پارت ۱۳
ران : ببخشید ... من ... من الان دارم میگم بدون تو نمیتونم
باران : خیلی خب
ران : ینی چی
باران : دیگه انکارش نمیکنم ... منم ... منم دوست دارم
ران : واقعا ؟ .... یهو خیلی ذوق کرد و چشماش برق میزد
باران : آره ... واقعا
ران یهو لبای باران رو بو* سید
ران : قول میدم ... قول میدم تا آخر عمرم پیشت باشم
فلش بک به ۵ سال بعد *
از زبان راوی * ( بنده *w*)
باران تو اتاق عمل بود ران داشت با استرس راه رو های بیمارستان رو با قدماش متر میکرد سانزو و ناکئومی و سنجو هم اونجا بودن که یهو صدای گریه ی دوتا بچه اومد که کم کم از در اتاق عمل اومدن بیرون توی ی سریع تخت های مخصوص ران سریع رفت بالا سرشون عشگ ذوق ریخت بعد چند دقیقه که گذشت رفت توی اتاق و با بدن خواب معشوقش رو به رو شد رفت کنارش و رو پیشونیش رو بوس کاشت و با موهاش بازی کرد
ران : ممنونم ... ممنونم فرشته
بعد تا آخر عمر با دوتا بچه ی زلزله زندگی کردن
پایان .
باران : خیلی خب
ران : ینی چی
باران : دیگه انکارش نمیکنم ... منم ... منم دوست دارم
ران : واقعا ؟ .... یهو خیلی ذوق کرد و چشماش برق میزد
باران : آره ... واقعا
ران یهو لبای باران رو بو* سید
ران : قول میدم ... قول میدم تا آخر عمرم پیشت باشم
فلش بک به ۵ سال بعد *
از زبان راوی * ( بنده *w*)
باران تو اتاق عمل بود ران داشت با استرس راه رو های بیمارستان رو با قدماش متر میکرد سانزو و ناکئومی و سنجو هم اونجا بودن که یهو صدای گریه ی دوتا بچه اومد که کم کم از در اتاق عمل اومدن بیرون توی ی سریع تخت های مخصوص ران سریع رفت بالا سرشون عشگ ذوق ریخت بعد چند دقیقه که گذشت رفت توی اتاق و با بدن خواب معشوقش رو به رو شد رفت کنارش و رو پیشونیش رو بوس کاشت و با موهاش بازی کرد
ران : ممنونم ... ممنونم فرشته
بعد تا آخر عمر با دوتا بچه ی زلزله زندگی کردن
پایان .
۲.۷k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.