پارت1 《brave doll》
پارت1 《brave doll》
ویو لارا
خدا همتون رو لعنت کنه...حرومزاده های نمک ناشناس..
من بخاطر همتون هم کتک خوردم هم حرف شنیدم هم رابطم با همه عوض شد...از همتون متنفرمم..هقهقهق
واقعا هم خیلی ناراحتم کردین هم خیلی ناامید..
من همتون رو مثل چی دوست داشتم..هقهقهقهقهق
خاک به سرم..کاش باهاتون اصلا قرار نمیذاشتم
.
.
.
.
فلش بک به چند ساعت پیش
داشتم آماده میشدم که چالش برم...دیدم یکی از بهترین دوستم یعنی مینی زنگ میزنه...
گوشی مدل آیفون 13 که قابش طرح سنگ سیاه مرمر بود رو برداشتم و روی دکمه جواب فشار دادم..بعد مرگ پدر و مادر اصلیم با کار کردن خودم خریدمش:)
مکالمه لارا و مینی°°
+اوح ببین کی زنگ زده
؟......
+ببینم سلام ولی تو چرا صدات میلرزه?گریه کردی?
؟......
+هیچی چیه بابا تو..
؟......
+ببینم تو آیا کُصی? من میگم چرا صدات میلرزه، گریه کردی...تو میگی بیا قرار بزاریم
؟......
+باشه لوکیشن بفرس
؟......
پایان مکالمه••
از مینی پیام اومد..واو چه جای عجیبی..ما چرا باید اینجا قرار بزاریم اونم یهویی...
به هر حال بریم ببینم چه اتفاقی میوفته یا گوهی خوردن که نمیتونن جمع کنن...
رفتم یه لباس سیاه پوشیدم (اسلاید دوم)موهام رو شونه زدم وباز گذاشتم...یه آرایش هم کردم و از اتاقم زدم بیرون...از طرز حرف زدن مینی هم کمی ترسیدم و هم تعجب کردم...من چون دختر تجربه دیده و عاقلی هستم،کنار خودمچند تا بادیگارد هم بردم برای امنیت زیاد...بهشون گفتم
+خب من الان با رانندم به یه مکان میریم شما هم مارو دنبال می کنین و قراره یه اتفاقی بیوفته..
فقط کافیه پراکنده بشین و هر کدومتون تو قسمتی از مکان قرار بگیرین و وقتی من جیغ زدم بیاین و تموم...افتاد?
|بله خانم
+افرین راه بیافتین...
رفتیم و رسیدم اه چرا اینجا انقد جای مزخرفیه...
من پیاده شدم و با دستم اشاره کردم که برن و قایم بشن...رفتم وارد شدم دیدم که چند تا پسر مینی و اون یکی دوستام رو پشتشون گرفتن و همشون دارن گریه میکنن...~
+اینجا چه خبره(داد)
~جون گایز دوستتون از شما هم که خیلییی جذابه(پوزخند)
+زر اضافی نچص نرین به مغزم[یکی ازفحش های من]
~اوففف اینکه صداش تحریک کنندس مامان و بابات چه ساختن واقعا(پوزخند)
+بس کننن(عربده)
؟لارا منو ببخش(گریه)
+واسه چی?
~خب بزار من بگم واسه چی...اکیپم و من اینارو اینجا پیدا کردیم که داشتن خود*ارضایی میکردن ماهم اومدیم تا کمکشون کنیم که بجای خودشون ما ارضاشون کنیم..
وقتی نزدیکشون رفتیم نزاشتن و ماهم تهدید کردیم که گفتن یه دوستی داریم که با*کره نیس و فکر کنم اونم تویی..حالا بیا و شروع کنیم..
+خفه شووو(عربده)
رفتم نزدیک مینی و با دهن پر تف کردم تو صورتش و یدونه هم سیلی زدم بهش..[به به چه حالی داد]
برگشتم سمت پسرا...
+ببینین اینا گوه زیادی خوردن..من هنوز دخترم و نیازی نیس به شماها جواب پس بدم برین تو بار کلیی دختر هس که جون میده...من جزء اون دسته دخترا نیستم..
~به من هیچ ربطی ندارهه(عربده)من تورو میخوام
+زر اضافی نزننننن
دیدم دارن نزدیک میشن یه جیغ بنفشی کشیدم که بادیگارد ها ریختن روشون و همشون بای باییی...
