میشه ولم کنی برک خسته شدم
الچین: ییعت وایسا
ییعت: برو شام بخور الچین
تا اینو گفتم یه دفعه ی......
ادامه داره 💅
#آسدور #آسیه #دوروک #سوسعم #عمر #سوسن #آیبر #برک #آیبیکه #یاستول #تولگا #یاسمین #سارپ #جانسو #ملیس_مینکاری #رجب_اوستا #ییعت_کوچاک #لیزگه_جومرت #سوبورجو_یازگی_جوشکون #اونور_سعید_یاران #خواهران_برادران #داستان_یک_شب #بوراک_دنیز#قصه_یک_شب #دریا_پینار_آک #جانفزا #ماهیر #ماهجان
part ⑧
#ییعت
اول اماده شدم رفتم سرکار بعد برگشتم خونه یکم بعد اماده شدم که با الچین بریم رستوران
سوار ماشین شدم راه اوفتادم
دیدم الچین داره زنگ میزنه
الچین: الو عشقم کجایی؟!
ییعت: تو کوچه تونم رسیدم
الچین: سلام ییعت
ییعت: سلام
راه اوفتادیم به سمت رستوران ستاره خیلی استرس داشتم
یکم بعد رسیدیم
رفتیم تو رستوران یه جای چهار نفر انتخاب کردیم تا دوست الچین و دوست پسرش بیان
چند دقیقه بعد
لیزگه: سلام بچه ها
ییعت: صدای لیزگه رو شنیدم برگشتم
لیزگه: با دیدن ییعت تعجب کردم و هیچی نگفتم
برک: سلام
الچین: سلام بچه ها چطورین
لیزگه و برک: خوبیم
الچین: بزار معرفی کنم ییعت کوچاک دوست پسرم
لیزگه: تا اینو شنیدم خیلی ناراحت شدم
برک: بله ما همو میشناسیم
الچین: واقعا ییعت
ییعت: بله من لیزگه و برک رو می شناسم لیزگه دوست یازگی و ایلول هستش و من چند روز پیش تو همین رستوران با لیزگه اشنا شدم و دیروز با برک
الچین: چقدر خوب
ییعت لب زد گفت اتفاقا اوضاع خیلی بده
لیزگه: خوب بشینیم بچه ها
الچین و برک: بچه ها ما بریم دستا مون رو بشوریم
لیزگه: باشه عزیزم برید
ییعت: فک نمیکردم دوست الچین باشی؟
لیزگه: منم فک نمیکردم تو دوست پسر دوستم باشی
ییعت: من با الچین کات کرده بود اونم خیلی وقته اما همین دیشب زنگ زد گفت برگردیمو منم قبول کردم بعدش به تو هیچ ربطی ندارع خانوم
لیزگه: بابا درست حرف بزن دارن میان
برک: خوب بچه ها چی بخوریم
ییعت: شما بخورین من گرسنه نیستم
الچین: چرا عزیزم
لیزگه: تا اینو گفت عزیزم حسودی کردم سریع گفتم
ییعت تو دیشب هم رفتی نموندی الانم بری خیلی بهتره تا اینکه هیچی نخوری
ییعت: با این حرفش عصبی شدم گفتم چشم خانومه جومرت
پاشدم رفتم
برک: لیزگه چرا اینجوری کردی؟!
الچین: بچه ها ید دقیقه وایسید من الان میام برم راضی ش کنم تا بیاد
برک: برو
با توام لیزگه
لیزگه: میشه ولم کنی برک خسته شدم
الچین: ییعت وایسا
ییعت: برو شام بخور الچین
تا اینو گفتم یه دفعه ی......
ادامه داره 💅
#آسدور #آسیه #دوروک #سوسعم #عمر #سوسن #آیبر #برک #آیبیکه #یاستول #تولگا #یاسمین #سارپ #جانسو #ملیس_مینکاری #رجب_اوستا #ییعت_کوچاک #لیزگه_جومرت #سوبورجو_یازگی_جوشکون #اونور_سعید_یاران #خواهران_برادران #داستان_یک_شب #بوراک_دنیز#قصه_یک_شب #دریا_پینار_آک #جانفزا #ماهیر #ماهجان
۱۱.۳k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.