لجباز جذابP20
لجباز_جذابP20
یکم استراحت کردم و دیدم هوسوک بهم زنگ زد...
+الوو........ من چجوری باید حرفتو باور کنم؟...... امکان ندارههه تو داری..... خوب کاری کردش پاتو از گریمت دراز تر کردی...
بعد از تلفن با هوسوک
اجوما اومد داخل...(علامت اجوما(&))
&ات داروهات اوردم...
+دارووو؟ مگه من دارو داشتم؟
_اره داشتی ولی حواس اصلا نداشتی...
+عااااا خب نگفتی دیگه..
_ادم عاقل باید بدون حتی مریض پاشکسته هم داروو داره...!
+باشه بابا
ویو ات
باورم نمیشه دارو هم داشتم اما نفهمیدم...
بعد از دارو یکم خوابیدم و با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم...
+الوو بفرمایید؟....... مامان.؟.... عااا.. مامان یادم اومد...... اره خوبم فقط خواب بودم گیجم...... تهیونگ بوود؟.... کجا میره؟..... جونگ کوککک مطمعنییی؟ .... نه اخههه آیو گفته بود نیست کوک.... اره گفت رفته مسافرت..... اوم..... باشه بای...
+واااای کووووکککککک
جونگکوککککک
_چیشدهههه؟
+بدبخت شدیمممم
_براچی؟
+فکر کنم تهیونگ فهمیده و داره میاد اینجا...
_من که بهش گفتممم نیستم..
+گفتی تا کی؟
_نگفتم تا کی...
+وااای ببین هنوز یک روز نشده چیشد...
&: اقا گوشیتون..
_تهیونگه...
الو.... مامانم؟..... عااا... اره... تازه اومدم... اوکی.... بای
داره میاد...
+از همون اولشم باید میرفتم خونه نامجون..
_چیییی؟
+هیچی بابا الان من باید چیکار کنم؟
_کار خاصی نمیکنی تو اتاق هستی تا وقتی که بره..
+اگه بیاد تو اتاقا رو ببینه چی؟
_ نمیاد اون قبلا اومده... البته اگه واسته... چیزه.. اون وقتی وای میستاد.... اینحا بود..
+وااای بدبخت شدیمم
خونه به این بزرگی دوتا اتاق داره؟
_ببخشید من که هزار تا بچه ندارم هر کدومشم بدم به یکی..
+چه ربطی داشت؟
_نه من واقعا معذرت میخوام که نمیدونستم شما میای وای میسی... باید حتما رسیدگی میکردم به بزرگیه خودتو ببخشید...
+الان وقت این حرفاست؟
خبب پس مجبورم برم
_شما هیچ جا نمیری..
+چییی؟
_گفتم جایی نمیری...
+جونگکوککک
_چیه؟
+اهه خب من الان باید خودمو لوو بدم دیگه بعدشم... تمومه کارم
اره دیگه برا یه ادمی مثل تو کاری نداره.. تو هم که الان برات بهترین فرصته و من...
_نههههه نیست اینجوری نیست..
&: اقا مادرتون اومدن...
یکم استراحت کردم و دیدم هوسوک بهم زنگ زد...
+الوو........ من چجوری باید حرفتو باور کنم؟...... امکان ندارههه تو داری..... خوب کاری کردش پاتو از گریمت دراز تر کردی...
بعد از تلفن با هوسوک
اجوما اومد داخل...(علامت اجوما(&))
&ات داروهات اوردم...
+دارووو؟ مگه من دارو داشتم؟
_اره داشتی ولی حواس اصلا نداشتی...
+عااااا خب نگفتی دیگه..
_ادم عاقل باید بدون حتی مریض پاشکسته هم داروو داره...!
+باشه بابا
ویو ات
باورم نمیشه دارو هم داشتم اما نفهمیدم...
بعد از دارو یکم خوابیدم و با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم...
+الوو بفرمایید؟....... مامان.؟.... عااا.. مامان یادم اومد...... اره خوبم فقط خواب بودم گیجم...... تهیونگ بوود؟.... کجا میره؟..... جونگ کوککک مطمعنییی؟ .... نه اخههه آیو گفته بود نیست کوک.... اره گفت رفته مسافرت..... اوم..... باشه بای...
+واااای کووووکککککک
جونگکوککککک
_چیشدهههه؟
+بدبخت شدیمممم
_براچی؟
+فکر کنم تهیونگ فهمیده و داره میاد اینجا...
_من که بهش گفتممم نیستم..
+گفتی تا کی؟
_نگفتم تا کی...
+وااای ببین هنوز یک روز نشده چیشد...
&: اقا گوشیتون..
_تهیونگه...
الو.... مامانم؟..... عااا... اره... تازه اومدم... اوکی.... بای
داره میاد...
+از همون اولشم باید میرفتم خونه نامجون..
_چیییی؟
+هیچی بابا الان من باید چیکار کنم؟
_کار خاصی نمیکنی تو اتاق هستی تا وقتی که بره..
+اگه بیاد تو اتاقا رو ببینه چی؟
_ نمیاد اون قبلا اومده... البته اگه واسته... چیزه.. اون وقتی وای میستاد.... اینحا بود..
+وااای بدبخت شدیمم
خونه به این بزرگی دوتا اتاق داره؟
_ببخشید من که هزار تا بچه ندارم هر کدومشم بدم به یکی..
+چه ربطی داشت؟
_نه من واقعا معذرت میخوام که نمیدونستم شما میای وای میسی... باید حتما رسیدگی میکردم به بزرگیه خودتو ببخشید...
+الان وقت این حرفاست؟
خبب پس مجبورم برم
_شما هیچ جا نمیری..
+چییی؟
_گفتم جایی نمیری...
+جونگکوککک
_چیه؟
+اهه خب من الان باید خودمو لوو بدم دیگه بعدشم... تمومه کارم
اره دیگه برا یه ادمی مثل تو کاری نداره.. تو هم که الان برات بهترین فرصته و من...
_نههههه نیست اینجوری نیست..
&: اقا مادرتون اومدن...
۱۳.۷k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.