"چند پارتی"
"چند پارتی"
وقتی بادیگارد شخصیت بود و....🌴☁️پارت اخر:////
*کوه نامسان گل_سئول، کره جنوبی *
مینی{چشمام رو روی هم فشردم و سعی کردم به پایین پام نگاه نکنم...اروم پای لرزونم رو روی تخت سنگ گذاشتم و کمی جابه جا شدم...نگاهی به بالای سرم کردم و با ندیدن جونگ کوک وحشت زده اطرافم رو نگاه کردم...جون...جونگ کوک...اقای جئون خواهش میک...با لیز خوردن پام فریاد بلندی کشیدم و داشتم اشهدم رو میخوندم که دستم کشیده شد؟
جونگ کوک{می...مینی پایین رو نگاه نکن...منو نگاه آروم باش...هیچ اتفاقی برات نمیوفته...فقط دست من رو محکم بگیر و سعی کن خودت رو بکشی بالا.
مینی{نفس عمیقی کشیدم و همونطور که گفت خودم رو بالا کشیدم که محکم بدن لرزونم رو بغل کرد.
جونگ کوک{هیس آروم باش عزیزم...اروم باش...همچی تموم شد.
مینی{میش...میشه برگردیم...خواه...خواهش میکنم *بغض و لرزش*
جونگ کوک{باشه...فقط...فقط آروم دستم رو بگیر و بیا پایین
*عمارت کانگ_دوهفته بعد*
جونگ کوک{ببینم اجوما این دختره قصد نداره بیاد پایین یا میخواد منو دیونه کنه؟! *حرصی *
اجوما{نمیدونم چرا...این بچه چند روزه تو خودشه.
جونگ کوک{نگاهی به راه پله کردم و طبق یه تصمیم ناگهانی به طرف اتاق مینی رفتم...تقه ای به در زدم و با شنیدن بله ی ضعیفش در رو باز کردم و رفتم تو اتاق...با دیدنش که گوشه ی اتاق نشسته بود و زانوهاش رو بغل کرده بود به طرفش رفتم و کنارش روی زمین نشستم...چه کسی حال بانوی مارا دگرگون کرده است؟
مینی{کوک اصلا حوصله ندارم.
جونگ کوک{چرا ضعیفه؟
مینی{بابام فردا میاد.
جونگ کوک{خب این ناراحتی داره؟...نیازه یادآوری کنم که کی بود هرشب بهانه باباشو میگرفت؟
مینی{تو...تو بعد از اینکه بابام بیاد...از اینجا میری؟ *آروم *
جونگ کوک{اومم بستگی داره تو چی بخوای*شیطون*
مینی{یااااا جونگ کوک گفتم که حوصله ندارم اذیتم نکن.
جونگ کوک{خب راستش رو بخوای...اره فردا صبح از اینجا میرم.
مینی{را...راست میگی؟ *بغض*
جونگ کوک{اوهوم...اینو که گفتم محکم خودش رو پرت کرد تو بغلم و زد زیر گریه.
مینی{جونگ کوکااا میدونم اذیتت کردم هق...خواهش میکنم نرو هق...من...من بدون تو نمیتونم هق*گریه *
جونگ کوک{با شنیدن حرف هاش لبخندی زدم سرش رو بلند کردم...بذون هیچ حرفی لبام رو روی لباش گذاشتم و آهسته بوسیدمش...مگه من میتونم از عروسکم بگذرم؟
مینی{یعن...یعنی توهم منو دوست داری؟ *اروم*
جونگ کوک{معلوم نیست؟
مینی{عاشقتم کوکی.
