پارت هفتاد پنج غریبه آشنا
#پارت_هفتاد_پنج #غریبه_آشنا
دونگهه:
رسیدیم کنار رود...
سهون:تو از سمت راست برو من از اینور میرم،دونگهه پیداش کردی خبرم کن...از پایین پایین برو همیشه میره اونجا
+باشه
از اونجایی ک سهون گفت رفتم...میدوییدم...دنبالش میگشتم...زیر لب باخودم حرف میزدم
+کجایی...ببخشید...معذرت میخوام خانمم...ببخشید...کجاییی تانیا...کحاییی؟
نیم ساعت شده بود ک داشتم میگشتم...خسته شده بودم وایسادم نگاه به دور و اطرافم کردم...یه نفر تو تاریکی لب آب ایستاده بود...تانیا...دوییدم سمتش...دستشو گرفتم برگردوندمش..صورتش خیس اشک بود...دیگه چشملش وحشی نبود...تا حالا مظلوم تر از این چشما ندیده بودم...وقتی منو دید گریش بیشتر شد...روشو برگردوند یکم رفت اون طرف تر ک یه سنگ از زیر پاش تکون خورد و افتاد زمین...تازه دستاش و زانوهاشو دیدم ک غرق خونن...رفتم نشستم پیشش بغلش کردم...سرشو گذاشتم رو سینه ام
+تانیا...عزیزم...ببخشید...من معذرت میخوام...ببخشید...عصبانی بودم،ناراحت بودم...پشیمونم،غلط کردم...
سرشو فشار میداد رو سینم،شدت گریه اش انقد زیاد بود ک به هق هق افتاده بود...
+تانیا گریه نکن...گریه نکن دورت بگردم...گریه نکن عزیز دلم...غلط کردم ببخشید...الان ک برگشتم...خواهش میکنم آروم باش
وسط گریه هاش شروع کرد حرف زدن
-چرا ولم کردی؟چرا نزاشتی حرف بزنم؟چرا قضاوت کردی؟خودت گفتی اگه هیچ کس دوستم نداشته باشه تو دوستم داری پس چرا ولم کردی؟
هرچی میگفت شدت گریش بیشتر میشد
+الانم میگم...الانم میگم شدی دنیام شدی کل زندگیم...گریه نکن الهیی بمیرم برا اشکات... گریه نکن
سرشو از رو سینم بلند کردم با دستام دو طرف صورتشو گرفتم
+گریه نکن عمرم گریه نکن،چرا گریه میکنی؟حالا ک دیگه اینجام گریه نکن
-فک کردم دیگه دوستم نداری
+آخه مگه میشه دوستت نداشته باشم دیوونه
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo #Gharibeh_ashena
دونگهه:
رسیدیم کنار رود...
سهون:تو از سمت راست برو من از اینور میرم،دونگهه پیداش کردی خبرم کن...از پایین پایین برو همیشه میره اونجا
+باشه
از اونجایی ک سهون گفت رفتم...میدوییدم...دنبالش میگشتم...زیر لب باخودم حرف میزدم
+کجایی...ببخشید...معذرت میخوام خانمم...ببخشید...کجاییی تانیا...کحاییی؟
نیم ساعت شده بود ک داشتم میگشتم...خسته شده بودم وایسادم نگاه به دور و اطرافم کردم...یه نفر تو تاریکی لب آب ایستاده بود...تانیا...دوییدم سمتش...دستشو گرفتم برگردوندمش..صورتش خیس اشک بود...دیگه چشملش وحشی نبود...تا حالا مظلوم تر از این چشما ندیده بودم...وقتی منو دید گریش بیشتر شد...روشو برگردوند یکم رفت اون طرف تر ک یه سنگ از زیر پاش تکون خورد و افتاد زمین...تازه دستاش و زانوهاشو دیدم ک غرق خونن...رفتم نشستم پیشش بغلش کردم...سرشو گذاشتم رو سینه ام
+تانیا...عزیزم...ببخشید...من معذرت میخوام...ببخشید...عصبانی بودم،ناراحت بودم...پشیمونم،غلط کردم...
سرشو فشار میداد رو سینم،شدت گریه اش انقد زیاد بود ک به هق هق افتاده بود...
+تانیا گریه نکن...گریه نکن دورت بگردم...گریه نکن عزیز دلم...غلط کردم ببخشید...الان ک برگشتم...خواهش میکنم آروم باش
وسط گریه هاش شروع کرد حرف زدن
-چرا ولم کردی؟چرا نزاشتی حرف بزنم؟چرا قضاوت کردی؟خودت گفتی اگه هیچ کس دوستم نداشته باشه تو دوستم داری پس چرا ولم کردی؟
هرچی میگفت شدت گریش بیشتر میشد
+الانم میگم...الانم میگم شدی دنیام شدی کل زندگیم...گریه نکن الهیی بمیرم برا اشکات... گریه نکن
سرشو از رو سینم بلند کردم با دستام دو طرف صورتشو گرفتم
+گریه نکن عمرم گریه نکن،چرا گریه میکنی؟حالا ک دیگه اینجام گریه نکن
-فک کردم دیگه دوستم نداری
+آخه مگه میشه دوستت نداشته باشم دیوونه
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo #Gharibeh_ashena
۲۲.۶k
۱۵ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.