part 29
#part_29
#رها
صبح با صدا مامان بیدار شدم
مامان-رها پاشو دیگه بسته
رها-تو چرا همیشه خونه ای مگه سرکار نمیری؟
مامان-پاشو کم غر بزن لنگ ظهره
رها-مگه ساعت چنده؟
مامان-12
یهو پریدم بالا
رها-واییییی طاهاااا
مامان-طاها چی؟
رها-مگه قرار نیس با طاها برم کتابخونه؟
مامان-خوبی رها؟ امروز جمعست
رها-عه حواسم نبود
مامان-یهو چه به درس علاقه مند شدی
رها-خو نمیخوام عقب بیوفتم
مامان-فعال که استراحتی امروز جمعست فردام وقت دکتر داری پس دو روز درس بی درس
رها-نهههه
مامان-خو اگه نمیخوای عقب بیوفتی میتونی تو خونه بخونی تو این دو روز
رها-بیخی برو منم الان میام
مامان-باشه
پوکر بلند شدم
امروز حتما روز گندیه از صبح تخمیش مشخص بود
پاشدم رفتم تا صبحونه بخورم
بعد تموم شدن صبحونه مامان و بابا خواستن برن بیرون اما من نرفتم
نشستم جلو تلوزیون و شبکه ها رو بالا پایین میکردم
چه روز کسل کننده ای
چرا تموم نمیشههههه؟؟؟
همش حواسم به گوشیم بود تا ببینم طاها زنگ میزنه یا نه
ولی انگار اونم درگیر بود و حواسش اصلا به من نبود
اصلا چرا بابد بهم زنگ بزنه دلیلش چیه اخه
رها خول شدیا
خواستم زنگ بزنم به نازی که بریم بیرون ولی حوصله نداشتم
رفتم تو اتاق کتابمو برداشتم و بازش کردم
اما نمیتونستم چیزی بخونم همش طاها تو ذهنم میومد
بیخیال کتاب شدم
تنها وجه اشتراک منو طاها درسه پس عادیه که اون همش تو ذهنم باشه
رفتم لبتابمو باز کردم یه فیلم پلی کردم
اما چیزی از فیلمم نفهمیدم
طاها طاها طاها طاها برو بیرون لعنتی
ازت بدم میاد
چرا ولم نمیکنی
همش تویی
همه جا تویی
ولم کننننننننن
خواستم بخوابم اما ذهنم یک لحظم آروم نمیگرفتم
کلافه بلند شدم پاکت سیگارمو برداشتم و رفتم تو تراس
#شکلات_تلخ
#رها
صبح با صدا مامان بیدار شدم
مامان-رها پاشو دیگه بسته
رها-تو چرا همیشه خونه ای مگه سرکار نمیری؟
مامان-پاشو کم غر بزن لنگ ظهره
رها-مگه ساعت چنده؟
مامان-12
یهو پریدم بالا
رها-واییییی طاهاااا
مامان-طاها چی؟
رها-مگه قرار نیس با طاها برم کتابخونه؟
مامان-خوبی رها؟ امروز جمعست
رها-عه حواسم نبود
مامان-یهو چه به درس علاقه مند شدی
رها-خو نمیخوام عقب بیوفتم
مامان-فعال که استراحتی امروز جمعست فردام وقت دکتر داری پس دو روز درس بی درس
رها-نهههه
مامان-خو اگه نمیخوای عقب بیوفتی میتونی تو خونه بخونی تو این دو روز
رها-بیخی برو منم الان میام
مامان-باشه
پوکر بلند شدم
امروز حتما روز گندیه از صبح تخمیش مشخص بود
پاشدم رفتم تا صبحونه بخورم
بعد تموم شدن صبحونه مامان و بابا خواستن برن بیرون اما من نرفتم
نشستم جلو تلوزیون و شبکه ها رو بالا پایین میکردم
چه روز کسل کننده ای
چرا تموم نمیشههههه؟؟؟
همش حواسم به گوشیم بود تا ببینم طاها زنگ میزنه یا نه
ولی انگار اونم درگیر بود و حواسش اصلا به من نبود
اصلا چرا بابد بهم زنگ بزنه دلیلش چیه اخه
رها خول شدیا
خواستم زنگ بزنم به نازی که بریم بیرون ولی حوصله نداشتم
رفتم تو اتاق کتابمو برداشتم و بازش کردم
اما نمیتونستم چیزی بخونم همش طاها تو ذهنم میومد
بیخیال کتاب شدم
تنها وجه اشتراک منو طاها درسه پس عادیه که اون همش تو ذهنم باشه
رفتم لبتابمو باز کردم یه فیلم پلی کردم
اما چیزی از فیلمم نفهمیدم
طاها طاها طاها طاها برو بیرون لعنتی
ازت بدم میاد
چرا ولم نمیکنی
همش تویی
همه جا تویی
ولم کننننننننن
خواستم بخوابم اما ذهنم یک لحظم آروم نمیگرفتم
کلافه بلند شدم پاکت سیگارمو برداشتم و رفتم تو تراس
#شکلات_تلخ
۳۳.۰k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.