نمیتونم فراموشت کنم p9
نمیتونم فراموشت کنم p9
*دایون ویو*
لدورا رو رسونم و رفتم خونه
ازونجایی که بیرون غذا خوردیم گشنم نبود
پس رفتم لباسمو عوض کردم
و لباسی که خریده بودم رو اماده کردم واسه شب
قرار بود ساعت هشت بریم
رفتم خوراکی ورداشتمو نشستم جلو تلویزیون
زدم سریال مورد علاقم تازه شروع شده بود
بعد این یه سریال دیگم بود نگاه کردم
ساعت 7شد
ظرف خوراکیارو شستم و رفتم حموم
اومدم موهامو خشک کردم بهم میومد
یه ارایش دارک کردم و لباسمو پوشیدم گوشی و سوییچ ماشینو ورداشتم و رفتم سوار ماشینم شدم
قرار شد دوباره من برم دنبال لدورا
لدورا بهم گفته بود یکی دیگه از دوستامونم هست
باید دنبال اونم میرفتم چون خونه سوهی نزدیک بود اول رفتم دنبال اون بعدم لدورا
*جیهوپ ویو*
امشب قرار بود با پسرا بریم بار
ولی نامجون و جین و تهیونگ کنسل کردن
پس فقط منو جیمین و شوگا و کوک بودیم
میخاستیم ساعت 8و نیم بریم
ساعت8بود یه حموم 10مینی رفتم اومدم
لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم
رفتم دنبال شوگا جیمین و کوک هم باهم میومدن
شوگا اومد باهم سلام و احوالپرسی کردیم
و رفتیم سمت بار
جیمین و کوک زودتر رسیده بودن
رفتیم پیششون وقتی رفتیم داخل داشتیم دنبال جا
میگشتیم که چشمم خورد به سه تا دختر
یکیشون اشنا بود یکم که دقت کردم دیدم دایونه
خواستم برم پیشش که کوک صدام زد (چرا یهو یاد تریاک فروش صدام زد افتادم😂)
کوک:جیهوپ هیونگ توچی میخای؟
جیهوپ:ینی چی چی میخام؟
کوک:هیونگ چرا ارور میدی میگم چه نوشیدنی میخای
جیهوپ:ا..اها.....من وودکا
کوک:اوکی
رفتیم نشستیم سر یه میز و داشتیم باهم حرف میزدیم
همه حواسم پیش دایون بود
چقدر خوشکل شده بود...وای جیهوپ چی میگی
سعی کردم که بیخیالش بشم ولی نمیشد
*دایون ویو*
رفتیم داخل همه جا دود بود چون خیلی وقت بود
نیومده بودم یکم سرفم گرفت
ولی زود خوب شد
لدورا ویسکی سفارش داد
منو سوهی هم وودکا
رفتیم نشستیم سوهی برعکس همیشه زیاد نخورده بود
ولی لدورا کامل مست بود
منم اگه یکم دیگه میخوردم کامل مست میشدم
که احساس کردم تو بغل یکیم و داریم به سمت جایی میریم نمیتونستم خوب ببینم
فکر کردم سوهی که داره مارو میبره به سمت در
خروجی ولی سوهی که دستش انقدر بزرگ نیست
بیخیال شدمو خودمو سپردم به کسی که تو بغلش بودم
*جیهوپ ویو*
بلخره تونسته بودم از نگاه کردن به دایون
دست بردارم ولی یهو دیدم دایون تو بغل یه مردی
داره به سمت اتاق های بالا میره
خونم به جوش اومده بود و اگه توی یه انیمه بودم
الان از چشام اتیش بیرون میزد
پاشدم و دوییدم سمتشون یه مشت محکم زدم
تو صورته مرده که باعث شد دایون رو ول کنه
و بیفته زمین سریع دایونی که تعادل نداشت رو گرفتم
چون اعضا هم از رفتارم شومه شده بودن دنبالم اومدن
پس دایون رو دادم به شوگا و عصبی برگشتم
سمت مرده نشستم رو شکمش
و مشت میزدم بهش و با داد فحشش میدادم
*از زبان راوی*
حیهوپ جوری که انگار کنترلش دست خودش
نیست داشت مردی که نشسته بود روش رو
مثل یه کیسه بکس مشت های محمکم
میزد بهش کوک و جیمین سعی داشتن جیهوپ رو
از مرد جدا کنن
دایون هم بیخبر از اتفتق های دورش تو بغل شوگا
بیهوش شده بود،لدورا هم تو حال خودش نبود
و فقط داشت گریه میکرد
سوهی از ترس فقط بغل لدورا نشسته بود
و اروم هق هق میکرد
چند نفر داشتن مرد رو از زیر دست جیهوپ
بیرون میکشیدن و بقیه هم تماشاچی بودن
.......