+هه(پوزخند)فکر کردین من ابلهم?
رفتم و از موهای مینی گرفتم
+ببین دختره هرزه حرومزاده اگه دوباره بهم نزدیک بشی و بهم پیام بدی نمیدونم زنگ بزنی...جسدت رو میندازم جلو سگا..فهمیدیییی
؟آ..آره
پرتش کردم زمین و زیر لب
+هرزه ها
و از اونجا رفتم
.
.
.
پایان فلش بک
امروز مامان سه بوم اومد و گفت که تو بار یه جشنی ساعت8 برگزار میشه که ما هم دعوتیم...
الان ساعت 6:45 هس رفتم یه دوش ¹⁰مینی گرفتم..
اومدم موهام رو خشک کردم..روتین پوستی انجام دادم که یه ¹⁰ مین دیگه اون رو صورتم بود..یه روپوش بنفشم رو پوشیدم که زیر روپوش هیچی نپوشیده بودم و لخت بودم..که من عادت دارم بعد حموم کمی اونجوری بشینم... با همین حالت رفتم پایین و کیک خوردم و بعد اومدم بالا و نگاهی به ساعت روی دیوارم انداختم
7:35
وات ده فاک..رفتم یه لباس و کفش دارک انتخاب کردم
(اسلاید سوم و چهارم)
بعد رفتم نشستم آرایش دارک کردم که قسمتای دارک آرایش عبارت بود از:
ریمل...
خط چشم متوسط...
رژ لب سیاه...
بعد لباسام رو پوشیدم و یه عطر خنک زدم و به سمت پایین راهی شدم...
پرش زمانی به بار
رسیدیم و رفتیم تو که نگاههای هیز پسرا رو روم حس کردم...من خیلی خوشگل بود و تعداد زیادی هم خواستگار دارم و هر روز چند نفر درخواست دوستی میده...ولی من قبول نمیکنم...
چطور بود؟لطفا لایک و کامنت فراموش نشه🥺⭐️
ادامه بدم یا نه؟
شرایط پارت بعد
کامنت:¹⁰
لایک:¹⁰
ویو لارا
خدا همتون رو لعنت کنه...حرومزاده های نمک ناشناس..
من بخاطر همتون هم کتک خوردم هم حرف شنیدم هم رابطم با همه عوض شد...از همتون متنفرمم..هقهقهق
واقعا هم خیلی ناراحتم کردین هم خیلی ناامید..
من همتون رو مثل چی دوست داشتم..هقهقهقهقهق
خاک به سرم..کاش باهاتون اصلا قرار نمیذاشتم
.
.
.
.
فلش بک به چند ساعت پیش
داشتم آماده میشدم که چالش برم...دیدم یکی از بهترین دوستم یعنی مینی زنگ میزنه...
گوشی مدل آیفون 13 که قابش طرح سنگ سیاه مرمر بود رو برداشتم و روی دکمه جواب فشار دادم..بعد مرگ پدر و مادر اصلیم با کار کردن خودم خریدمش:)
مکالمه لارا و مینی°°
+اوح ببین کی زنگ زده
؟......
+ببینم سلام ولی تو چرا صدات میلرزه?گریه کردی?
؟......
+هیچی چیه بابا تو..
؟......
+ببینم تو آیا کُصی? من میگم چرا صدات میلرزه، گریه کردی...تو میگی بیا قرار بزاریم
؟......
+باشه لوکیشن بفرس
؟......
پایان مکالمه••
از مینی پیام اومد..واو چه جای عجیبی..ما چرا باید اینجا قرار بزاریم اونم یهویی...
به هر حال بریم ببینم چه اتفاقی میوفته یا گوهی خوردن که نمیتونن جمع کنن...
رفتم یه لباس سیاه پوشیدم (اسلاید دوم)موهام رو شونه زدم وباز گذاشتم...یه آرایش هم کردم و از اتاقم زدم بیرون...از طرز حرف زدن مینی هم کمی ترسیدم و هم تعجب کردم...من چون دختر تجربه دیده و عاقلی هستم،کنار خودمچند تا بادیگارد هم بردم برای امنیت زیاد...بهشون گفتم
+خب من الان با رانندم به یه مکان میریم شما هم مارو دنبال می کنین و قراره یه اتفاقی بیوفته..
