. Wild rose cabaret .
. Wild rose cabaret .
#part61
#leoreza
زهرا :بله اقا امادست
همگی بلند شدیم رفتیم سر میز که اروم دم گوش پانیذ لب زدم
رضا : چی گف
چشمکی تحویلم داد که اخم کردم
پانیذ: بین پدرشوهرم و خودمه عزیزمم
بابا : خب بچها بفرمایین
دیگه حرفی نزدیم که اخرای غذامون بود
بابا: رضا . نیکا با تو بوده
رضا : اره با هم رفتیم یه مسافرت اومدیم حالا چرا نیستش
پانیذ : ظهر که با من حرف میزد گف میرم پیشه دوستم تا طراحی هام بگیرم ازش
رضا : پس الانا میاد شاید ترافیک باشه
* * * * * * * * * * *
قهوه ام رو گذاشتم رو میز
نیکا : بابا کی میریم خاستگاری؟
بابا: اخر هفته میریم . کاری ندارین که دخترم
پانیذ : نه نداریم
نزدیک ساعتای 11 بود که رفتیم
مامان کلا سرد برخورد میکرد و چیزی نمیگفتیم چوم میدونستم بعد از این دعواست
استارت رو زدم پانیذ نفس عمیقی کشید
پانیذ : وای باورم نمیشه چند ساعت شیطونی نکردم خدایی داشتم خفه میشدم
رضا : از بس پیش فعالی
پانیذ : همینه که هس
سری تکون دادم طی یه فکری خیابون رو پیچیدم
پانیذ : چیزی جا گذاشتی
رضا: میری کاباره
پانیذ: بریمم ولی این سری بدونه نوشیدنی
وا رفته نگاش کردم
پانیذ : باشه بابا
جلوی کاباری خودم نگه داشتم و با هم پیدا شدیم دستش رو گرفتم وارد شدیم رفتیم پایین جایی که با بچها دور هم جمع میشدیم
کنار میز بیلیار وایستادیم چشم چرخوندم
رضا: همینجا باش الان میام
رفتم پیشه یکی از بچها نوشیدنی که میخاستم بهش گفتم
نگاهم به پانیذ که باز باربد مست کرده بود.....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلیو
#محراشاد
#اردیا
#part61
#leoreza
زهرا :بله اقا امادست
همگی بلند شدیم رفتیم سر میز که اروم دم گوش پانیذ لب زدم
رضا : چی گف
چشمکی تحویلم داد که اخم کردم
پانیذ: بین پدرشوهرم و خودمه عزیزمم
بابا : خب بچها بفرمایین
دیگه حرفی نزدیم که اخرای غذامون بود
بابا: رضا . نیکا با تو بوده
رضا : اره با هم رفتیم یه مسافرت اومدیم حالا چرا نیستش
پانیذ : ظهر که با من حرف میزد گف میرم پیشه دوستم تا طراحی هام بگیرم ازش
رضا : پس الانا میاد شاید ترافیک باشه
* * * * * * * * * * *
قهوه ام رو گذاشتم رو میز
نیکا : بابا کی میریم خاستگاری؟
بابا: اخر هفته میریم . کاری ندارین که دخترم
پانیذ : نه نداریم
نزدیک ساعتای 11 بود که رفتیم
مامان کلا سرد برخورد میکرد و چیزی نمیگفتیم چوم میدونستم بعد از این دعواست
استارت رو زدم پانیذ نفس عمیقی کشید
پانیذ : وای باورم نمیشه چند ساعت شیطونی نکردم خدایی داشتم خفه میشدم
رضا : از بس پیش فعالی
پانیذ : همینه که هس
سری تکون دادم طی یه فکری خیابون رو پیچیدم
پانیذ : چیزی جا گذاشتی
رضا: میری کاباره
پانیذ: بریمم ولی این سری بدونه نوشیدنی
وا رفته نگاش کردم
پانیذ : باشه بابا
جلوی کاباری خودم نگه داشتم و با هم پیدا شدیم دستش رو گرفتم وارد شدیم رفتیم پایین جایی که با بچها دور هم جمع میشدیم
کنار میز بیلیار وایستادیم چشم چرخوندم
رضا: همینجا باش الان میام
رفتم پیشه یکی از بچها نوشیدنی که میخاستم بهش گفتم
نگاهم به پانیذ که باز باربد مست کرده بود.....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلیو
#محراشاد
#اردیا
۱۹.۸k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.