پارت 1۹ آخرین تکه قلبم
#پارت_1۹ #آخرین_تکه_قلبم
نیما
هرچقدرم که بری باشگاه و هیکل درشت و محکمی داشته باشی ، هر قدرم که صدات کلفت باشه و اخمت ترسناک و نگاهت خوفناک باشه بازم وقتی یه دخترو بغل میکنی که تو رو از یه پسر بچه به یه مرد قوی تبدیل کرده ، میشی ضعیف ترین موجود دنیا .. یعنی اون دختر حتی میتونه به راحتی از پا دراره تو رو و بگه کیش و مات !
مامانم میگفت دخترا احساساتی اند ولی اگه قلب و غرورشون توی خطر باشه جمع میکنن میرن، اما مردا وقتی عاشق میشن، حتی اگه زن بگیرنم بازم شبا قبل خواب دلشون چشمای اون دخترو میخواد که خمار شه و بگه : خیلی خوابم میاد..
وای به روزی که دلبرت میخوابه بغلت .. دیوونه میشی ، نفس میکشه ، مست میشی ، میگی خدایا این موجودی که خیلیا بش میگن ضعیفه نکنه همون فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه اس؟!اینجاس که میگی اونی که ضعیفه اس منه مذکرم نه این ریزه میزه ی مونث!
وقتی واسه اولین باز بغلش کردم حس کردم این دختر کلا فرق داره با بقیه انگار که این نیومده که تا یه بهتر اومد بره ، بهش گفتم توام یه روز میری ، با قاطعیت میگفت نه!
نرفت، موند و منه پسر بچه رو مرد کرد!
لبامو که روی لباش گذاشتم ، یه چیزی مثه آتیش انگار رو لبام بود ، حس کردم این بشر اولین عشق زندگیم میشه ، همون موقع بود که ترسیدم، نکنه بره ، بره و من بمونم و حسرت آغوشش و چشمای قهوه ای روشن و درشتش..!
داشتنش خیلی بهم حس غرور میداد ، من هیچی نبودم ، انگار عشق اون به من همه چی داد .
**
توی بغلم تکون خورد، بینیمو بردم سمت موهاش، بو کشیدم عطر موهاشو ، این موها کوتاه بود ، به عشق خودم بلندشون کرد ، حلقه ام توی دستش برام چشمک میزد ، چی کشیده بود توی بدترین روزای زندگیش و من چه فکرای مسخره ای راجع بش کرده بودم !
چشماشو نصفه نیمه باز کرد و گفت:
_نیما
موهاشو نوازش کردم و گفتم:
_جون نیما؟
_کجا ام من؟
_تو ماشین من !
_من باید برم سر مغازه نیما ، کار دارم .
خواست پاشه که نذاشتم .
اخم کردم و گفتم:
_تو جایی نمیری فهمیدی؟؟
اخم کرد و گفت:
_ من باید برم سر کارم!
عصبی نیگاش کردم ، انگار دیگه اثر نداره اخمام!
_باشه برو ، ولی فقط تا آخر این ماه ، بعدش دیگه منتظر تو نمیمونم که از اینجا بیای بیرون عزیزم!
از تهدیدم حرص خورد و با عصبانیت بهم خیره شد و با گفتن:
_ی ی ی
از بغلم درومد و از ماشین زد بیرون.
#نظر_فراموش_نشه #عاشق_همه_مخاطبام❤
نیما
هرچقدرم که بری باشگاه و هیکل درشت و محکمی داشته باشی ، هر قدرم که صدات کلفت باشه و اخمت ترسناک و نگاهت خوفناک باشه بازم وقتی یه دخترو بغل میکنی که تو رو از یه پسر بچه به یه مرد قوی تبدیل کرده ، میشی ضعیف ترین موجود دنیا .. یعنی اون دختر حتی میتونه به راحتی از پا دراره تو رو و بگه کیش و مات !
مامانم میگفت دخترا احساساتی اند ولی اگه قلب و غرورشون توی خطر باشه جمع میکنن میرن، اما مردا وقتی عاشق میشن، حتی اگه زن بگیرنم بازم شبا قبل خواب دلشون چشمای اون دخترو میخواد که خمار شه و بگه : خیلی خوابم میاد..
وای به روزی که دلبرت میخوابه بغلت .. دیوونه میشی ، نفس میکشه ، مست میشی ، میگی خدایا این موجودی که خیلیا بش میگن ضعیفه نکنه همون فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه اس؟!اینجاس که میگی اونی که ضعیفه اس منه مذکرم نه این ریزه میزه ی مونث!
وقتی واسه اولین باز بغلش کردم حس کردم این دختر کلا فرق داره با بقیه انگار که این نیومده که تا یه بهتر اومد بره ، بهش گفتم توام یه روز میری ، با قاطعیت میگفت نه!
نرفت، موند و منه پسر بچه رو مرد کرد!
لبامو که روی لباش گذاشتم ، یه چیزی مثه آتیش انگار رو لبام بود ، حس کردم این بشر اولین عشق زندگیم میشه ، همون موقع بود که ترسیدم، نکنه بره ، بره و من بمونم و حسرت آغوشش و چشمای قهوه ای روشن و درشتش..!
داشتنش خیلی بهم حس غرور میداد ، من هیچی نبودم ، انگار عشق اون به من همه چی داد .
**
توی بغلم تکون خورد، بینیمو بردم سمت موهاش، بو کشیدم عطر موهاشو ، این موها کوتاه بود ، به عشق خودم بلندشون کرد ، حلقه ام توی دستش برام چشمک میزد ، چی کشیده بود توی بدترین روزای زندگیش و من چه فکرای مسخره ای راجع بش کرده بودم !
چشماشو نصفه نیمه باز کرد و گفت:
_نیما
موهاشو نوازش کردم و گفتم:
_جون نیما؟
_کجا ام من؟
_تو ماشین من !
_من باید برم سر مغازه نیما ، کار دارم .
خواست پاشه که نذاشتم .
اخم کردم و گفتم:
_تو جایی نمیری فهمیدی؟؟
اخم کرد و گفت:
_ من باید برم سر کارم!
عصبی نیگاش کردم ، انگار دیگه اثر نداره اخمام!
_باشه برو ، ولی فقط تا آخر این ماه ، بعدش دیگه منتظر تو نمیمونم که از اینجا بیای بیرون عزیزم!
از تهدیدم حرص خورد و با عصبانیت بهم خیره شد و با گفتن:
_ی ی ی
از بغلم درومد و از ماشین زد بیرون.
#نظر_فراموش_نشه #عاشق_همه_مخاطبام❤
۱۰.۶k
۲۸ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.