فقط کافیه پراکنده بشین و هر کدومتون تو قسمتی از مکان قرار بگیرین و وقتی من جیغ زدم بیاین و تموم...افتاد?
|بله خانم
+افرین راه بیافتین...
رفتیم و رسیدم اه چرا اینجا انقد جای مزخرفیه...
من پیاده شدم و با دستم اشاره کردم که برن و قایم بشن...رفتم وارد شدم دیدم که چند تا پسر مینی و اون یکی دوستام رو پشتشون گرفتن و همشون دارن گریه میکنن...~
+اینجا چه خبره(داد)
~جون گایز دوستتون از شما هم که خیلییی جذابه(پوزخند)
+زر اضافی نچص نرین به مغزم[یکی ازفحش های من]
~اوففف اینکه صداش تحریک کنندس مامان و بابات چه ساختن واقعا(پوزخند)
+بس کننن(عربده)
؟لارا منو ببخش(گریه)
+واسه چی?
~خب بزار من بگم واسه چی...اکیپم و من اینارو اینجا پیدا کردیم که داشتن خود*ارضایی میکردن ماهم اومدیم تا کمکشون کنیم که بجای خودشون ما ارضاشون کنیم..
وقتی نزدیکشون رفتیم نزاشتن و ماهم تهدید کردیم که گفتن یه دوستی داریم که با*کره نیس و فکر کنم اونم تویی..حالا بیا و شروع کنیم..
+خفه شووو(عربده)
رفتم نزدیک مینی و با دهن پر تف کردم تو صورتش و یدونه هم سیلی زدم بهش..[به به چه حالی داد]
برگشتم سمت پسرا...
+ببینین اینا گوه زیادی خوردن..من هنوز دخترم و نیازی نیس به شماها جواب پس بدم برین تو بار کلیی دختر هس که جون میده...من جزء اون دسته دخترا نیستم..
~به من هیچ ربطی ندارهه(عربده)من تورو میخوام
+زر اضافی نزننننن
دیدم دارن نزدیک میشن یه جیغ بنفشی کشیدم که بادیگارد ها ریختن روشون و همشون بای باییی...
+هه(پوزخند)فکر کردین من ابلهم?
رفتم و از موهای مینی گرفتم
+ببین دختره هرزه حرومزاده اگه دوباره بهم نزدیک بشی و بهم پیام بدی نمیدونم زنگ بزنی...جسدت رو میندازم جلو سگا..فهمیدیییی
؟آ..آره
پرتش کردم زمین و زیر لب
+هرزه ها
و از اونجا رفتم
.
.
.
پایان فلش بک
امروز مامان سه بوم اومد و گفت که تو بار یه جشنی ساعت8 برگزار میشه که ما هم دعوتیم...
الان ساعت 6:45 هس رفتم یه دوش ¹⁰مینی گرفتم..
اومدم موهام رو خشک کردم..روتین پوستی انجام دادم که یه ¹⁰ مین دیگه اون رو صورتم بود..یه روپوش بنفشم رو پوشیدم که زیر روپوش هیچی نپوشیده بودم و لخت بودم..که من عادت دارم بعد حموم کمی اونجوری بشینم... با همین حالت رفتم پایین و کیک خوردم و بعد اومدم بالا و نگاهی به ساعت روی دیوارم انداختم
7:35
وات ده فاک..رفتم یه لباس و کفش دارک انتخاب کردم
(اسلاید سوم و چهارم)
بعد رفتم نشستم آرایش دارک کردم که قسمتای دارک آرایش عبارت بود از:
ریمل...
خط چشم متوسط...
رژ لب سیاه...
بعد لباسام رو پوشیدم و یه عطر خنک زدم و به سمت پایین راهی شدم...
پرش زمانی به بار
رسیدیم و رفتیم تو که نگاههای هیز پسرا رو روم حس کردم...من خیلی خوشگل بود و تعداد زیادی هم خواستگار دارم و هر روز چند نفر درخواست دوستی میده...ولی من قبول نمیکنم...
چطور بود؟لطفا لایک و کامنت فراموش نشه🥺⭐️
ادامه بدم یا نه؟
شرایط پارت بعد
کامنت:¹⁰
لایک:¹⁰
۱۱.۹k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.