♬𝓱𝓽𝓫𝓪𝓱 𝓶𝓪𝓷♬
♬𝓱𝓽𝓫𝓪𝓱 𝓶𝓪𝓷♬
ویو یونا
وای چه روز بدی از امروز به بعد تو تاریخ من بدبخت ترین انسان روی زمینم والا اینا چی میزنن؟
ویو راوی
یونا همه وسیله های مورد نیازش رو جمع کرد دودل بود که عکس خودشو پدرش رو ببره ولی نبرد و اونو همونجا گذاشت و با مامانش به سمت عمارت کیم حرکت کردند.
فلش بک به ماشین یونا اینا
یونا همش داشت کتاب میخوند که مامانش دهن باز کرد
م. ی: یونا داری چه کتابی میخونی عینک ندارم نمیبینم ✯: حتما مجبوریم بریم اونجا؟
م. ی: یونا یکم آدم باش اونم پدرته
✯: اون هیچوقت پدرم نمیشه.
پایان فلش بک
ویو راوی
یونا و مامانش رسیدن و مورتیمور خدمت کار عمارت میاد تا چمدوناروببره و با یونا دعوا شون میشه اما اقای کیم به یونا گفت بزار مورتیمور ببره.
پایان ویو
✯تو بردی
م. ی) بیادخترم خونه رو بهت نشون بدم
اینجا ماشینا نگه داری میشه اینجا اشپز خونــــــــــ
✯اینجا اتاق مهمون یا یه جایی نداره بتونم استراحت کنم.
پ. ت) یونا بیا اتاقت رو ماباهم نشون بدیم
✯هوم
مامان یونا و یونا باهم تو اتاق تنها شدن.
م. ی) یونا اینجا اتاقت هستش از سه دکورا سیون کار کمک خواستم و همچنین اتاق مهمون نداریم و اتاق بغلیت اتاق تهیونگ هستش
✯اوکی، تهیونگ پسر خوب باباش
م. ی) یونا همونقدر که تو صحم داری تهیونگم داره
مامان یونا رفت بیرون
و یونا رفت داخل تراس
که از اون ور یه پسررو دید
لباس یونا وقتی رفتن عمارت☜۲
ویو یونا
وای چه روز بدی از امروز به بعد تو تاریخ من بدبخت ترین انسان روی زمینم والا اینا چی میزنن؟
ویو راوی
یونا همه وسیله های مورد نیازش رو جمع کرد دودل بود که عکس خودشو پدرش رو ببره ولی نبرد و اونو همونجا گذاشت و با مامانش به سمت عمارت کیم حرکت کردند.
فلش بک به ماشین یونا اینا
یونا همش داشت کتاب میخوند که مامانش دهن باز کرد
م. ی: یونا داری چه کتابی میخونی عینک ندارم نمیبینم ✯: حتما مجبوریم بریم اونجا؟
م. ی: یونا یکم آدم باش اونم پدرته
✯: اون هیچوقت پدرم نمیشه.
پایان فلش بک
ویو راوی
یونا و مامانش رسیدن و مورتیمور خدمت کار عمارت میاد تا چمدوناروببره و با یونا دعوا شون میشه اما اقای کیم به یونا گفت بزار مورتیمور ببره.
پایان ویو
✯تو بردی
م. ی) بیادخترم خونه رو بهت نشون بدم
اینجا ماشینا نگه داری میشه اینجا اشپز خونــــــــــ
✯اینجا اتاق مهمون یا یه جایی نداره بتونم استراحت کنم.
پ. ت) یونا بیا اتاقت رو ماباهم نشون بدیم
✯هوم
مامان یونا و یونا باهم تو اتاق تنها شدن.
م. ی) یونا اینجا اتاقت هستش از سه دکورا سیون کار کمک خواستم و همچنین اتاق مهمون نداریم و اتاق بغلیت اتاق تهیونگ هستش
✯اوکی، تهیونگ پسر خوب باباش
م. ی) یونا همونقدر که تو صحم داری تهیونگم داره
مامان یونا رفت بیرون
و یونا رفت داخل تراس
که از اون ور یه پسررو دید
لباس یونا وقتی رفتن عمارت☜۲
۳.۰k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.