گروگان (پارت۱۱)
گروگان (پارت۱۱)
پرش زمانی تولد جیهو
لباسامو پوشیدم حوصله نداشتم وون سان رو ببرم اونجا چون هی گریه میکنه برای همین به پرستار زنگ زدم و راه افتادم به سمت عمارت جیهو رسیدم و رفتم بیرون عمارت با تم سفید داخلش هم دیوار های سفید با رگه های طلایی بود با چشمام دنبال جیهو گشتم ولی پیداش نکردم یک گوشه نشستم کم کم سالن شلوغ شد و جیهو از پله های طولانی که اونجا بود پایین آمد و رفت روی صحنه ای که کنار پله بود و شروع کرد به سخنرانی کردن و منو صدا کرد تا برم رو صحنه منم رفتم و تا رفتم بالا جعبه ای رو از داخل جیب کتش در آورد و ازم خاستگاری کرد من جوابی ندادم نگاهی به بقیه کردم که چشمم به جیهوپ خورد سر تا پاشو بر انداز کردم که متوجه گردنبند توی گردنش شدم همینجوری که جیهو زانو زده بود بی جواب از صحنه پایین امدم و سمت جیهوپ قدم برداشتم همه تعجب کرده بودن گردنبند توی گردن جیهوپ رو توی دستم گرفتم یک خاطره ناشناخته امد توی ذهنم که یهو سرم تیر کشید همونجا افتادم زمین و سرمو داخل دوتا دستام گرفتم جیهوپ نگران زانو زد و منو بغلم کرد انگار میدونست چه اتفاقی داره میوفته
& آروم باش ا.ت همه چی درست میشه نترس
* آییییی جیهوپ ......... چه .......... چه اتفاقی داره میوفته
& خودت میفهمی آروم باش
یهو چشمام سیاهی رفت و هیچی نفهمیدم
۰۰۰۰۰۰
توی بیمارستان بهوش امدم کلی دستگاه بهم وصل بود صدای دکتر و جیهوپو میشنیدم انگار داشتن باهم حرف میزدن
& چیشد دکتر حالش خوبه
دکتر . بله بهترن انگار خاطرات دوران دبیرستان شون کم کم داره یادشون میاد تا یه مدت کوتاهی هی همینجوری سرشون تیر میکشه و بیهوش میشن ولی جای نگرانی نیست وقتی این اتفاق افتاد کافیه ایشون رو بزارین روی تخت چند ساعت که استراحت کنن خودشون بهوش میان
& ممنون
با یادآوری اون اتفاق دوباره سرم تیر کشید و اخی از سر درد گفتم که جیهوپ متوجهم شد
& ا.ت حالت خوبه
* آ.....آره...... وون سان کجاست
& نگران نباش وون سان رو بردم خونه خودمون
* خ......خونه خودمون ...... اخخخخ
& اره خونه خودمون یادت نیامد
* تو ...... جیهو.......دبیرستان......گردنبند
& خب خب بسه به خودت فشار نیار یکم دیگه مرخص میشی
پرش زمانی تولد جیهو
لباسامو پوشیدم حوصله نداشتم وون سان رو ببرم اونجا چون هی گریه میکنه برای همین به پرستار زنگ زدم و راه افتادم به سمت عمارت جیهو رسیدم و رفتم بیرون عمارت با تم سفید داخلش هم دیوار های سفید با رگه های طلایی بود با چشمام دنبال جیهو گشتم ولی پیداش نکردم یک گوشه نشستم کم کم سالن شلوغ شد و جیهو از پله های طولانی که اونجا بود پایین آمد و رفت روی صحنه ای که کنار پله بود و شروع کرد به سخنرانی کردن و منو صدا کرد تا برم رو صحنه منم رفتم و تا رفتم بالا جعبه ای رو از داخل جیب کتش در آورد و ازم خاستگاری کرد من جوابی ندادم نگاهی به بقیه کردم که چشمم به جیهوپ خورد سر تا پاشو بر انداز کردم که متوجه گردنبند توی گردنش شدم همینجوری که جیهو زانو زده بود بی جواب از صحنه پایین امدم و سمت جیهوپ قدم برداشتم همه تعجب کرده بودن گردنبند توی گردن جیهوپ رو توی دستم گرفتم یک خاطره ناشناخته امد توی ذهنم که یهو سرم تیر کشید همونجا افتادم زمین و سرمو داخل دوتا دستام گرفتم جیهوپ نگران زانو زد و منو بغلم کرد انگار میدونست چه اتفاقی داره میوفته
& آروم باش ا.ت همه چی درست میشه نترس
* آییییی جیهوپ ......... چه .......... چه اتفاقی داره میوفته
& خودت میفهمی آروم باش
یهو چشمام سیاهی رفت و هیچی نفهمیدم
۰۰۰۰۰۰
توی بیمارستان بهوش امدم کلی دستگاه بهم وصل بود صدای دکتر و جیهوپو میشنیدم انگار داشتن باهم حرف میزدن
& چیشد دکتر حالش خوبه
دکتر . بله بهترن انگار خاطرات دوران دبیرستان شون کم کم داره یادشون میاد تا یه مدت کوتاهی هی همینجوری سرشون تیر میکشه و بیهوش میشن ولی جای نگرانی نیست وقتی این اتفاق افتاد کافیه ایشون رو بزارین روی تخت چند ساعت که استراحت کنن خودشون بهوش میان
& ممنون
با یادآوری اون اتفاق دوباره سرم تیر کشید و اخی از سر درد گفتم که جیهوپ متوجهم شد
& ا.ت حالت خوبه
* آ.....آره...... وون سان کجاست
& نگران نباش وون سان رو بردم خونه خودمون
* خ......خونه خودمون ...... اخخخخ
& اره خونه خودمون یادت نیامد
* تو ...... جیهو.......دبیرستان......گردنبند
& خب خب بسه به خودت فشار نیار یکم دیگه مرخص میشی
۲۸۴.۳k
۰۹ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.