part 31
#part_31
#رها
از مطب دکتر اومدم بیرون
اصلا نفهمیدم چی گفت
همش فکرم درگیر بود
هرچند حدس زدن این که چی میگفت خیلی سادست
همیشه از اتفاقای بعد عمل میگه
میگه چه اتفاقایی واسم میوفته و اون موقع میتوتم آزادانه و راحت زندگیمو کنم
قبلا شاید بی صبرانه منتظر اون روزا بودم
ولی الان نمیدونم چرا مطمئن نیستم
دلم میخواد یکم عقب بیوفته
یکم بیشتر فکر کنم
تو فکر بودم که با صدای گوشیم به خودم اومدم
فریال بود که زنگ میزد
رها-بله؟
فریال-زود تند سریع لوکیشن بده که بیام پیشت کارت دارم؟
رها-چیکار؟
فریال-دیدیم همو میفهمی
رها-اوکی.
واسش لوکیشن فرستادم و رفتم تو پارکی که همون نزدیکی بود نشستم
چدن دقیقه نگذشته بود که سر و کلش پیداش شد
رها-لامصب اگه آتش نشانی هام مثل تو بودن پالسکو عمرا به فنا میرفت سوختت چیه به منم بگو
فریال-سوخت خاص ندارم تو همین بوتیک روبروی پارک بودم
رها-شت چهارساعت داشتم ازت تعریف میکردم خو بگو چیشده
نشست کنارم
فریال-درباره مبین و نازیه
رها-خو چیشده؟
فریال-مبین میخواد برگرد با نازی انگار هنو دوسش داره
رها-چه جالب این رفیق کصخل منم هنو دوسش داره
فریال-خو این که عالیه
رها-الان باید چیکار کنیم
فریال-من به مبین زنگ میزنم میگم زنگ بزنه به نازی بگه امشب باهم برن بیرون اینطور همه چی حل میشه
رها-ن متاسفانه
فریال-چرا
رها-اخه این نازی یه مقدار تعادل روانی نداره وقتی هول میکنه نمیفهمه چی میگه
فریال-پس چیکار کنیم
رها-یا باید یکی باهاش باشه یا از قبل باهاش هماهنگ باشیم
فریال یهو پاشد و دستمو کشید
رها-کجا میری؟
فریال-پاشو بریم پیش نازی
#شکلات_تلخ
ولی ناشناسم خاک خورد 😔😂
#رها
از مطب دکتر اومدم بیرون
اصلا نفهمیدم چی گفت
همش فکرم درگیر بود
هرچند حدس زدن این که چی میگفت خیلی سادست
همیشه از اتفاقای بعد عمل میگه
میگه چه اتفاقایی واسم میوفته و اون موقع میتوتم آزادانه و راحت زندگیمو کنم
قبلا شاید بی صبرانه منتظر اون روزا بودم
ولی الان نمیدونم چرا مطمئن نیستم
دلم میخواد یکم عقب بیوفته
یکم بیشتر فکر کنم
تو فکر بودم که با صدای گوشیم به خودم اومدم
فریال بود که زنگ میزد
رها-بله؟
فریال-زود تند سریع لوکیشن بده که بیام پیشت کارت دارم؟
رها-چیکار؟
فریال-دیدیم همو میفهمی
رها-اوکی.
واسش لوکیشن فرستادم و رفتم تو پارکی که همون نزدیکی بود نشستم
چدن دقیقه نگذشته بود که سر و کلش پیداش شد
رها-لامصب اگه آتش نشانی هام مثل تو بودن پالسکو عمرا به فنا میرفت سوختت چیه به منم بگو
فریال-سوخت خاص ندارم تو همین بوتیک روبروی پارک بودم
رها-شت چهارساعت داشتم ازت تعریف میکردم خو بگو چیشده
نشست کنارم
فریال-درباره مبین و نازیه
رها-خو چیشده؟
فریال-مبین میخواد برگرد با نازی انگار هنو دوسش داره
رها-چه جالب این رفیق کصخل منم هنو دوسش داره
فریال-خو این که عالیه
رها-الان باید چیکار کنیم
فریال-من به مبین زنگ میزنم میگم زنگ بزنه به نازی بگه امشب باهم برن بیرون اینطور همه چی حل میشه
رها-ن متاسفانه
فریال-چرا
رها-اخه این نازی یه مقدار تعادل روانی نداره وقتی هول میکنه نمیفهمه چی میگه
فریال-پس چیکار کنیم
رها-یا باید یکی باهاش باشه یا از قبل باهاش هماهنگ باشیم
فریال یهو پاشد و دستمو کشید
رها-کجا میری؟
فریال-پاشو بریم پیش نازی
#شکلات_تلخ
ولی ناشناسم خاک خورد 😔😂
۳۲.۳k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.