🥀فصل دوم پارت 57🥀
🥀فصل دوم پارت 57🥀
جیمین جلویه در اورژانس منتظر بود اما نیم ساعتی میگذشت هیچ خبری نبود جیمین کله سالون رو طی میکرد تو افکارش قرق شده بود مادر جیمین و هانا جیهون همه اونجا بودن جیهون رفت سمته برادر بزرگش
جیهون: داداش آروم باش حالش خوب میشه
جیمین نگاه غمگینش رو بهش داد و گفت
جیمین : اگه خوب نشد چی اگه از دست دادمش چی
جیهون: تو که اینقدر دوسش داری چرا باهاش اینحوری رفتار کردی اگه هر دختره دیگی جاش بود الان با دخترش ترکت کرده بود
با این حرفایه جیهون هالش بتر شد و نگرانیش بیشتر شد ساعتی تا گذشت و هوا تاریک شد تا اینکه دکتر اومد جیمین زود به سمتش رفت
جیمین : حاله همسرم چطوره
دکتر : خوب معدش رو شستشو دادیم
جیمین : ولی چی دیالا بگو دیگه
دکتر: ختره جانی برطرف نشده میشه گفت به خوابه عمیقی فروع رفتن ما هر کاری از دستمو بر میومد کردیم اما هدوده 30 تا قرص خورده بودن میشه گفت خانم پارک ات تو کما هستن
جیمین عقب رفت و رویه صندلی نشست سکوت کرده بود
م/ج : عروسه گلم تو با خودت چیکار کردی آخه چرا اینجوری شد این ها همش تخصیره جیمینه
جیهون : مادر چیداری میگی
دان هنوز تو شک بود با حرفایه دکتر به سمته جیمین نگاه کرد با عصبایت دویدن سمتش اما هانا دستشو گرفت دان با داد گفت
دان : جیمین ع*وضی همه چی تخصیره تو هستش خدا لعنتت کنه تو دختر خالم رو کشتی
حرفاش رو با گریه میگفت و از سالون رفت
هانا : پس یعنی میگین باید دست رو دست بزاریم و منتظرش بمونیم
دکتر : این به قدرته خوده مریضمون بستگی داره که توان جنگیدن رو با مرگ داره یا نه
جیهون رفت سمته برادرش و دستاشو دوره گردن برادرش حلقه کرد اون رو در اغوشش گرفت و گفت
جیهون : همه چی درست میشه قول میدم
ادامه دارد
جیمین جلویه در اورژانس منتظر بود اما نیم ساعتی میگذشت هیچ خبری نبود جیمین کله سالون رو طی میکرد تو افکارش قرق شده بود مادر جیمین و هانا جیهون همه اونجا بودن جیهون رفت سمته برادر بزرگش
جیهون: داداش آروم باش حالش خوب میشه
جیمین نگاه غمگینش رو بهش داد و گفت
جیمین : اگه خوب نشد چی اگه از دست دادمش چی
جیهون: تو که اینقدر دوسش داری چرا باهاش اینحوری رفتار کردی اگه هر دختره دیگی جاش بود الان با دخترش ترکت کرده بود
با این حرفایه جیهون هالش بتر شد و نگرانیش بیشتر شد ساعتی تا گذشت و هوا تاریک شد تا اینکه دکتر اومد جیمین زود به سمتش رفت
جیمین : حاله همسرم چطوره
دکتر : خوب معدش رو شستشو دادیم
جیمین : ولی چی دیالا بگو دیگه
دکتر: ختره جانی برطرف نشده میشه گفت به خوابه عمیقی فروع رفتن ما هر کاری از دستمو بر میومد کردیم اما هدوده 30 تا قرص خورده بودن میشه گفت خانم پارک ات تو کما هستن
جیمین عقب رفت و رویه صندلی نشست سکوت کرده بود
م/ج : عروسه گلم تو با خودت چیکار کردی آخه چرا اینجوری شد این ها همش تخصیره جیمینه
جیهون : مادر چیداری میگی
دان هنوز تو شک بود با حرفایه دکتر به سمته جیمین نگاه کرد با عصبایت دویدن سمتش اما هانا دستشو گرفت دان با داد گفت
دان : جیمین ع*وضی همه چی تخصیره تو هستش خدا لعنتت کنه تو دختر خالم رو کشتی
حرفاش رو با گریه میگفت و از سالون رفت
هانا : پس یعنی میگین باید دست رو دست بزاریم و منتظرش بمونیم
دکتر : این به قدرته خوده مریضمون بستگی داره که توان جنگیدن رو با مرگ داره یا نه
جیهون رفت سمته برادرش و دستاشو دوره گردن برادرش حلقه کرد اون رو در اغوشش گرفت و گفت
جیهون : همه چی درست میشه قول میدم
ادامه دارد
۶.۲k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.