وقتی برادر دوستت بود
وقتی برادر دوستت بود
پارت پنجم
_____
ویو ا.ت
پشتش به در بود که در باز شد ...برگشت که با دیدن ...
برگشت که با دیدن جونگکوک جا خورد
+امم...جونگکوک شی چیزی شده ؟!
جونگکوک چیزی نمیگفت و فقط خیره به ب،،دن ا.ت نگاه میکرد
+هی جونگکوک شی ...هنوز ، هنوز مستی نه؟!...جونگک....
_آهه ا.ت...انقدر نگو جونگکوک شی بدم میاد
+چی؟!
_نمیدونی چقدر داری هو،،،رنی میکنی من رو ...دو هفته خودم رو تحمل کردم ...الان دیگه نمیشه
+چ،چی میگی تو ...برو بیرون ...برو بیرونن (داد ارومم)
_بس کن کوچولو بیا با هم همکاری کنیم
داشت کم کم سمت ا.ت میرفت که ا.ت سریع دوید سمتش و هلش داد ولی ...زور ؟!...عمرا
+برو بیرون وگرنه همه رو بیدار میکنم
_داد بزن ...داد بزن کوچولو
+برو گمشو بیرونن
گلدان سرامیکی روی میز رو گرفت تو دستش ...
+برو بیرون ...برو بیرون (شمرده شمرده)
بالاخره با کلی بدبختی تونست بیرونش کنه ...پشت در نشست و در رو قفل کرد
+خدایا ...
کم کم همونجا خوابش برد
ساعت پنج و نیم صبح
از خواب بلند شد و از اتاق بیرون رفت
هنوز هیچ کس بیدار نبود پس بهترین فرصت بود یه کیف کوچرو گرفت و توش لباس گذاشت ...تا وقتی که اون دیوونه اینجا باشه من نمیتونم تحمل کنم
یه نامه نوشت و از خونه رفت بیرون
سمت خونه بکهیون حرکت کرد
ویو جونگکوک
همه رو مبل نشسته بودن و به یونا نگاه میکردن ...یونا با عصبانیت سرش رو اورد بالا ...
@دیشب مگه چه اتفاقی افتاد ها ؟!
نامجون:هیچکس خبر نداره ...ما همه بعد از بار خوابیدیم
جیمین : نه ...
همه:چی؟!
جیمین: نه یه نفر نخوابید
جین:کی؟!
جیمین نگاهی به جونگکوک کرد و گفت
جیمی:اون ...اون دیشب نخوابید ...
یونگی:یعنی چی ؟! کوک ...تو دیشب کجا بودی ؟!
_به خدا هیچ جا ...من هیچی یادم نمیاد اصلا بعد از باز رو یادم نمیاد
جیمین :مگه میشه کوک؟!...دیشب ساعت سه و نیم صدای ا.ت میآمد که انگار داشت به یه نفر میگفت دور شو ...حتی چند. بار هم رو اسم جونگکوک تاکید کرد
_هیونگ من کاری با ا.ت نکردم
یونا: کوک ...وای به حالت اگر به ا.ت دست زده باشی ...میرم دوربین ها رو چک کنم
همه:اوکی
متن نامه:
سلام ...الان که دارید این نامه رو میخونید من خونه نیستم ...از خونه رفتم تا شما راحت تر باشید و بتوانید هر کاری دلتون میخواد بکنید ...شاید اینجوری یک نفرتون هرکاری دلش بخواد بکنه ...اصلا به این فکر نکنید که اینجا خونه منه ...تا وقتی میخواهید بمونید ...من خونه بکهیون میرم و خداحافظ
پایان نامه
بعد از ده دقیقه یونا داد زد
@جئون جونگکوکککک (جیغ و داد)
همه با تعجب به کوک نگاه کردن و سریع بلند شدن رفتن بالا که ...