برای خود جیهوپ تعجب بود که بخاطر یه دختری که
تازه دیدتش اینطوری عصبی شده بود
حس عجیبی داشت....انگار..انگار که...حسی.مثل
عشق..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خب دیگه
تموم
حمایت کنین تا پارت بعدو بزارم
با همکاری@tired.army
*دایون ویو*
لدورا رو رسونم و رفتم خونه
ازونجایی که بیرون غذا خوردیم گشنم نبود
پس رفتم لباسمو عوض کردم
و لباسی که خریده بودم رو اماده کردم واسه شب
قرار بود ساعت هشت بریم
رفتم خوراکی ورداشتمو نشستم جلو تلویزیون
زدم سریال مورد علاقم تازه شروع شده بود
بعد این یه سریال دیگم بود نگاه کردم
ساعت 7شد
ظرف خوراکیارو شستم و رفتم حموم
اومدم موهامو خشک کردم بهم میومد
یه ارایش دارک کردم و لباسمو پوشیدم گوشی و سوییچ ماشینو ورداشتم و رفتم سوار ماشینم شدم
قرار شد دوباره من برم دنبال لدورا
لدورا بهم گفته بود یکی دیگه از دوستامونم هست
باید دنبال اونم میرفتم چون خونه سوهی نزدیک بود اول رفتم دنبال اون بعدم لدورا
*جیهوپ ویو*
امشب قرار بود با پسرا بریم بار
ولی نامجون و جین و تهیونگ کنسل کردن
پس فقط منو جیمین و شوگا و کوک بودیم
میخاستیم ساعت 8و نیم بریم
ساعت8بود یه حموم 10مینی رفتم اومدم
لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم
رفتم دنبال شوگا جیمین و کوک هم باهم میومدن
شوگا اومد باهم سلام و احوالپرسی کردیم
و رفتیم سمت بار
جیمین و کوک زودتر رسیده بودن
رفتیم پیششون وقتی رفتیم داخل داشتیم دنبال جا
میگشتیم که چشمم خورد به سه تا دختر
یکیشون اشنا بود یکم که دقت کردم دیدم دایونه
خواستم برم پیشش که کوک صدام زد (چرا یهو یاد تریاک فروش صدام زد افتادم😂)
کوک:جیهوپ هیونگ توچی میخای؟
جیهوپ:ینی چی چی میخام؟
کوک:هیونگ چرا ارور میدی میگم چه نوشیدنی میخای
جیهوپ:ا..اها.....من وودکا
کوک:اوکی
رفتیم نشستیم سر یه میز و داشتیم باهم حرف میزدیم
همه حواسم پیش دایون بود
چقدر خوشکل شده بود...وای جیهوپ چی میگی
سعی کردم که بیخیالش بشم ولی نمیشد
*دایون ویو*
رفتیم داخل همه جا دود بود چون خیلی وقت بود
نیومده بودم یکم سرفم گرفت
ولی زود خوب شد
لدورا ویسکی سفارش داد
منو سوهی هم وودکا
رفتیم نشستیم سوهی برعکس همیشه زیاد نخورده بود
ولی لدورا کامل مست بود
منم اگه یکم دیگه میخوردم کامل مست میشدم
که احساس کردم تو بغل یکیم و داریم به سمت جایی میریم نمیتونستم خوب ببینم
فکر کردم سوهی که داره مارو میبره به سمت در
خروجی ولی سوهی که دستش انقدر بزرگ نیست
بیخیال شدمو خودمو سپردم به کسی که تو بغلش بودم
*جیهوپ ویو*
بلخره تونسته بودم از نگاه کردن به دایون
دست بردارم ولی یهو دیدم دایون تو بغل یه مردی
داره به سمت اتاق های بالا میره
خونم به جوش اومده بود و اگه توی یه انیمه بودم
الان از چشام اتیش بیرون میزد
پاشدم و دوییدم سمتشون یه مشت محکم زدم
تو صورته مرده که باعث شد دایون رو ول کنه
و بیفته زمین سریع دایونی که تعادل نداشت رو گرفتم
چون اعضا هم از رفتارم شومه شده بودن دنبالم اومدن
پس دایون رو دادم به شوگا و عصبی برگشتم
سمت مرده نشستم رو شکمش
و مشت میزدم بهش و با داد فحشش میدادم
*از زبان راوی*
حیهوپ جوری که انگار کنترلش دست خودش
نیست داشت مردی که نشسته بود روش رو
مثل یه کیسه بکس مشت های محمکم
میزد بهش کوک و جیمین سعی داشتن جیهوپ رو
از مرد جدا کنن
دایون هم بیخبر از اتفتق های دورش تو بغل شوگا
بیهوش شده بود،لدورا هم تو حال خودش نبود
و فقط داشت گریه میکرد
سوهی از ترس فقط بغل لدورا نشسته بود
و اروم هق هق میکرد
چند نفر داشتن مرد رو از زیر دست جیهوپ
بیرون میکشیدن و بقیه هم تماشاچی بودن
.......
برای خود جیهوپ تعجب بود که بخاطر یه دختری که
تازه دیدتش اینطوری عصبی شده بود
حس عجیبی داشت....انگار..انگار که...حسی.مثل
عشق..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خب دیگه
تموم
حمایت کنین تا پارت بعدو بزارم
با همکاری@tired.army
۳.۰k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.