fake kook
fake kook
part*2۹
کوک: خب گوشی هم خریدیم بریم خونه
ا.ت: بزار فکرامو کنم
کوک:باشه
ا.ت: ناراحت نشیا اخه تو منو پرت کردی تو اب
کوک: از عمد نبود که
ا.ت: ولی چرا میخواستی مونا بندازی تو اب
کوک: اون از اب متنفره
ا.ت: خب تو چرا میخواستی باهاش همچین کاری کنی
کوک: نمیدونی چه حرفایی زد که رو مخم بود
ا.ت: چی میگفت
کوک: حالا ولش کن تو تب داری خیلی گرمی
ا.ت: سرما خوردم
کوک:چطوری
ا.ت: یعنی چی چطوری خودت تو این هوای سرد پرتم کردی تو آب یخ اونموقع انتظار داری سرما نخورم
کوک: تا بریم دکتر تا بد تر نشدی
ا.ت: نمیخواد
کوک: نترس
ا.ت: نمیترسم
کوک: دروغ نده
ا.ت: من نمیترسم
کوک: اگه نمیترسی پس بیا بریم
ا.ت: باشه
رفتیم بیمارستان دکتر برای ا.ت یه سرم نوشت
سرم گذاشتن رو دست ا.ت منتظر موندیم تا تموم بشه
کوک: خوبی
ا.ت: اره
کوک: ببخشید
ا.ت: اشکالی نداره چون کلی عروسک خریدم
کوک: 😅
ا.ت: چرا میخندی راست میگم
کوک: منو بیشتر دوست داری یا عروسکاتو
ا.ت: عروسکامو
کوک: واقعا😞
ا.ت: خب معلومه تورو این چه سوالیه
کوک: 😊😊
چند روز بعد
نشسته بودیم داشتیم صبحونه میخوردیم
م:من امروز میخوام برم خرید عروسم تو نمیای
ا.ت: کوک من برم
کوک:اره برو
ا.ت: خب منم میام
✓: منم میخوام برم پیش دوستم
یک ساعت بعد
همه رفتن فقط منو مونا موندیم دلم نمیخواست حتی ببینمش رفتم تو اتاق خوابیدم
از دید مونا
میتونم الان یه نقشه خوب بکشم چون خودمون تنهاییم رفتم تو اتاقش تا خوابه......
#کوک
#فیک
#سناریو
part*2۹
کوک: خب گوشی هم خریدیم بریم خونه
ا.ت: بزار فکرامو کنم
کوک:باشه
ا.ت: ناراحت نشیا اخه تو منو پرت کردی تو اب
کوک: از عمد نبود که
ا.ت: ولی چرا میخواستی مونا بندازی تو اب
کوک: اون از اب متنفره
ا.ت: خب تو چرا میخواستی باهاش همچین کاری کنی
کوک: نمیدونی چه حرفایی زد که رو مخم بود
ا.ت: چی میگفت
کوک: حالا ولش کن تو تب داری خیلی گرمی
ا.ت: سرما خوردم
کوک:چطوری
ا.ت: یعنی چی چطوری خودت تو این هوای سرد پرتم کردی تو آب یخ اونموقع انتظار داری سرما نخورم
کوک: تا بریم دکتر تا بد تر نشدی
ا.ت: نمیخواد
کوک: نترس
ا.ت: نمیترسم
کوک: دروغ نده
ا.ت: من نمیترسم
کوک: اگه نمیترسی پس بیا بریم
ا.ت: باشه
رفتیم بیمارستان دکتر برای ا.ت یه سرم نوشت
سرم گذاشتن رو دست ا.ت منتظر موندیم تا تموم بشه
کوک: خوبی
ا.ت: اره
کوک: ببخشید
ا.ت: اشکالی نداره چون کلی عروسک خریدم
کوک: 😅
ا.ت: چرا میخندی راست میگم
کوک: منو بیشتر دوست داری یا عروسکاتو
ا.ت: عروسکامو
کوک: واقعا😞
ا.ت: خب معلومه تورو این چه سوالیه
کوک: 😊😊
چند روز بعد
نشسته بودیم داشتیم صبحونه میخوردیم
م:من امروز میخوام برم خرید عروسم تو نمیای
ا.ت: کوک من برم
کوک:اره برو
ا.ت: خب منم میام
✓: منم میخوام برم پیش دوستم
یک ساعت بعد
همه رفتن فقط منو مونا موندیم دلم نمیخواست حتی ببینمش رفتم تو اتاق خوابیدم
از دید مونا
میتونم الان یه نقشه خوب بکشم چون خودمون تنهاییم رفتم تو اتاقش تا خوابه......
#کوک
#فیک
#سناریو
۹.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.