نظر یادت نره رفیق
#bts#army#BANGTAN#JUNGKOOK#fake#ARMY#BTS
پارت پنجم
_____
ویو ا.ت
پشتش به در بود که در باز شد ...برگشت که با دیدن ...
برگشت که با دیدن جونگکوک جا خورد
+امم...جونگکوک شی چیزی شده ؟!
جونگکوک چیزی نمیگفت و فقط خیره به ب،،دن ا.ت نگاه میکرد
+هی جونگکوک شی ...هنوز ، هنوز مستی نه؟!...جونگک....
_آهه ا.ت...انقدر نگو جونگکوک شی بدم میاد
+چی؟!
_نمیدونی چقدر داری هو،،،رنی میکنی من رو ...دو هفته خودم رو تحمل کردم ...الان دیگه نمیشه
+چ،چی میگی تو ...برو بیرون ...برو بیرونن (داد ارومم)
_بس کن کوچولو بیا با هم همکاری کنیم
داشت کم کم سمت ا.ت میرفت که ا.ت سریع دوید سمتش و هلش داد ولی ...زور ؟!...عمرا
+برو بیرون وگرنه همه رو بیدار میکنم
_داد بزن ...داد بزن کوچولو
+برو گمشو بیرونن
گلدان سرامیکی روی میز رو گرفت تو دستش ...
+برو بیرون ...برو بیرون (شمرده شمرده)
بالاخره با کلی بدبختی تونست بیرونش کنه ...پشت در نشست و در رو قفل کرد
+خدایا ...
کم کم همونجا خوابش برد
ساعت پنج و نیم صبح
از خواب بلند شد و از اتاق بیرون رفت
هنوز هیچ کس بیدار نبود پس بهترین فرصت بود یه کیف کوچرو گرفت و توش لباس گذاشت ...تا وقتی که اون دیوونه اینجا باشه من نمیتونم تحمل کنم
یه نامه نوشت و از خونه رفت بیرون
سمت خونه بکهیون حرکت کرد
ویو جونگکوک
همه رو مبل نشسته بودن و به یونا نگاه میکردن ...یونا با عصبانیت سرش رو اورد بالا ...
@دیشب مگه چه اتفاقی افتاد ها ؟!
نامجون:هیچکس خبر نداره ...ما همه بعد از بار خوابیدیم
جیمین : نه ...
همه:چی؟!
جیمین: نه یه نفر نخوابید
جین:کی؟!
جیمین نگاهی به جونگکوک کرد و گفت
جیمی:اون ...اون دیشب نخوابید ...
یونگی:یعنی چی ؟! کوک ...تو دیشب کجا بودی ؟!
_به خدا هیچ جا ...من هیچی یادم نمیاد اصلا بعد از باز رو یادم نمیاد
جیمین :مگه میشه کوک؟!...دیشب ساعت سه و نیم صدای ا.ت میآمد که انگار داشت به یه نفر میگفت دور شو ...حتی چند. بار هم رو اسم جونگکوک تاکید کرد
_هیونگ من کاری با ا.ت نکردم
یونا: کوک ...وای به حالت اگر به ا.ت دست زده باشی ...میرم دوربین ها رو چک کنم
همه:اوکی
متن نامه:
سلام ...الان که دارید این نامه رو میخونید من خونه نیستم ...از خونه رفتم تا شما راحت تر باشید و بتوانید هر کاری دلتون میخواد بکنید ...شاید اینجوری یک نفرتون هرکاری دلش بخواد بکنه ...اصلا به این فکر نکنید که اینجا خونه منه ...تا وقتی میخواهید بمونید ...من خونه بکهیون میرم و خداحافظ
پایان نامه
بعد از ده دقیقه یونا داد زد
@جئون جونگکوکککک (جیغ و داد)
همه با تعجب به کوک نگاه کردن و سریع بلند شدن رفتن بالا که ...
نظر یادت نره رفیق
#bts#army#BANGTAN#JUNGKOOK#fake#ARMY#BTS
۷.۹k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.