ارباب خشن🥂
#ارباب خشن🥂
part¹⁶
نمیدونستم چیکار کنم ک گفتم حتما ا.ت رو دیگه کشته.! توی این فکرا بودم ک یهو دیدم یکی دهنمو گرفت گفت هیس! سریع وول خوردم و از دستش فرار کردم و فقط از اون عما.رت بیرون رفتم ک با صـ.حنه خوشحالی ای مواجه شدم دیدم ا.ت بیرون از عما،رته و ی جا قایم شده سریع گفتم عههه ا.ت تو اینجایی؟ چرا دیوارات خونی شده بود؟
ا.ت: بیا از اینجا بریم تا بت توضیح بدم..
لیا: زخـ.می نشدی ک؟
ا.ت: ن خوبم فقط بیا بریم خونه ی من
لیا: باشه
ا.ت: ببین فقط خونه ام فکر کنم زیاد مرتب نباشه چون اون موقعی ک میخواستم با کوک بیام اینجا اصن مرتبش نکردم چون بت گفته بودم ک من تنها زندگی میکنم و پدر و مادرم.... هعی ولش کن نمیخوام دربارش حرف بزنم فقط بریم
لیا: خب تاکسی بگیریم؟
ا.ت: لیا ی ذره عقل داشته باش ممکنه تاکسی خطـ...ر ناک باشه توی این موقع میدونی ک از تهیونگ و کوک همه چی بر میاد بیا همینجوری ب پیدا روی مون ادامه بدیم تا ب ی جا برسیم فقط ی ذره تند تر بدوییم
لیا: اوکی من همه اینجاهارو میشناسم بنظرم بریم کوچه بالایی تا ی تاکسی بگیریم اونجا تاکسی هست انتخابی هم هست قشنگ ب خودمون مربوطه ک سوار کدوم ماشین بشیم
ا.ت: ببین لیا مطمئنی ک خـ..طرناک نیس؟ من نمیخوام اذ.یت شم واقعا
لیا: ا.تتتتتت دیو،،ووونه شدی؟ من چقدر بگم مطمئنم ها؟؟
ا.ت: باشه چرا عصبی میشی بیا بریم
لیا: عه خب اینجا ماشین هس بیا سوار همین شیم پیر مرد هم هس
ا.ت: خب بریم
لیا: اقا ببخشید ب این ادرس میرید؟
راننده تاکسی: اره میرم بیاین بالا
ا.ت: اقا ببخشید فقط ما الان پول نداریم وقتی مارو رسوندی خونه وایستید تا از خونم پول بیارم
لیا: عه ا.ت من همیشه توی لباسم پول دارم هاها
ا.ت: عههه شت اوکی اقا لطفا حرکت کنید.
راننده تاکسی: چشم خانم
لیا: ا.ت احساس بدی میکنم
ا.ت: وای بسه
...
ویو ا.ت: لیا گفت احساس بدی میکنم ک یهو دیدیم راننده تاکسیه.....
part¹⁶
نمیدونستم چیکار کنم ک گفتم حتما ا.ت رو دیگه کشته.! توی این فکرا بودم ک یهو دیدم یکی دهنمو گرفت گفت هیس! سریع وول خوردم و از دستش فرار کردم و فقط از اون عما.رت بیرون رفتم ک با صـ.حنه خوشحالی ای مواجه شدم دیدم ا.ت بیرون از عما،رته و ی جا قایم شده سریع گفتم عههه ا.ت تو اینجایی؟ چرا دیوارات خونی شده بود؟
ا.ت: بیا از اینجا بریم تا بت توضیح بدم..
لیا: زخـ.می نشدی ک؟
ا.ت: ن خوبم فقط بیا بریم خونه ی من
لیا: باشه
ا.ت: ببین فقط خونه ام فکر کنم زیاد مرتب نباشه چون اون موقعی ک میخواستم با کوک بیام اینجا اصن مرتبش نکردم چون بت گفته بودم ک من تنها زندگی میکنم و پدر و مادرم.... هعی ولش کن نمیخوام دربارش حرف بزنم فقط بریم
لیا: خب تاکسی بگیریم؟
ا.ت: لیا ی ذره عقل داشته باش ممکنه تاکسی خطـ...ر ناک باشه توی این موقع میدونی ک از تهیونگ و کوک همه چی بر میاد بیا همینجوری ب پیدا روی مون ادامه بدیم تا ب ی جا برسیم فقط ی ذره تند تر بدوییم
لیا: اوکی من همه اینجاهارو میشناسم بنظرم بریم کوچه بالایی تا ی تاکسی بگیریم اونجا تاکسی هست انتخابی هم هست قشنگ ب خودمون مربوطه ک سوار کدوم ماشین بشیم
ا.ت: ببین لیا مطمئنی ک خـ..طرناک نیس؟ من نمیخوام اذ.یت شم واقعا
لیا: ا.تتتتتت دیو،،ووونه شدی؟ من چقدر بگم مطمئنم ها؟؟
ا.ت: باشه چرا عصبی میشی بیا بریم
لیا: عه خب اینجا ماشین هس بیا سوار همین شیم پیر مرد هم هس
ا.ت: خب بریم
لیا: اقا ببخشید ب این ادرس میرید؟
راننده تاکسی: اره میرم بیاین بالا
ا.ت: اقا ببخشید فقط ما الان پول نداریم وقتی مارو رسوندی خونه وایستید تا از خونم پول بیارم
لیا: عه ا.ت من همیشه توی لباسم پول دارم هاها
ا.ت: عههه شت اوکی اقا لطفا حرکت کنید.
راننده تاکسی: چشم خانم
لیا: ا.ت احساس بدی میکنم
ا.ت: وای بسه
...
ویو ا.ت: لیا گفت احساس بدی میکنم ک یهو دیدیم راننده تاکسیه.....
۱۳.۵k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.