چند پارتی¤
چند پارتی¤
*پارت چهارم*
+مرسی بابا ممنون که میزاری برن*ذوق
=خواهش میکنم عزیزم،فقط به من بگو که زمان رفتنتون کیه
+عام باید از مدرسه بپرسیم
=بپرسین؟مگه فقط خودت نیستی؟
+آها یادم رفت بگم من با دوستم لیا قراره بورسیه بگیریم
÷چه بهتر،خب برو بخواب فردا باید بری مدرسه
+عا باشه شب بخیر
با ذوق رفتم تو اتاقم و گوشیم رو برداشتم به کوکی پیام دادم
+سلام کوکی
_سلام
+خوبی؟دنس چطور پیش میره؟
_خوبه،یعنی عالیه خب مامان و بابات چی گفتن
+میشه تماس تصویری بگیریم؟
_عالیه خب من زنگ میزنم
+باشه
(مثلا تماس تصویری گرفتن)
+وای کوک میدونستی چقد خوشگلی؟
_معلومه که خوشگلم(دست پروده جین😂)
+اعتماد بهنفس رو قربون
_خب داشتی میگفتی مامان و بابات.....
+واییییییییییی اجازه دادن عرررر
_عررررررررر
+کوکی من الان باید برم اوکی؟
_وای باشه بی صبرانه منتظر اومدنتم
+منم*ذوق
+خدافظ کوکیی دوست دارم
_خدافظ منم دوست دارم
ویو کوک
دروغ چرا راستش خیلی خوشحال شدم وقتی گفت میخواد بیاد از ذوق بالا و پایین میپریدم یهو به خودم اومدم من مثلا بزرگ شدم ای خدااا قرار بود بره مدرسه از مدیرشون بپرسه کی بورسیه میگیرن
عالی بود میخوام وقتی اومد بهش پیشنهاد بدم اما اگه اون دوستم نداشته باشه چی؟
دارم تصور میکنم روزایی که خونم و باهم میریم بیرون،میریم لب ساحل،باهم وقت میگذرونیم،باهم میخندیم و گریه می کنیم،بچه هامون باهم بازی میکنن و ما هم با لبخند بهشون نگاه میکنیم....همه ی اینها آرزوهایی بود که فقط با بودن ا.ت به واقعیت میپیوست.......
ادامه دارد...
*پارت چهارم*
+مرسی بابا ممنون که میزاری برن*ذوق
=خواهش میکنم عزیزم،فقط به من بگو که زمان رفتنتون کیه
+عام باید از مدرسه بپرسیم
=بپرسین؟مگه فقط خودت نیستی؟
+آها یادم رفت بگم من با دوستم لیا قراره بورسیه بگیریم
÷چه بهتر،خب برو بخواب فردا باید بری مدرسه
+عا باشه شب بخیر
با ذوق رفتم تو اتاقم و گوشیم رو برداشتم به کوکی پیام دادم
+سلام کوکی
_سلام
+خوبی؟دنس چطور پیش میره؟
_خوبه،یعنی عالیه خب مامان و بابات چی گفتن
+میشه تماس تصویری بگیریم؟
_عالیه خب من زنگ میزنم
+باشه
(مثلا تماس تصویری گرفتن)
+وای کوک میدونستی چقد خوشگلی؟
_معلومه که خوشگلم(دست پروده جین😂)
+اعتماد بهنفس رو قربون
_خب داشتی میگفتی مامان و بابات.....
+واییییییییییی اجازه دادن عرررر
_عررررررررر
+کوکی من الان باید برم اوکی؟
_وای باشه بی صبرانه منتظر اومدنتم
+منم*ذوق
+خدافظ کوکیی دوست دارم
_خدافظ منم دوست دارم
ویو کوک
دروغ چرا راستش خیلی خوشحال شدم وقتی گفت میخواد بیاد از ذوق بالا و پایین میپریدم یهو به خودم اومدم من مثلا بزرگ شدم ای خدااا قرار بود بره مدرسه از مدیرشون بپرسه کی بورسیه میگیرن
عالی بود میخوام وقتی اومد بهش پیشنهاد بدم اما اگه اون دوستم نداشته باشه چی؟
دارم تصور میکنم روزایی که خونم و باهم میریم بیرون،میریم لب ساحل،باهم وقت میگذرونیم،باهم میخندیم و گریه می کنیم،بچه هامون باهم بازی میکنن و ما هم با لبخند بهشون نگاه میکنیم....همه ی اینها آرزوهایی بود که فقط با بودن ا.ت به واقعیت میپیوست.......
ادامه دارد...
۶.۷k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.