گربه من
گربه من
ا.ت: خب خب کدومتون میاد با من بریم خرید
هیونجین: من خستم با یونگی برو
یونگی: باشه بریم
ا.ت: پس من برم لباس بپوشم
لباس پوشیدم یه آرایش ساده کردم رفتم پایین دیدم یونگی یکی از لباسای هیونجین رو پوشیده بود خیلی بهش میومد
ا.ت: چقدرخوشگل شدی
یونگی: مرسی تو هم خیلی خوشگل شدی
ا.ت: بریم
یونگی: بریم ولی من رانندگی بلد نیستم
ا.ت: اشکال نداره من بلدم
هیونجی: خداحافظ بچه ها
ا.ت_یونگی: خداحافظ
رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم پاساژ
یونگی : اصلا داریم میریم چی بخریم
ا.ت : لباس
یونگی: برای چی
ا.ت: شب دارم میرم بار چند تا لباس تو خونه ای ام هم برای تو هم برای خودم میگیرم
یونگی: منم میام بار
ا.ت: باشه شاید هیونجین هم بیارم
یونگی: باشه
دیگه رسیدیم
ویو ا.ت
کلی لباس تو خونه و بیرونی خریدیم ولی هنوز نتونستم لباس برای امشب پیدا کنم دیگه داشتم ناامید میشدم که که یه لباس چشمم رو گرفت خیلی باز بود ولی قشنگ بود
ا.ت : ببخشید اون لباس رو میدید
فروشنده : بله بفرمایید اتاق پرو
ا.ت: مرسی
ا.ت: تو اینجا بمون تا بیام
یونگی: باشه
ویو یونگی
داشتم تو گوشیم می چرخیدم که دیدم ا.ت اومد لباسش باز بود ولی خیلی بهش میومد
محوش شده بودم
ا.ت: یونگی قشنگه
یونگی: ____
ا.ت: یونگیییی
یونگی:_____
ا.ت: یونگییییی
یونگی: هاا بله
ا.ت : به چی فکر میکنی
یونگی: هیچی.....
ادامه دارد....
ا.ت: خب خب کدومتون میاد با من بریم خرید
هیونجین: من خستم با یونگی برو
یونگی: باشه بریم
ا.ت: پس من برم لباس بپوشم
لباس پوشیدم یه آرایش ساده کردم رفتم پایین دیدم یونگی یکی از لباسای هیونجین رو پوشیده بود خیلی بهش میومد
ا.ت: چقدرخوشگل شدی
یونگی: مرسی تو هم خیلی خوشگل شدی
ا.ت: بریم
یونگی: بریم ولی من رانندگی بلد نیستم
ا.ت: اشکال نداره من بلدم
هیونجی: خداحافظ بچه ها
ا.ت_یونگی: خداحافظ
رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم پاساژ
یونگی : اصلا داریم میریم چی بخریم
ا.ت : لباس
یونگی: برای چی
ا.ت: شب دارم میرم بار چند تا لباس تو خونه ای ام هم برای تو هم برای خودم میگیرم
یونگی: منم میام بار
ا.ت: باشه شاید هیونجین هم بیارم
یونگی: باشه
دیگه رسیدیم
ویو ا.ت
کلی لباس تو خونه و بیرونی خریدیم ولی هنوز نتونستم لباس برای امشب پیدا کنم دیگه داشتم ناامید میشدم که که یه لباس چشمم رو گرفت خیلی باز بود ولی قشنگ بود
ا.ت : ببخشید اون لباس رو میدید
فروشنده : بله بفرمایید اتاق پرو
ا.ت: مرسی
ا.ت: تو اینجا بمون تا بیام
یونگی: باشه
ویو یونگی
داشتم تو گوشیم می چرخیدم که دیدم ا.ت اومد لباسش باز بود ولی خیلی بهش میومد
محوش شده بودم
ا.ت: یونگی قشنگه
یونگی: ____
ا.ت: یونگیییی
یونگی:_____
ا.ت: یونگییییی
یونگی: هاا بله
ا.ت : به چی فکر میکنی
یونگی: هیچی.....
ادامه دارد....
۸.۵k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.