پلیس اونجا چیه چرا درشو بستین

پلیس ۲: اونجا چیه؟ چرا درشو بستین؟
دایون (با لبخند مصنوعی): اونجا؟ فقط یه انباری کوچیکه. چیز خاصی نیست، پر از وسایل قدیمیه.

پلیس ۱: اجازه هست یه نگاهی بندازیم؟
دایون: بله... ولی باور کنید خیلی کثیفه.

دایون درو باز کرد. نور کم، بوی نم و قفسه‌هایی که پر از جعبه بودن. ات، لابه‌لای یک پارتیشن چوبی، بی‌صدا نشسته بود. نفس نمی‌کشید، یا شاید خیلی آهسته. حتی خودش هم نفهمید که زنده‌ست یا نه. اما سکوت... سکوت همه‌جا رو گرفته بود.

پلیس‌ها یه چرخی زدن، ولی چیزی ندیدن. دایون مدام حواسش بود که جلوی قسمت مخفی وایسه.

پلیس ۲ (زیر لب): یه چیزی عجیبه... ولی نمیشه ثابتش کرد.

پلیس ۱: خب خانم، مشکلی نبود. ممنون بابت همکاری‌تون.
دایون: خواهش می‌کنم آفیسر. شب خوش.

پلیسا رفتن. دایون درو بست، برگشت سمت ات، لبخندی زد که بیشتر ترسناک بود تا مهربون:

دایون: دیدی؟ حتی اونا هم نتونستن کاری بکنن.


---

دو روز بعد، اداره پلیس

پلیس ۲ داشت دوباره فیلمی که اون دختر نوجوان گرفته بود رو نگاه می‌کرد. این بار با دقت بیشتر. یه بخش تاریک از فیلم که شب ضبط شده بود، نور کوچیکی از لای پنجره‌ی زیرزمین بیرون زد. صدایی خیلی ضعیف. یه زمزمه.(یادم رفت بگم پلیسا خودشونم یه دوربین دارن که وقتی یه کاری میکنن یا ماموریتی فرستاده میشن اونو روشن میکنن که معمولا اونو قسمت سینه ی پیرهنشون میزنن)

پلیس ۲ (بلند): وایسا... وایسا وایسا... این صدا...

اون صدا رو قطع کرد، هدفون گذاشت، صدای فیلمو تقویت کرد. صدای خفه‌ای می‌اومد:
ات (خیلی ضعیف): کمک... کمکم کنید...

پلیس فوری بلند شد، درو کوبید:

پلیس ۲: رئیس! باید برگردیم اون خونه.
دیدگاه ها (۱)

دو ساعت بعد – جلوی کلبه‌ی دایونماشین پلیس‌ها بی‌سروصدا جلوی ...

بیمارستان – بخش مراقبت ویژهات هنوز هوشیار نیست. دکترها با دی...

دایون اخبار رو از Tv تماشا میکرد عصبی اومد داخل اتاقی که ات ...

اد رو برده بودن پژشک قانونیپس فردا خبر رسیدمنیجر و مدیر رفتن...

دوست پسر دمدمی مزاج

از اونجایی که شبه و بنده کرم دارم گفتم یکم بترسونمتون😈😂یه دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط