رمان هستی بان تاریکی
رمان هستی بان تاریکی
فصل ۳
پارت۷۹
گفت: خانوم رعیس و پسرشون خونه نیستن پس کجان شرکت هستن
ادرسش گفت ادرسشو گفت رفتم بیرون اینقدر عصاب نداشتم که خدافظی هم نکردم
رفتم بیرون و زنک زدم به تاکسی تا دوبارع سر کوچه منتظرم باشه
و شروع کردم به دویدن تا زود تر به در حیات برسم..... بلاخره رسیدم و درو باز کردم و رفتم بیرون و شروع کردم دوباره به دویدن نفس نفس میزدم سوار تاکسی شدم و ادرسو دادم و گفتم سری بره به خیابون ها زل زدم دلم میخواست ارتاواز رو خفه کنم ازش متنفر بودم چرا جرا منو نجات نداد مگه من ادم نبودم
به تاکسی میگم تند تر بره صدای جیر جیر میشنیدم ولی جیر جیرک نبود!!!!!! صدای جن بود!!! بلاخره رسبد به اون ادرس چه شرکت بزرگی! رفتم تو نگهبان گفت خانم کجا با کدوم هماهنگی شما کی هستی
گفتم یکی از اشناهای پسر رعیس شرکت
خوب صبر گنید زنگ بزنم به ایشون اطلاع بدم اون زنگ زد ولی از اونجا که دل تو دلم نبود رفتم اونم حواسش نبود از یکی از کار کنا ادرس ارتاواز رو پرسیدم گفت طبقه ۲رفتم تو اسانسور و رفتم طبقه دو
ادرس اتاق ارتاواز رو پرسیدم گفتن کجان منشیش هم بود بدون اینکه با منشی هماهنگ کنم رفتم تو و داد زدم بیشعور عوضییی
چرا کمکم نکردی مگه نمیدونستی احتیتج بت کمک دارم که منشی اومد منو گرفت و گفت با چه اجازه ای اومدی تو و منشی رو زدم و ذفتم سمت ارتاواز نشسته بود یقشورفتم و گفتو ازت متنفرم تو منو بازی دادی تو خیلی پستی ازت بدم میاد ادامه دارد....
فصل ۳
پارت۷۹
گفت: خانوم رعیس و پسرشون خونه نیستن پس کجان شرکت هستن
ادرسش گفت ادرسشو گفت رفتم بیرون اینقدر عصاب نداشتم که خدافظی هم نکردم
رفتم بیرون و زنک زدم به تاکسی تا دوبارع سر کوچه منتظرم باشه
و شروع کردم به دویدن تا زود تر به در حیات برسم..... بلاخره رسیدم و درو باز کردم و رفتم بیرون و شروع کردم دوباره به دویدن نفس نفس میزدم سوار تاکسی شدم و ادرسو دادم و گفتم سری بره به خیابون ها زل زدم دلم میخواست ارتاواز رو خفه کنم ازش متنفر بودم چرا جرا منو نجات نداد مگه من ادم نبودم
به تاکسی میگم تند تر بره صدای جیر جیر میشنیدم ولی جیر جیرک نبود!!!!!! صدای جن بود!!! بلاخره رسبد به اون ادرس چه شرکت بزرگی! رفتم تو نگهبان گفت خانم کجا با کدوم هماهنگی شما کی هستی
گفتم یکی از اشناهای پسر رعیس شرکت
خوب صبر گنید زنگ بزنم به ایشون اطلاع بدم اون زنگ زد ولی از اونجا که دل تو دلم نبود رفتم اونم حواسش نبود از یکی از کار کنا ادرس ارتاواز رو پرسیدم گفت طبقه ۲رفتم تو اسانسور و رفتم طبقه دو
ادرس اتاق ارتاواز رو پرسیدم گفتن کجان منشیش هم بود بدون اینکه با منشی هماهنگ کنم رفتم تو و داد زدم بیشعور عوضییی
چرا کمکم نکردی مگه نمیدونستی احتیتج بت کمک دارم که منشی اومد منو گرفت و گفت با چه اجازه ای اومدی تو و منشی رو زدم و ذفتم سمت ارتاواز نشسته بود یقشورفتم و گفتو ازت متنفرم تو منو بازی دادی تو خیلی پستی ازت بدم میاد ادامه دارد....
- ۸.۶k
- ۲۵ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط