پارت
پارت.۱
زر وحشی
ات..
داخل کافه با هانا نشسته بودیم مثل همیشه من حوصله سر رو کله زدن باگوشی نداشتم
پس به هانا گیر دادم
ات:چرا انقدر سرت توی گوشیه خسته نمیشی بسه دیگه
هانا:چی شده باز چرا گیر میدی ؟
ات:مثلا منم هستم !به نظرم دوستی باتو باید تمام شه چون تو یکی از من بهتر داری همیشه هم کنارته
هانا :ات چه ربطی داره ؟ (کمی فکر کرد دید نه ات راست میگه از وقتی اومده همش سرش توی گوشیه) ات منو ببخشید !
ات:برای چی?
هانا:چون همش سرم توی گوشیه
ات :اشکال نداره ولی یادت باشه اگر دباره این کار رو کنی ات بی ات اوکی
هانا:اوکی...
سفار غذا رو دادیم من سوشی هانا هم پاستا غذا مون که اومد شروع کردیم به خوردن
داشتیم میخوردیم که دره کافه باز شد یه مرد هیکلی وارد شد و اومد سمت ما داشتم با کنجکاوی نگاهش میکردم اونم خیره به من بود .
🧠ات: این کیه چرا داره منو این توری نگاه میکنه هیییییی نکنه نه نه نه ات ازوم باش منحرف نشو اوکی.......نکنه میخواد بدزده هاااا کی میاد منو بدوزده ات خفه شووووو
همین تو که داشم با زهنم حرف میزدم که هانا بلند شد و گفت
هانا :چیزی شده اقا...
مرد چیزی نگفت و بعد رفت پشت من نشست منو هانا ادامه غذا مون رو خوردیم .
بعد بلند شدیم که حساب کنیم که همون مرد پشت من ایستاد . کارتمو در اوردم و حساب کردم .
تا خاستم برم که اون مرد قول پیکر دستمو چسبید
ات:ببخشید؟
جونگ کوک:ساکت فقط بیا(سرد)
ات: خوب میشه بگی کجا میریم ؟
جونگ کوک:خیلی حرف میزنی بچه (سرد)
ات:به من میگی بچه ؟!
جونگ کوک:مشکل داری؟(سرد)
ات:اره.....خودم اسم دارم قول پیکر (سرد)
جونگ کوک :ببینم نمیتونی احترام بزاری به بزرگترت ؟
ات:وقتی بزرگترم از من خرتره پس منم بهش احترام نمیزارم !
جونگ کوک :من از این حرف ها حالیم نمیشه !
ات زیره لب:معومه
جونگ کوک :شنیدم
ات:چی کار کنم ؟
هیچی نگفت و منو بزور سمت ماشینش برد . چرا من باید قربانی بشم ؟
واقیتش میتر سیدم !هانا هم مثل من قربانی شده بود ولی داخل اون ماشین بود.وایی چی کار کنم
زر وحشی
ات..
داخل کافه با هانا نشسته بودیم مثل همیشه من حوصله سر رو کله زدن باگوشی نداشتم
پس به هانا گیر دادم
ات:چرا انقدر سرت توی گوشیه خسته نمیشی بسه دیگه
هانا:چی شده باز چرا گیر میدی ؟
ات:مثلا منم هستم !به نظرم دوستی باتو باید تمام شه چون تو یکی از من بهتر داری همیشه هم کنارته
هانا :ات چه ربطی داره ؟ (کمی فکر کرد دید نه ات راست میگه از وقتی اومده همش سرش توی گوشیه) ات منو ببخشید !
ات:برای چی?
هانا:چون همش سرم توی گوشیه
ات :اشکال نداره ولی یادت باشه اگر دباره این کار رو کنی ات بی ات اوکی
هانا:اوکی...
سفار غذا رو دادیم من سوشی هانا هم پاستا غذا مون که اومد شروع کردیم به خوردن
داشتیم میخوردیم که دره کافه باز شد یه مرد هیکلی وارد شد و اومد سمت ما داشتم با کنجکاوی نگاهش میکردم اونم خیره به من بود .
🧠ات: این کیه چرا داره منو این توری نگاه میکنه هیییییی نکنه نه نه نه ات ازوم باش منحرف نشو اوکی.......نکنه میخواد بدزده هاااا کی میاد منو بدوزده ات خفه شووووو
همین تو که داشم با زهنم حرف میزدم که هانا بلند شد و گفت
هانا :چیزی شده اقا...
مرد چیزی نگفت و بعد رفت پشت من نشست منو هانا ادامه غذا مون رو خوردیم .
بعد بلند شدیم که حساب کنیم که همون مرد پشت من ایستاد . کارتمو در اوردم و حساب کردم .
تا خاستم برم که اون مرد قول پیکر دستمو چسبید
ات:ببخشید؟
جونگ کوک:ساکت فقط بیا(سرد)
ات: خوب میشه بگی کجا میریم ؟
جونگ کوک:خیلی حرف میزنی بچه (سرد)
ات:به من میگی بچه ؟!
جونگ کوک:مشکل داری؟(سرد)
ات:اره.....خودم اسم دارم قول پیکر (سرد)
جونگ کوک :ببینم نمیتونی احترام بزاری به بزرگترت ؟
ات:وقتی بزرگترم از من خرتره پس منم بهش احترام نمیزارم !
جونگ کوک :من از این حرف ها حالیم نمیشه !
ات زیره لب:معومه
جونگ کوک :شنیدم
ات:چی کار کنم ؟
هیچی نگفت و منو بزور سمت ماشینش برد . چرا من باید قربانی بشم ؟
واقیتش میتر سیدم !هانا هم مثل من قربانی شده بود ولی داخل اون ماشین بود.وایی چی کار کنم
- ۵۴۸
- ۱۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط