🥀فصل دوم پارت 56🥀
🥀فصل دوم پارت 56🥀
رویه صندلی تو اوتاق کارش نشسته بود و با افکارش درگیر بود همش تویه زهنش میگفت آخه چرا بهم نگفت که میره اونجا من که نمیخواستم از خونه بره بیرون اون اصلا به این فکر نکرد
از رویه صندلی بلند شد و رفت سمته پنچره و به بیرون خیره شد نفسه کالافی بیرون داد یعنی وقتی معذرت خواهی میکرد باید میبخشیدش یا باهاش حرف میزد و اشتی میکرد
از جلویه پنچره کنار رفت و سمته صندلیش پوشته میز نشست هیونجین آنقدر زود وارده اوتاق شد که جیمین نگران از رویه صندلی بلند شد
هیونجین: جیمین
جیمین عصبی گفت
جیمین : چه جهنمی شده که اینجوری وارده اوتاق میشی
هیونجین نگارن گفت
هیونجین: گوشیت رو خاموش کردی
جیمین وسطه حرفش پرید و گفت
جیمین : بسه دیگه برو بیرون از ادمایی که خیانت می
این بار هیوجین نذاشت حرفشو بزنه
هیونجین : احح کافیه پسره ع*وضی ات خودشو تو حموم حبس کرده
جیمین با حرفه که از دهنه هیوجین بیرون اومد شکه شد لحظه ای مکس کرد و به پایین خیره شد
هیونجین: تورو خدا برو پیشش
جیمین چشاش درشت شدن و با حرفه هیونجین با دویدن به سمته ماشین رفت
《《《《《《《《《
هانا و دان مادر جیمین پشته در حموم وایستاده بودن مادر جیمین با نگرانی گفت
م/ج : دخترم درو باز کن لطفا
هانا : مادر حتما سه بلای سره خودش اورده
هواجین که رویه تخت خواب بود با صداهایی همشون بیداری شد و گریش گرفت و با اون صدایه ارومش گریه میکرد دان زود به سمتش رفت و هواجین رو از رویه تخت بلند کرد جیمین وارده اوتاق شد و با دیدنه زن داداشش و مادرش که نگران جلویه در حموم وایستاده بودن و دخترش گریه میکرد دان توبه بغلش تکون میداد تا آروم شه جیمین لحظه ای مکس کرد
م/ج : تورو خدا پسرم یه کاری بکن
جیمین با صدایه مادرش زود رفت سمته در حموم دو بار دستگیره در رو بالا و پایین کرد
جیمین : ات صدامو میشنوی درو باز کن
جیمین چندین بار صداش زد و دید که در باز نمیکنه با شدنش دو باز زد به در و در با شتاب باز شد مردمکه چشماش خیره شدن به ات که بیهوش رویه زمین اوتاقه بود زود به طرفش رفت و سرشو بلند کرد ترسیده بود و با ترس گفت
جیمین: ات عشقم چشماتو باز کن
وقتی دید که اون حالش اصلا خوب نیست صدایه گریه های ببند دخترش تویه گوشش بود و خیلی بلند گریه میکرد جیمین نمیدونست که چیکار کنه از یه طرف گریه های بلند دخترش از یه طرف همسرش خوب نبود
هانا زود شیشه قرض ر برداشت و گفت
هانا : خودکشی کرده
جیمین براید استایل بغلش کرد و زود به سمته ماشینش
ادامه دارد
رویه صندلی تو اوتاق کارش نشسته بود و با افکارش درگیر بود همش تویه زهنش میگفت آخه چرا بهم نگفت که میره اونجا من که نمیخواستم از خونه بره بیرون اون اصلا به این فکر نکرد
از رویه صندلی بلند شد و رفت سمته پنچره و به بیرون خیره شد نفسه کالافی بیرون داد یعنی وقتی معذرت خواهی میکرد باید میبخشیدش یا باهاش حرف میزد و اشتی میکرد
از جلویه پنچره کنار رفت و سمته صندلیش پوشته میز نشست هیونجین آنقدر زود وارده اوتاق شد که جیمین نگران از رویه صندلی بلند شد
هیونجین: جیمین
جیمین عصبی گفت
جیمین : چه جهنمی شده که اینجوری وارده اوتاق میشی
هیونجین نگارن گفت
هیونجین: گوشیت رو خاموش کردی
جیمین وسطه حرفش پرید و گفت
جیمین : بسه دیگه برو بیرون از ادمایی که خیانت می
این بار هیوجین نذاشت حرفشو بزنه
هیونجین : احح کافیه پسره ع*وضی ات خودشو تو حموم حبس کرده
جیمین با حرفه که از دهنه هیوجین بیرون اومد شکه شد لحظه ای مکس کرد و به پایین خیره شد
هیونجین: تورو خدا برو پیشش
جیمین چشاش درشت شدن و با حرفه هیونجین با دویدن به سمته ماشین رفت
《《《《《《《《《
هانا و دان مادر جیمین پشته در حموم وایستاده بودن مادر جیمین با نگرانی گفت
م/ج : دخترم درو باز کن لطفا
هانا : مادر حتما سه بلای سره خودش اورده
هواجین که رویه تخت خواب بود با صداهایی همشون بیداری شد و گریش گرفت و با اون صدایه ارومش گریه میکرد دان زود به سمتش رفت و هواجین رو از رویه تخت بلند کرد جیمین وارده اوتاق شد و با دیدنه زن داداشش و مادرش که نگران جلویه در حموم وایستاده بودن و دخترش گریه میکرد دان توبه بغلش تکون میداد تا آروم شه جیمین لحظه ای مکس کرد
م/ج : تورو خدا پسرم یه کاری بکن
جیمین با صدایه مادرش زود رفت سمته در حموم دو بار دستگیره در رو بالا و پایین کرد
جیمین : ات صدامو میشنوی درو باز کن
جیمین چندین بار صداش زد و دید که در باز نمیکنه با شدنش دو باز زد به در و در با شتاب باز شد مردمکه چشماش خیره شدن به ات که بیهوش رویه زمین اوتاقه بود زود به طرفش رفت و سرشو بلند کرد ترسیده بود و با ترس گفت
جیمین: ات عشقم چشماتو باز کن
وقتی دید که اون حالش اصلا خوب نیست صدایه گریه های ببند دخترش تویه گوشش بود و خیلی بلند گریه میکرد جیمین نمیدونست که چیکار کنه از یه طرف گریه های بلند دخترش از یه طرف همسرش خوب نبود
هانا زود شیشه قرض ر برداشت و گفت
هانا : خودکشی کرده
جیمین براید استایل بغلش کرد و زود به سمته ماشینش
ادامه دارد
۴.۲k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.