پارت هفتاد سه غریبه آشنا
#پارت_هفتاد_سه #غریبه_آشنا
تانیا
از در دوییدم بیرون دنبالش...اطرافمو نگاه کردم...نبود،اون لحظه ک ولم کرد رفت فهمیدم دوسش دارم...میدوییدم و دنبالش میگشتم،کفشام پاشنه داشت و جلو سرعتمو میگرفت از پام در آوردم همونجا ولشون کردم رفتم...
+دونگههههه....دونگهههههه
کجا رفتی آخه...چشمم خورد بهش...خودشه،خودمو رسوندم بهش و از پشت دستشو گرفتم
+دونگهه
دستمو پس زد
+دونگهه تو حتی نزاشتی من حرف بزنم
-نمیخوام چیزی بشنوم
+ولی داری اشتباه میکنی
-به اودم ربط داره
+دونگههه خواهش میکنم به حرفام گوش
-گفتمممم نمیخواممم چیزی بشنوم
خواست بره دوباره دستشو گرفتم،انقد با فشار دستمو پرت کرد ک افتادم زمین
+آخخ
دیگه گریم گرفته بود،تاحالا به این حال و روز نیافتاده بودم... یکی از دستام تا آرنج و کف اون یکی دستم و زانوهام به شدت کوبید زمین ...کف پاهامم ک از سنگ ها بریده بود،خیلی درد داشتم...از زانوهام و کف پام و دستان خون میومد...همونجوری رو زمین گریه میکردم...دونگهه اصلن ندید ک خوردم زمین...رفت،با درد بلند شدم و رفتم بیرون،با پای برهنه تو خیابون راه میرفتم...فک کنم دوباره باید برم کنار رود هان...دوباره تنها شدم...مردم با تعجب نگام میکردن...کف پام انقد درد میکرد ک لنگ میزدم و از دستام و زانوهام هم خون میومد...راه ک میرفتم خونریزیشون بیشتر میشد،درد داشتم ولی دردش در مقابل درد دلم هیچ بود...هیچ
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf #exo #Gharibeh_ashena
تانیا
از در دوییدم بیرون دنبالش...اطرافمو نگاه کردم...نبود،اون لحظه ک ولم کرد رفت فهمیدم دوسش دارم...میدوییدم و دنبالش میگشتم،کفشام پاشنه داشت و جلو سرعتمو میگرفت از پام در آوردم همونجا ولشون کردم رفتم...
+دونگههههه....دونگهههههه
کجا رفتی آخه...چشمم خورد بهش...خودشه،خودمو رسوندم بهش و از پشت دستشو گرفتم
+دونگهه
دستمو پس زد
+دونگهه تو حتی نزاشتی من حرف بزنم
-نمیخوام چیزی بشنوم
+ولی داری اشتباه میکنی
-به اودم ربط داره
+دونگههه خواهش میکنم به حرفام گوش
-گفتمممم نمیخواممم چیزی بشنوم
خواست بره دوباره دستشو گرفتم،انقد با فشار دستمو پرت کرد ک افتادم زمین
+آخخ
دیگه گریم گرفته بود،تاحالا به این حال و روز نیافتاده بودم... یکی از دستام تا آرنج و کف اون یکی دستم و زانوهام به شدت کوبید زمین ...کف پاهامم ک از سنگ ها بریده بود،خیلی درد داشتم...از زانوهام و کف پام و دستان خون میومد...همونجوری رو زمین گریه میکردم...دونگهه اصلن ندید ک خوردم زمین...رفت،با درد بلند شدم و رفتم بیرون،با پای برهنه تو خیابون راه میرفتم...فک کنم دوباره باید برم کنار رود هان...دوباره تنها شدم...مردم با تعجب نگام میکردن...کف پام انقد درد میکرد ک لنگ میزدم و از دستام و زانوهام هم خون میومد...راه ک میرفتم خونریزیشون بیشتر میشد،درد داشتم ولی دردش در مقابل درد دلم هیچ بود...هیچ
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf #exo #Gharibeh_ashena
۷.۳k
۱۵ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.