هم خونه ای (پارت ۱ )
هم خونه ای (پارت ۱ )
(علامت ا.ت * ) (علامت یونگی & ) (بقیه با اسم نوشته میشن)
وای باورم نمیشه از طرف دانشگاه مورد علاقم توی سئول واسم کارت دعوت آمده
من کیم ا.ت هستم ۲۰ سالمه و کره ای هستم ما توی آمریکا زندگی میکنیم ولی من عاشق سئولم واسه همین کلی درس خوندم تا بتونم توی یک دانشگاه بزرگ و معروف توی سئول درس بخونم امروز نامه امد که نمیتونم برم دانشگاه مورد علاقم خدا میدونه چقدر ذوق دارم
با اشتیاق چمدونم رو بستم و رفتم فرودگاه
چند ساعت بعد
بالاخره رسیدیم چند مین بعد با اشتیاق از هواپیما پایین شدم دلم واسه اینجا تنگ شده بود اول از همه رفتم دانشگاه نامه رو نشونشون دادم پروندمو دادم و بعد کلی کاغذ بازی کلید بهم دادن دانشگاهمون توی یک شهرک جدا بود این شهرک دانشجویی بود فقط دانشگاهمون توش بود با چند تا سوپر مارکت و نزدیک صد تا خونه بود یه نگاه به جاکلیدی کردم که روش پلاک خونه رو نوشته بود پلاک ۸ بود بالاخره پیداش کردم
با اشتیاق چمدونم رو ول کردم و درو بازکردم و رفتم تو
* چرا برقا روشنه واییییییییییی(جیغ)
& هویی چته گوشام کر شد
* ت.....تو دیگه کی هستی
& من کسی ام که اینجا خونشه
* اما اینجا خونه منه
& اها تو همون هم خونه ایم هستی که بهم گفتن
صدای یه دختر توجهمو جلب کرد
مین هو . یونگی عشقم این دختره کیه
& این هم خونه ایمه
مین هو . من دیگه میرم
& باشه خدافظ
* اون کی بود
& به تو ربطی نداره ولی اون یکی از هم کلاسی هام و همینطور دوست دخترمه
* باشه حالا نمیخواد با این نگات منو بخوری
بدون حرف رفت داخل یکی از اتاق های اون خونه منم رفتم توی اون یکی وسایلمو چیدم مدیر دانشگاه بهم گفت که امشب ساعت ۷ کلاس داریم منم کاملا خسته بودم و خوابیدم
۰۰۰۰۰۰۰
بیدار شدم ساعت ۶ بود یه لباس خوشگل پوشیدم کتاب های لازممو برداشتم و از اتاقم بیرون رفتم معلوم بود اون پسره(یونگی) هنوز خوابه از اونجا بیرون آمدم و به سمت کلاسی که مدیر بهم گفته بود راه افتادم
وقتی رسیدم رفتم داخل کلاس و صبر کردم تا استاد بیاد
(علامت ا.ت * ) (علامت یونگی & ) (بقیه با اسم نوشته میشن)
وای باورم نمیشه از طرف دانشگاه مورد علاقم توی سئول واسم کارت دعوت آمده
من کیم ا.ت هستم ۲۰ سالمه و کره ای هستم ما توی آمریکا زندگی میکنیم ولی من عاشق سئولم واسه همین کلی درس خوندم تا بتونم توی یک دانشگاه بزرگ و معروف توی سئول درس بخونم امروز نامه امد که نمیتونم برم دانشگاه مورد علاقم خدا میدونه چقدر ذوق دارم
با اشتیاق چمدونم رو بستم و رفتم فرودگاه
چند ساعت بعد
بالاخره رسیدیم چند مین بعد با اشتیاق از هواپیما پایین شدم دلم واسه اینجا تنگ شده بود اول از همه رفتم دانشگاه نامه رو نشونشون دادم پروندمو دادم و بعد کلی کاغذ بازی کلید بهم دادن دانشگاهمون توی یک شهرک جدا بود این شهرک دانشجویی بود فقط دانشگاهمون توش بود با چند تا سوپر مارکت و نزدیک صد تا خونه بود یه نگاه به جاکلیدی کردم که روش پلاک خونه رو نوشته بود پلاک ۸ بود بالاخره پیداش کردم
با اشتیاق چمدونم رو ول کردم و درو بازکردم و رفتم تو
* چرا برقا روشنه واییییییییییی(جیغ)
& هویی چته گوشام کر شد
* ت.....تو دیگه کی هستی
& من کسی ام که اینجا خونشه
* اما اینجا خونه منه
& اها تو همون هم خونه ایم هستی که بهم گفتن
صدای یه دختر توجهمو جلب کرد
مین هو . یونگی عشقم این دختره کیه
& این هم خونه ایمه
مین هو . من دیگه میرم
& باشه خدافظ
* اون کی بود
& به تو ربطی نداره ولی اون یکی از هم کلاسی هام و همینطور دوست دخترمه
* باشه حالا نمیخواد با این نگات منو بخوری
بدون حرف رفت داخل یکی از اتاق های اون خونه منم رفتم توی اون یکی وسایلمو چیدم مدیر دانشگاه بهم گفت که امشب ساعت ۷ کلاس داریم منم کاملا خسته بودم و خوابیدم
۰۰۰۰۰۰۰
بیدار شدم ساعت ۶ بود یه لباس خوشگل پوشیدم کتاب های لازممو برداشتم و از اتاقم بیرون رفتم معلوم بود اون پسره(یونگی) هنوز خوابه از اونجا بیرون آمدم و به سمت کلاسی که مدیر بهم گفته بود راه افتادم
وقتی رسیدم رفتم داخل کلاس و صبر کردم تا استاد بیاد
۹۵.۷k
۱۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.