♡وانشات تک پارتی بنگ چان♡
♡وانشات تک پارتی بنگ چان♡
ا.ت: یااا چانی کجا میری
چانی: به تو چه
ا.ت: مثل اینکه من زنتما
چانی: ببین انقدر فاز زن منو برداشتی یادت رفته ما به زور ازدواج کردیم و من دوست دختر دارم و هیچ علاقه ایی به تو ندارم
ا.ت: هرچی باشه بازم بایدم بهم بگی کجا میری
چانی: دارم میرم یه شب پیش دوست دخترم خوش بگذرونم مشکلیه؟
ا.ت: نه مشکلی نیست!(با بغض)
چانی: چته چرا بغض کردی
ا.ت: مگه برای تو مهمه
چانی: نه ولی مامانم گفته باید مراقبت باشم
ا.ت: منو ول کن برو پیش دوست دخترت خوش بگذره که یهویی اشکام سرازیر شدن دست خودم نبود
چانی: ببین اگه به من علاقه ایی داری بهتره فراموشم کنی چون من هیچوقت از تو خوشم نمیاد باشه؟؟
ا.ت: باشه فهمیدم بسه دیگه برو چرا انقدر به قلبم ضربه میزنی چرا انقدر با حرفات منو خورد میکنی ها(با داد خیلی بلند)
چانی: با اینکه هیچ علاقه ای بهش نداشتم ولی وقتی گریه میکرد قلبم آتیش میگرفت *تویه ذهنش*
ا.ت: م...من...معذرت.....میخوام...ببخشید....نمیخواستم...سرت..داد...بزنم....من...میرم...بخوابم
چانی: باشه برو من نمیرم فردا میرم
ا.ت: خوشحال شدم و یه لبخندی گوشه لبم نشست و رفتم طبقه بالا تویه اتاقم
چانی: چرا وقتی بهش گفتم نمیرم خوشحال شد ولی میخواست نشون نده نمیدونم چرا با لبخندش منم یه لبخندی زدم
ا.ت: خیلس خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد
چانی: رفتم بالا ببینم خوابیده یا نه در اتاق رو باز کردم دیدم خوابیده ولی چرا لباس هاش رو در آورده؟ همیشه لخت میخوابه؟!!
ا.ت: خوابم برد ولی با صدایه در بیدار شدم فهمیدم چانی هستش خودم رو زدم به خواب و هیچ اهمیتی بهش ندادم
چانی: یه تاپ تنش بود بایه شلوارک تا بالایه زانوش خیلی کوتاه بود در رو بستم و رفتم نزدیکش رویه تخت نشستم موهاش رو کنار زدم نمیدونم چم شده بود نکنه حسی بهش دارم ولی من دوست دختر دارم و فقط به زور با این ازدواج کردم
ا.ت: باورم نمیشه نکنه حسی بهم داره یعنی بهش بگم منم دوسش دارم؟ یا نه؟
چانی: نگاهم اوفتاد به لباش تاحالا انقدر از نزدیک لباش رو ندیده بودم تعادلم رو از دست دادم و لبم رو گذاشتم رویه لبش و داشتم همینجوری مک میزدم که بیدار شد
ا.ت: باورم نمیشه اون داره منو برایه اولین بار بوس میکنه؟ نتونستم تحمل کنم و چشمام رو باز کردم که ازم جدا شد
چانی: او...اوه...ببخشید...من...فقط...تعادلم..رو....از..دست...دادم
ا.ت: مشکلی نیست چانی میشه بشینی کارت دارم
چانی: باشه فقط پتو رو بگیر رویه خودت آخه دارم تحریک میشم
ا.ت: ب...با...باشه پتو رو سری کشیدم رویه خودم
چانی: خب حالا بگو چیکارم داری
ا.ت: من یه چیزی بهت میگم ولی عصبی نشو باشه؟!!
چانی: بگو ببینم
ا.ت: خب راستش من از اولش که خواستم باهم ازدواج کنم از تو خوشم میومد
ا.ت: یااا چانی کجا میری
چانی: به تو چه
ا.ت: مثل اینکه من زنتما
چانی: ببین انقدر فاز زن منو برداشتی یادت رفته ما به زور ازدواج کردیم و من دوست دختر دارم و هیچ علاقه ایی به تو ندارم
ا.ت: هرچی باشه بازم بایدم بهم بگی کجا میری
چانی: دارم میرم یه شب پیش دوست دخترم خوش بگذرونم مشکلیه؟
ا.ت: نه مشکلی نیست!(با بغض)
چانی: چته چرا بغض کردی
ا.ت: مگه برای تو مهمه
چانی: نه ولی مامانم گفته باید مراقبت باشم
ا.ت: منو ول کن برو پیش دوست دخترت خوش بگذره که یهویی اشکام سرازیر شدن دست خودم نبود
چانی: ببین اگه به من علاقه ایی داری بهتره فراموشم کنی چون من هیچوقت از تو خوشم نمیاد باشه؟؟
ا.ت: باشه فهمیدم بسه دیگه برو چرا انقدر به قلبم ضربه میزنی چرا انقدر با حرفات منو خورد میکنی ها(با داد خیلی بلند)
چانی: با اینکه هیچ علاقه ای بهش نداشتم ولی وقتی گریه میکرد قلبم آتیش میگرفت *تویه ذهنش*
ا.ت: م...من...معذرت.....میخوام...ببخشید....نمیخواستم...سرت..داد...بزنم....من...میرم...بخوابم
چانی: باشه برو من نمیرم فردا میرم
ا.ت: خوشحال شدم و یه لبخندی گوشه لبم نشست و رفتم طبقه بالا تویه اتاقم
چانی: چرا وقتی بهش گفتم نمیرم خوشحال شد ولی میخواست نشون نده نمیدونم چرا با لبخندش منم یه لبخندی زدم
ا.ت: خیلس خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد
چانی: رفتم بالا ببینم خوابیده یا نه در اتاق رو باز کردم دیدم خوابیده ولی چرا لباس هاش رو در آورده؟ همیشه لخت میخوابه؟!!
ا.ت: خوابم برد ولی با صدایه در بیدار شدم فهمیدم چانی هستش خودم رو زدم به خواب و هیچ اهمیتی بهش ندادم
چانی: یه تاپ تنش بود بایه شلوارک تا بالایه زانوش خیلی کوتاه بود در رو بستم و رفتم نزدیکش رویه تخت نشستم موهاش رو کنار زدم نمیدونم چم شده بود نکنه حسی بهش دارم ولی من دوست دختر دارم و فقط به زور با این ازدواج کردم
ا.ت: باورم نمیشه نکنه حسی بهم داره یعنی بهش بگم منم دوسش دارم؟ یا نه؟
چانی: نگاهم اوفتاد به لباش تاحالا انقدر از نزدیک لباش رو ندیده بودم تعادلم رو از دست دادم و لبم رو گذاشتم رویه لبش و داشتم همینجوری مک میزدم که بیدار شد
ا.ت: باورم نمیشه اون داره منو برایه اولین بار بوس میکنه؟ نتونستم تحمل کنم و چشمام رو باز کردم که ازم جدا شد
چانی: او...اوه...ببخشید...من...فقط...تعادلم..رو....از..دست...دادم
ا.ت: مشکلی نیست چانی میشه بشینی کارت دارم
چانی: باشه فقط پتو رو بگیر رویه خودت آخه دارم تحریک میشم
ا.ت: ب...با...باشه پتو رو سری کشیدم رویه خودم
چانی: خب حالا بگو چیکارم داری
ا.ت: من یه چیزی بهت میگم ولی عصبی نشو باشه؟!!
چانی: بگو ببینم
ا.ت: خب راستش من از اولش که خواستم باهم ازدواج کنم از تو خوشم میومد
۸.۹k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.