پارت ۱۷
پارت ۱۷
دست به سینه نشسته بود و با پاهاش ضرب گرفته بود.....
€(جین) درسته که ما.........مخصوصا من......... دل خوشی از نامجون نداریم ولی تحمل اون بی احترامی تو هم نداریم......
هر چی باشه اون بزرگتره.......
-آوردینم اینجا که حرفای تکراری بارم کنین؟
×(جیمین) نه فقط میگیم یه ذره آروم تر رفتار کن.....
ناگهان از حرف جیمین عصبانی شد و با شدت گفت
-چجوری آروم تر رفتار کنم وقتی دقیقا دست گذاشته رو نقطه ضعفم؟
تهیونگ با سردرگمی پرسید
٪(تهیونگ)نقطه ضعفت؟
-آره
×(جیمین)خب اونکه به هیچ کدوم از ما...........ا/ت؟
تو............تو.......نقطه ضعفت ا/ته؟
-آره
جین که جدی نگرفته بود تک خنده ای زد و گفت
€اونوقت از کی شده نقطه ضعفت که ما خبر نداریم......
-نمیدونم........شاید از دیشب ،یا شایدم از خیلی وقت پیش.....
€منظورت چیه؟
یونگی که تا اون موقع ساکت بود و داشت با فرمون ور میرفت(چون توی ماشین نشستن و حرف میزنن)
با همون حالت پوکر فیس همیشگیش گفت
=چطور تا الان نفهمیدین؟
پوفی کشید و ادامه داد
=یعنی خرم به جای شما بود از رفتار های ضایع کوک متوجه میشد که عاشق ا/ت شده.......
با شنیدن این حرف همه تو شک فرو رفتن.....
همینجوریش هضم یه اینجوری حرفی براشون غیر ممکن بود از طرف دیگه هم یونگی خیلی رک و راست و بدون مقدمه که حرف رو زد ،اوضاع رو سخت تر کرد.....
مغز همشون تا چند دقیقه ای در حال تفسیر کلمه به کلمه ی حرفای یونگی بود....
کوک هم انتظار این حرف یونگی رو نداشت ولی اونقدر به اندازه بقیه متعجب نشد بلکه خوشحالم شد......
چون یونگی یه بار سنگین رو از روی دوشش برداشته بود......
تنها تعجبش از این بود که یونگی چطور فهمیده......
یعنی رفتارش انقدر ضایع بوده؟
یا نه......اگر ضایع بود بقیه میفهمیدن.....
اینم از حس ششم قویه هیونگشه......
جین که تازه ویندوزش بالا اومده بود گفت
€منظورت ا/ته؟ا/ت خودمون؟
=آره
€جونگ کوک این چی میگه؟
=این به درخت میگن(همون پوکر فیس)
-هیونگ درست میگه
×(جیمین)وایسا ببینم یعنی تو........
-آره.......ا/ت رو دوست دارم
€(جین)حتما دیوونه شدی دیگه..........تو نامزد داری پسر
یونگی در همون حالت پوکر فیسش دوباره حرف دیگه ای زد که پشمای همه ریخت
=اینا در ظاهر با هم نامزدن.......
نامزدشم عاشق یکی دیگست.........
همه چیز داشت خیلی سریع اتفاق میافتاد
×فلورا.........عاشق یکی دیگست؟..........کی؟(تعجب)
یونگی پوفی از سر بی حوصلگی کشید گفت
=اونوقت میگم خرید ، میگید نه......
با اجازتون فلورا وتهیونگ با همن....
همه ی نگاه ها سمت تهیونگ برگشت......
ادامش پست بعد
دست به سینه نشسته بود و با پاهاش ضرب گرفته بود.....
€(جین) درسته که ما.........مخصوصا من......... دل خوشی از نامجون نداریم ولی تحمل اون بی احترامی تو هم نداریم......
هر چی باشه اون بزرگتره.......
-آوردینم اینجا که حرفای تکراری بارم کنین؟
×(جیمین) نه فقط میگیم یه ذره آروم تر رفتار کن.....
ناگهان از حرف جیمین عصبانی شد و با شدت گفت
-چجوری آروم تر رفتار کنم وقتی دقیقا دست گذاشته رو نقطه ضعفم؟
تهیونگ با سردرگمی پرسید
٪(تهیونگ)نقطه ضعفت؟
-آره
×(جیمین)خب اونکه به هیچ کدوم از ما...........ا/ت؟
تو............تو.......نقطه ضعفت ا/ته؟
-آره
جین که جدی نگرفته بود تک خنده ای زد و گفت
€اونوقت از کی شده نقطه ضعفت که ما خبر نداریم......
-نمیدونم........شاید از دیشب ،یا شایدم از خیلی وقت پیش.....
€منظورت چیه؟
یونگی که تا اون موقع ساکت بود و داشت با فرمون ور میرفت(چون توی ماشین نشستن و حرف میزنن)
با همون حالت پوکر فیس همیشگیش گفت
=چطور تا الان نفهمیدین؟
پوفی کشید و ادامه داد
=یعنی خرم به جای شما بود از رفتار های ضایع کوک متوجه میشد که عاشق ا/ت شده.......
با شنیدن این حرف همه تو شک فرو رفتن.....
همینجوریش هضم یه اینجوری حرفی براشون غیر ممکن بود از طرف دیگه هم یونگی خیلی رک و راست و بدون مقدمه که حرف رو زد ،اوضاع رو سخت تر کرد.....
مغز همشون تا چند دقیقه ای در حال تفسیر کلمه به کلمه ی حرفای یونگی بود....
کوک هم انتظار این حرف یونگی رو نداشت ولی اونقدر به اندازه بقیه متعجب نشد بلکه خوشحالم شد......
چون یونگی یه بار سنگین رو از روی دوشش برداشته بود......
تنها تعجبش از این بود که یونگی چطور فهمیده......
یعنی رفتارش انقدر ضایع بوده؟
یا نه......اگر ضایع بود بقیه میفهمیدن.....
اینم از حس ششم قویه هیونگشه......
جین که تازه ویندوزش بالا اومده بود گفت
€منظورت ا/ته؟ا/ت خودمون؟
=آره
€جونگ کوک این چی میگه؟
=این به درخت میگن(همون پوکر فیس)
-هیونگ درست میگه
×(جیمین)وایسا ببینم یعنی تو........
-آره.......ا/ت رو دوست دارم
€(جین)حتما دیوونه شدی دیگه..........تو نامزد داری پسر
یونگی در همون حالت پوکر فیسش دوباره حرف دیگه ای زد که پشمای همه ریخت
=اینا در ظاهر با هم نامزدن.......
نامزدشم عاشق یکی دیگست.........
همه چیز داشت خیلی سریع اتفاق میافتاد
×فلورا.........عاشق یکی دیگست؟..........کی؟(تعجب)
یونگی پوفی از سر بی حوصلگی کشید گفت
=اونوقت میگم خرید ، میگید نه......
با اجازتون فلورا وتهیونگ با همن....
همه ی نگاه ها سمت تهیونگ برگشت......
ادامش پست بعد
۲۹.۳k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.