جونگ کوک{سرم رو توی موهاش فرو بردم و عمیق بوشون کردم...مینی هیچ وقت ترکم نکن...خیلی دوست دارم عروسک:))))
~~~~~~~~~
سلامممم توت فرنگیام🌳🍒
یه اسپویل خیلی ریز از فیک بعدی میکنم اونم اینه که فیک بعدی خیلی هیجان انگیزه و قشنگه چون الان نزدیک دوهفته اس دارم روش کار میکنم پس منتظرش باشین...دوستتون دارمممم🐝✨
وقتی بادیگارد شخصیت بود و....🌴☁️پارت اخر:////
*کوه نامسان گل_سئول، کره جنوبی *
مینی{چشمام رو روی هم فشردم و سعی کردم به پایین پام نگاه نکنم...اروم پای لرزونم رو روی تخت سنگ گذاشتم و کمی جابه جا شدم...نگاهی به بالای سرم کردم و با ندیدن جونگ کوک وحشت زده اطرافم رو نگاه کردم...جون...جونگ کوک...اقای جئون خواهش میک...با لیز خوردن پام فریاد بلندی کشیدم و داشتم اشهدم رو میخوندم که دستم کشیده شد؟
جونگ کوک{می...مینی پایین رو نگاه نکن...منو نگاه آروم باش...هیچ اتفاقی برات نمیوفته...فقط دست من رو محکم بگیر و سعی کن خودت رو بکشی بالا.
مینی{نفس عمیقی کشیدم و همونطور که گفت خودم رو بالا کشیدم که محکم بدن لرزونم رو بغل کرد.
جونگ کوک{هیس آروم باش عزیزم...اروم باش...همچی تموم شد.
مینی{میش...میشه برگردیم...خواه...خواهش میکنم *بغض و لرزش*
جونگ کوک{باشه...فقط...فقط آروم دستم رو بگیر و بیا پایین
*عمارت کانگ_دوهفته بعد*
جونگ کوک{ببینم اجوما این دختره قصد نداره بیاد پایین یا میخواد منو دیونه کنه؟! *حرصی *
اجوما{نمیدونم چرا...این بچه چند روزه تو خودشه.
جونگ کوک{نگاهی به راه پله کردم و طبق یه تصمیم ناگهانی به طرف اتاق مینی رفتم...تقه ای به در زدم و با شنیدن بله ی ضعیفش در رو باز کردم و رفتم تو اتاق...با دیدنش که گوشه ی اتاق نشسته بود و زانوهاش رو بغل کرده بود به طرفش رفتم و کنارش روی زمین نشستم...چه کسی حال بانوی مارا دگرگون کرده است؟
مینی{کوک اصلا حوصله ندارم.
جونگ کوک{چرا ضعیفه؟
مینی{بابام فردا میاد.
جونگ کوک{خب این ناراحتی داره؟...نیازه یادآوری کنم که کی بود هرشب بهانه باباشو میگرفت؟
مینی{تو...تو بعد از اینکه بابام بیاد...از اینجا میری؟ *آروم *
جونگ کوک{اومم بستگی داره تو چی بخوای*شیطون*
مینی{یااااا جونگ کوک گفتم که حوصله ندارم اذیتم نکن.
جونگ کوک{خب راستش رو بخوای...اره فردا صبح از اینجا میرم.
مینی{را...راست میگی؟ *بغض*
جونگ کوک{اوهوم...اینو که گفتم محکم خودش رو پرت کرد تو بغلم و زد زیر گریه.
مینی{جونگ کوکااا میدونم اذیتت کردم هق...خواهش میکنم نرو هق...من...من بدون تو نمیتونم هق*گریه *
جونگ کوک{با شنیدن حرف هاش لبخندی زدم سرش رو بلند کردم...بذون هیچ حرفی لبام رو روی لباش گذاشتم و آهسته بوسیدمش...مگه من میتونم از عروسکم بگذرم؟
مینی{یعن...یعنی توهم منو دوست داری؟ *اروم*
جونگ کوک{معلوم نیست؟
مینی{عاشقتم کوکی.
جونگ کوک{سرم رو توی موهاش فرو بردم و عمیق بوشون کردم...مینی هیچ وقت ترکم نکن...خیلی دوست دارم عروسک:))))
~~~~~~~~~
سلامممم توت فرنگیام🌳🍒
یه اسپویل خیلی ریز از فیک بعدی میکنم اونم اینه که فیک بعدی خیلی هیجان انگیزه و قشنگه چون الان نزدیک دوهفته اس دارم روش کار میکنم پس منتظرش باشین...دوستتون دارمممم🐝✨
۲۵.۸k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.