پارت۴۸ loveintime پارت۴۸
#پارت۴۸ #loveintime #پارت۴۸
خیلی طول نکشید که زمرد خانم اومد و دوتاجعبه حلقه بادوتا جعبه دیگه گذاشت روی میز و رو به همه اعلام کردکه میخان مراسم رو شروع کنن هم زمان یکی از نگهبانا اومد و گفت خبرنگارا هم اومدن و اجازه ورود میخان که گفت بیان ولی در حد۳۰دقیقه و بس اونم باشه ای گفت و رفت...
ماهم حلقه هارودستمون کردیم،اول من حلقه کرم رو دستش کردم بعد اون وقتی کرم دستمو گرفت یه مکث کوچیک کرد بهش نگاه کردم این اولین باره بهش اینقد نزدیک شدم و دستمو گرفته با دقت بهش نگاه کردن و زول زدم بهش خیلی پسر جذاب و خوشگلیه ولی من هیچ حسی بهم دست نمیده داخل وجودم خالی از عشق،عشق به این پسری که از الان نامزدم حساب میشه و من مطمعنم که حس اونم همینه دوتا جعبه دیگه یه گردن بند و دستبند بود که میگفتن کرم خریده حالا راست یا دروغ نمیدونم ولی روی گردنبند به حالت خییلی خوشگل یه چیزی نوشته بود بهش که دقت کردم دیدم اسم کرم،ااایی خدا من که میدونم اینا کار این زمرد خانومه....
باصدای دست زدن اون جمع و صدای موزیک به خودم اومدم و بیخیال این فکرا شدم،خدمتکارا مشغول پذیرایی شدن و بچه ها هم شروع به رقصیدن داشتم به جمع نگاه میکردم که ملیسا اومد سمتم و گفت:کیانا میدونم خیلی دلت میخاد بپری وسط پس بدو بریم
+اخه زشت نیست؟؟مثلا عروسم
ملیسا:زر نزن بابا بیا بریم
درسته من راضی نبودما ولی حالا که قبول کردم بزار حداقل خوش باشم دیگه باهاش رفتم اینقده زدیم و رقصیدیم و خوش گذروندیم که دیگه داشتیم بی هوش میشدیم از خستگی رفتم نشستم سرجام و به خدمت کار گفتم برام یه نوشیدنی چیزی بیاره بخورم
داشتم ابمیوه یی که برام اورده بودو میخورم که کرم اومد کنارم نشست بدون این که نگاش کنم به کارم ادامه دادم و مشغول خوردن شدم....
خیلی طول نکشید که زمرد خانم اومد و دوتاجعبه حلقه بادوتا جعبه دیگه گذاشت روی میز و رو به همه اعلام کردکه میخان مراسم رو شروع کنن هم زمان یکی از نگهبانا اومد و گفت خبرنگارا هم اومدن و اجازه ورود میخان که گفت بیان ولی در حد۳۰دقیقه و بس اونم باشه ای گفت و رفت...
ماهم حلقه هارودستمون کردیم،اول من حلقه کرم رو دستش کردم بعد اون وقتی کرم دستمو گرفت یه مکث کوچیک کرد بهش نگاه کردم این اولین باره بهش اینقد نزدیک شدم و دستمو گرفته با دقت بهش نگاه کردن و زول زدم بهش خیلی پسر جذاب و خوشگلیه ولی من هیچ حسی بهم دست نمیده داخل وجودم خالی از عشق،عشق به این پسری که از الان نامزدم حساب میشه و من مطمعنم که حس اونم همینه دوتا جعبه دیگه یه گردن بند و دستبند بود که میگفتن کرم خریده حالا راست یا دروغ نمیدونم ولی روی گردنبند به حالت خییلی خوشگل یه چیزی نوشته بود بهش که دقت کردم دیدم اسم کرم،ااایی خدا من که میدونم اینا کار این زمرد خانومه....
باصدای دست زدن اون جمع و صدای موزیک به خودم اومدم و بیخیال این فکرا شدم،خدمتکارا مشغول پذیرایی شدن و بچه ها هم شروع به رقصیدن داشتم به جمع نگاه میکردم که ملیسا اومد سمتم و گفت:کیانا میدونم خیلی دلت میخاد بپری وسط پس بدو بریم
+اخه زشت نیست؟؟مثلا عروسم
ملیسا:زر نزن بابا بیا بریم
درسته من راضی نبودما ولی حالا که قبول کردم بزار حداقل خوش باشم دیگه باهاش رفتم اینقده زدیم و رقصیدیم و خوش گذروندیم که دیگه داشتیم بی هوش میشدیم از خستگی رفتم نشستم سرجام و به خدمت کار گفتم برام یه نوشیدنی چیزی بیاره بخورم
داشتم ابمیوه یی که برام اورده بودو میخورم که کرم اومد کنارم نشست بدون این که نگاش کنم به کارم ادامه دادم و مشغول خوردن شدم....
۳.۷k
۰۱ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.