هفتآسمون
#هفت_آسمون💚
#پارت_30💚
[٩ روز بعد]
ارسلان💚
امروز عیده میخایم سال تحویل پیش مهدیس باشیم
زنگ زدم به دیانا و گفتم که آماده باشه میرم دنبالش
خودم رفتم یه دوش 20 دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم
لباس بنفش لش مو با شلوار جین مشکی پوشیدم موهامم شونه کردم
سوئیچ مو برداشتم رفتم دنبال دیانا
تک زدم که بیاد پایین
بعد چند دقیقه اومد پایین چقد خوشگله آخه این عشق من اومد نشست تو ماشین
+ سلام سلام
_ سیلااام
+ خوبی
_ مرسی تو خوبی
+ قربونت عشقم
_بریم؟
+بریم
تو راه بودیم که دیانا گفت
+ چه ستی هم کردیماااا
یه نگاه به لباسای دیانا انداختم مانتوی بنفش با شلوار و شال مشکی
_ بله پس چیییی
+ ارسلان
_ جانم
+ میگم... نمیدونم چرا امروز حس خوبی دارم
_ آره منم
+ خدا کنه یه اتفاق خوب بیافته.. مثلا مهدیس خوب بشه...
_ ایشالا
رسیدیم پارک کردم و پیاده شدیم
دست دیانا رو گرفتم و رفتیم توی بیمارستان همه ی بچه ها اومده بودن و طبق معمول محراب نبود چون پیش مهدیس بود
سال تحویل شد باهم رو بوسی کردیم و تبریک گفتیم همه وایساده بودیم که یهو محراب اومد نفس نفس میزد
محراب= م.... مه... مهدیس.... مهدییییییس(با داد و خوشحالی)
_ مهدیس چی.......
یهو یه پرستاره اومد
پرستار= چه خبره اینجا رو گذاشتید رو سرتون اینجا بیمارستانه ها
محراب= خانمم..... خانمم بهوش اومدددددد
پرستار رفت دکتر رو صدا کرد و رفتن تو اتاق
دیانا= واقعا بهوش اومد.... واااای... خدایا شکرت😍🥺
💖🎈💖🎈💖🎈💖🎈💖🎈
محراب☘
نشسته بودم بغل تخت مهدیس سرمو انداختم پایین و اشک میریختم
_مهدیس... الان شده 8 ماه ...... دقیق دقیق 8 ماهه که اون چشمای آهویی ت رو ندیدم بسه دیگه...... خسته شدم.... دلم برات تنگ شده بابا بلند شو امروز عیده میدونستی ........ چشماتو باز کن.... تو دلت برام تنگ نشده واقعا(با بغض)
که یه صدای بی جون گفت: م.. محراب
سرمو آوردم بالا دیدم محراب از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم
رفتم بیرون داد زدم و گفتم و..........
دکتر مهدیس رو معاینه کرد و گفت حالش خیلی خوبه و تبریک گفت پیشش نشستم
+م.... مح.. راب
_ جون دلم
+ من چند وقت بیهوش بودم
_ قربونت برم بیهوش نبودی
+ پس چی
_ تو... تو تو زندگی نباتی بود عزیزم
+ واقعا
_ آره عزیزم
+ چند روز
_دقیقا امروز میشه 8 ماه... میدونستی امروز عیده
+ عید چی؟
_ عید نوروز فدات بشم
+ حس میکنم بدنم کوفتس
_ عادیه خوب میشی
رفتم جلو آروم لباشو بوسیدم داشتم با ولع ازش کام میگرفتم که یهو در باز شد و مثل چی حجوم آوردن تو که یهو.........
ادامه دارد..........
کامنتا +6 تا🍃
کامنتا رو خیلی کم کردم چون واقعا پارت کوتاهی بود🙂🤍
اصکی=اتحاد👒
#پارت_30💚
[٩ روز بعد]
ارسلان💚
امروز عیده میخایم سال تحویل پیش مهدیس باشیم
زنگ زدم به دیانا و گفتم که آماده باشه میرم دنبالش
خودم رفتم یه دوش 20 دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم
لباس بنفش لش مو با شلوار جین مشکی پوشیدم موهامم شونه کردم
سوئیچ مو برداشتم رفتم دنبال دیانا
تک زدم که بیاد پایین
بعد چند دقیقه اومد پایین چقد خوشگله آخه این عشق من اومد نشست تو ماشین
+ سلام سلام
_ سیلااام
+ خوبی
_ مرسی تو خوبی
+ قربونت عشقم
_بریم؟
+بریم
تو راه بودیم که دیانا گفت
+ چه ستی هم کردیماااا
یه نگاه به لباسای دیانا انداختم مانتوی بنفش با شلوار و شال مشکی
_ بله پس چیییی
+ ارسلان
_ جانم
+ میگم... نمیدونم چرا امروز حس خوبی دارم
_ آره منم
+ خدا کنه یه اتفاق خوب بیافته.. مثلا مهدیس خوب بشه...
_ ایشالا
رسیدیم پارک کردم و پیاده شدیم
دست دیانا رو گرفتم و رفتیم توی بیمارستان همه ی بچه ها اومده بودن و طبق معمول محراب نبود چون پیش مهدیس بود
سال تحویل شد باهم رو بوسی کردیم و تبریک گفتیم همه وایساده بودیم که یهو محراب اومد نفس نفس میزد
محراب= م.... مه... مهدیس.... مهدییییییس(با داد و خوشحالی)
_ مهدیس چی.......
یهو یه پرستاره اومد
پرستار= چه خبره اینجا رو گذاشتید رو سرتون اینجا بیمارستانه ها
محراب= خانمم..... خانمم بهوش اومدددددد
پرستار رفت دکتر رو صدا کرد و رفتن تو اتاق
دیانا= واقعا بهوش اومد.... واااای... خدایا شکرت😍🥺
💖🎈💖🎈💖🎈💖🎈💖🎈
محراب☘
نشسته بودم بغل تخت مهدیس سرمو انداختم پایین و اشک میریختم
_مهدیس... الان شده 8 ماه ...... دقیق دقیق 8 ماهه که اون چشمای آهویی ت رو ندیدم بسه دیگه...... خسته شدم.... دلم برات تنگ شده بابا بلند شو امروز عیده میدونستی ........ چشماتو باز کن.... تو دلت برام تنگ نشده واقعا(با بغض)
که یه صدای بی جون گفت: م.. محراب
سرمو آوردم بالا دیدم محراب از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم
رفتم بیرون داد زدم و گفتم و..........
دکتر مهدیس رو معاینه کرد و گفت حالش خیلی خوبه و تبریک گفت پیشش نشستم
+م.... مح.. راب
_ جون دلم
+ من چند وقت بیهوش بودم
_ قربونت برم بیهوش نبودی
+ پس چی
_ تو... تو تو زندگی نباتی بود عزیزم
+ واقعا
_ آره عزیزم
+ چند روز
_دقیقا امروز میشه 8 ماه... میدونستی امروز عیده
+ عید چی؟
_ عید نوروز فدات بشم
+ حس میکنم بدنم کوفتس
_ عادیه خوب میشی
رفتم جلو آروم لباشو بوسیدم داشتم با ولع ازش کام میگرفتم که یهو در باز شد و مثل چی حجوم آوردن تو که یهو.........
ادامه دارد..........
کامنتا +6 تا🍃
کامنتا رو خیلی کم کردم چون واقعا پارت کوتاهی بود🙂🤍
اصکی=اتحاد👒
- ۲۱.۴k
- ۱۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط