ادامه پارت ۱۷......همش توی یه پست جا نشد
پسرک آب دهانش رو قورت داد و به بقیه خیره شد
باورش سخت بود دو نفر که سایه ی همو با تیر میزدن حالا عاشق هم شده باشن......
جیمین در همون حالت تعجب گفت
×ماشالله هیچ کدومتون بیکار نموندید ها.....یکیو جور کردید.....
یونگی از حرف جیمین تک خنده ای زد و گفت
=تو از بیکار موندن حرف نزن که خندم میگیره ..........دیگه کسی اینجا هست که ندونه تو با چهیونگی(همون دوست ا/ت).......
جین که همینجوریش با دو تا خبر قبلی که شنیده بود کُپ کرده بود لیوان آبی رو برداشت ولی یه قلپ که خورد با شنیدن حرف یونگی پرید توی گلوش.....
€(سرفه)
هوسوک آروم زد پشتش تا کمی حالش سر جاش بیاد.....
€چی میگی تو یونگی؟
=هر چی گفتم عین حقیقت بوده....مگه نه جیمین؟
جیمین سر زیر انداخت و با سر تایید کرد .......
€واقعا ایول بهتون.......معلوم نیست چه غلط های دیگه ای میکنین که ما خبر نداریم......
@ (هوسوک)پس با اینحال من و یونگی تنها سینگل های اینجاییم نه؟
=فقط من......
دوباره نگاه ها برگشت سمت یونگی.....
=فکر کردی نمی دونم رو منشیت کراشی؟
@ خب....من.......من......
€(جین)کافیه!!!!(تقریبا داد) سه تا مرغ کامل میخوردم هضمش برام راحتر از این حرفا بود.......
@ بابا اصن خبری نیست که......فقط یه کراش سادست......
یونگی هم لبخند ملیحی زد و سری تکون داد......(که از صد تا فحش بدتره لامصب)
×(جیمین)دسته جمعی تخریبمون کردی هیونگ.....
=دست به تخریبم عالیه.......
×بله صحیح میفرمایید.......:/
٪(تهیونگ)اصن موضوع ما این نبود......ما موضوعمون نامجونه......
جین لیوان آب رو روی داشبورد کوبید و گفت
€تا وقتی یه اینجور موضوع مهمی مونده ،دیگه نامجون به چشم میاد؟(چشمهاش درشت شده)
=هضمش سخته ولی همش واقعیته.....
€اونوقت تو اینا رو از کجا فهمیدی؟.....که همشم درست بود؟
=تو بزار به حساب حس ششم
€آهاااااا(از اون آهااااا ها،ها🗿)
-تهیونگ راست میگه.......اصن موضوع ما.....
ناگهان یه لحظه آلارم گوشیش به صدا دراومد و سریع قطع شد.....
گوشی رو از توی جیبش بیرون آورد......
آلارم دستبند ا/ت بود.....
دستبندی که بهش داده بود برای اینکه اگر توی خطر بود بهش خبر بده.....
استرس کل وجودش رو گرفت.....
بدون اینکه توجهی به افراد توی ماشین داشته باشه،پیاده شد و با سرعت به طرف اتاقشون رفت..........
اینم از پارت ۱۷
و اینکه اگر براتون سوال پیش اومد که چجوری ۶ نفری نشستن تو ماشین باید بگم کوک بچم تنهایی اون عقب نشسته،آره
پارت طولانی بود حمایت کنید
باورش سخت بود دو نفر که سایه ی همو با تیر میزدن حالا عاشق هم شده باشن......
جیمین در همون حالت تعجب گفت
×ماشالله هیچ کدومتون بیکار نموندید ها.....یکیو جور کردید.....
یونگی از حرف جیمین تک خنده ای زد و گفت
=تو از بیکار موندن حرف نزن که خندم میگیره ..........دیگه کسی اینجا هست که ندونه تو با چهیونگی(همون دوست ا/ت).......
جین که همینجوریش با دو تا خبر قبلی که شنیده بود کُپ کرده بود لیوان آبی رو برداشت ولی یه قلپ که خورد با شنیدن حرف یونگی پرید توی گلوش.....
€(سرفه)
هوسوک آروم زد پشتش تا کمی حالش سر جاش بیاد.....
€چی میگی تو یونگی؟
=هر چی گفتم عین حقیقت بوده....مگه نه جیمین؟
جیمین سر زیر انداخت و با سر تایید کرد .......
€واقعا ایول بهتون.......معلوم نیست چه غلط های دیگه ای میکنین که ما خبر نداریم......
@ (هوسوک)پس با اینحال من و یونگی تنها سینگل های اینجاییم نه؟
=فقط من......
دوباره نگاه ها برگشت سمت یونگی.....
=فکر کردی نمی دونم رو منشیت کراشی؟
@ خب....من.......من......
€(جین)کافیه!!!!(تقریبا داد) سه تا مرغ کامل میخوردم هضمش برام راحتر از این حرفا بود.......
@ بابا اصن خبری نیست که......فقط یه کراش سادست......
یونگی هم لبخند ملیحی زد و سری تکون داد......(که از صد تا فحش بدتره لامصب)
×(جیمین)دسته جمعی تخریبمون کردی هیونگ.....
=دست به تخریبم عالیه.......
×بله صحیح میفرمایید.......:/
٪(تهیونگ)اصن موضوع ما این نبود......ما موضوعمون نامجونه......
جین لیوان آب رو روی داشبورد کوبید و گفت
€تا وقتی یه اینجور موضوع مهمی مونده ،دیگه نامجون به چشم میاد؟(چشمهاش درشت شده)
=هضمش سخته ولی همش واقعیته.....
€اونوقت تو اینا رو از کجا فهمیدی؟.....که همشم درست بود؟
=تو بزار به حساب حس ششم
€آهاااااا(از اون آهااااا ها،ها🗿)
-تهیونگ راست میگه.......اصن موضوع ما.....
ناگهان یه لحظه آلارم گوشیش به صدا دراومد و سریع قطع شد.....
گوشی رو از توی جیبش بیرون آورد......
آلارم دستبند ا/ت بود.....
دستبندی که بهش داده بود برای اینکه اگر توی خطر بود بهش خبر بده.....
استرس کل وجودش رو گرفت.....
بدون اینکه توجهی به افراد توی ماشین داشته باشه،پیاده شد و با سرعت به طرف اتاقشون رفت..........
اینم از پارت ۱۷
و اینکه اگر براتون سوال پیش اومد که چجوری ۶ نفری نشستن تو ماشین باید بگم کوک بچم تنهایی اون عقب نشسته،آره
پارت طولانی بود حمایت کنید
- ۵۷.۹k
- ۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط