fake kook
fake kook
part*2۷
مونا: میخوام بگم که من حاضرم دوباره
کوک: حاضری که چی
مونا: بازم با هم باشیم
کوک: خفه شو
مونا: با من بودی
کوک: اره من خودم یه نفرو بیشتر تو زندگیم دوست ندارم اونم ا.تس الانم ا.ت زنه منه و ازش بچه دارم تو نمیتونی تو زندگی ما دخالت کنی
مونا: تو با ا.ت ازدواج کردی؟
کوک: اره
مونا: تو هنوز نمیدونی ا.ت چقدر بچس اون فقط بیست یا بیست و یک سالشه
کوک: باشه سن مهم نیست مهم اینه که من دوسش دارم
مونا: ولی منم تو دوست دارم
کوک: خب داشته باشی
مونا: من بدستت میارم
کوک: نمیتونی
مونا: حتی اگه پدرت مجبورت کنه
کوک: اره حتی اگه پدرم مجبورم کنه
مونا:حتی ا.ت دیگه نخوادت
کوک: چرت و پرت نگو
مونا: من میتونم تو رو از دید ا.ت بد کنم
کوک: تو همچین کاری نمیکنی
مونا: من تورو بدست میارم اینو بدون
اینو گفت یه پوزخندی و رفت
چقدر رو مخه
خدمتکار: بفرمایید شام
همه نشسته بودیم داشتیم شام میخوردیم
پ: خیلی خوش اومدی مونا جان
مونا: مرسی عمو جان😊
کوک: ا.ت خوبی
ا.ت:...
کوک: چیشده چرا جوابمو نمیدی
بلند شد رفت تو اشپز خونه فک کنم حالش بازم بهم خورده بود
رفتم پیشش
کوک: خوبی
ا.ت: اره خوبم حالت تهوع دارم یکم
کوک:اگه میخوای تا بریم بیمارستان
ا.ت: نه خوبم تو برو منم الان میام
کوک: مطمئنی
ا.ت: اره بخاطره غذاست
کوک: اها حواسم نبود حساسیت داری
ا.ت: اره خودمم یادم نبود
کوک: بیا بریم
ا.ت: باشه
رفتیم نشستیم
کوک: الان چطوری
ا.ت: اره خوبم
م: عروسم چیشد یه دفعه
مونا: زیاد چیز مهمی نبود که بخواید نگران باشید
یه نگاهی به ا.ت کردم اونم یه نگاهی به من کرد
کوک: یعنی چی مهم نبود خیلی هم مهم بود از نظر بعضیا اینطوری ولی از نظر من خیلی هم مهمه
ا.ت: کوک بسه
کوک: بذار بدونه بدونه برام مهمی
خدمتکار: خب اقا من باید برم
پ: به سلامت
کوک: وایسا من باهات کار دارم
خدمتکار: بله بفرمایید
کوک: چرا همچین کاری کردی
خدمتکار:منظورتون نمیفهمم
کوک: منظورم با غذاست برای چی همچین شامی درست کردی تو که میدونستی ا.ت حساسیت داره اینو همه جمع میدونستن
خدمتکار: معذرت میخوام...
کوک: همین معذرت میخوای معلوم نبود چه بلایی سر ا.ت میاد ها (با عصبانیت)
ا.ت: کوک بیا بشین من خوبم
خدمتکار: خواستم بگم که مونا خانم گفتن اینو درست کنم
کوک: چی مونا
مونا: من نمیدونستم ا.ت حساسیت داره
خدمتکار: بازم عذر خواهی میکنم
کوک: نه منو ببخشید عصبانی شدم
خدمتکار: خب من برم
کوک: خدانگهدار
مونا: ا.ت جون خوبی
ا.ت: بله؟
مونا: پرسیدم خوبی حالت چطوره من نمیدونستم
کوک: حالش خوبه اینم دیگه بدون ا.ت بریم
ا.ت: کجا
کوک: بریم بیرون یه دوری بزنیم
ا.ت: باشه
کوک: این دختره خیلی رو مخه
#کوک
#فیک
#سناریو
part*2۷
مونا: میخوام بگم که من حاضرم دوباره
کوک: حاضری که چی
مونا: بازم با هم باشیم
کوک: خفه شو
مونا: با من بودی
کوک: اره من خودم یه نفرو بیشتر تو زندگیم دوست ندارم اونم ا.تس الانم ا.ت زنه منه و ازش بچه دارم تو نمیتونی تو زندگی ما دخالت کنی
مونا: تو با ا.ت ازدواج کردی؟
کوک: اره
مونا: تو هنوز نمیدونی ا.ت چقدر بچس اون فقط بیست یا بیست و یک سالشه
کوک: باشه سن مهم نیست مهم اینه که من دوسش دارم
مونا: ولی منم تو دوست دارم
کوک: خب داشته باشی
مونا: من بدستت میارم
کوک: نمیتونی
مونا: حتی اگه پدرت مجبورت کنه
کوک: اره حتی اگه پدرم مجبورم کنه
مونا:حتی ا.ت دیگه نخوادت
کوک: چرت و پرت نگو
مونا: من میتونم تو رو از دید ا.ت بد کنم
کوک: تو همچین کاری نمیکنی
مونا: من تورو بدست میارم اینو بدون
اینو گفت یه پوزخندی و رفت
چقدر رو مخه
خدمتکار: بفرمایید شام
همه نشسته بودیم داشتیم شام میخوردیم
پ: خیلی خوش اومدی مونا جان
مونا: مرسی عمو جان😊
کوک: ا.ت خوبی
ا.ت:...
کوک: چیشده چرا جوابمو نمیدی
بلند شد رفت تو اشپز خونه فک کنم حالش بازم بهم خورده بود
رفتم پیشش
کوک: خوبی
ا.ت: اره خوبم حالت تهوع دارم یکم
کوک:اگه میخوای تا بریم بیمارستان
ا.ت: نه خوبم تو برو منم الان میام
کوک: مطمئنی
ا.ت: اره بخاطره غذاست
کوک: اها حواسم نبود حساسیت داری
ا.ت: اره خودمم یادم نبود
کوک: بیا بریم
ا.ت: باشه
رفتیم نشستیم
کوک: الان چطوری
ا.ت: اره خوبم
م: عروسم چیشد یه دفعه
مونا: زیاد چیز مهمی نبود که بخواید نگران باشید
یه نگاهی به ا.ت کردم اونم یه نگاهی به من کرد
کوک: یعنی چی مهم نبود خیلی هم مهم بود از نظر بعضیا اینطوری ولی از نظر من خیلی هم مهمه
ا.ت: کوک بسه
کوک: بذار بدونه بدونه برام مهمی
خدمتکار: خب اقا من باید برم
پ: به سلامت
کوک: وایسا من باهات کار دارم
خدمتکار: بله بفرمایید
کوک: چرا همچین کاری کردی
خدمتکار:منظورتون نمیفهمم
کوک: منظورم با غذاست برای چی همچین شامی درست کردی تو که میدونستی ا.ت حساسیت داره اینو همه جمع میدونستن
خدمتکار: معذرت میخوام...
کوک: همین معذرت میخوای معلوم نبود چه بلایی سر ا.ت میاد ها (با عصبانیت)
ا.ت: کوک بیا بشین من خوبم
خدمتکار: خواستم بگم که مونا خانم گفتن اینو درست کنم
کوک: چی مونا
مونا: من نمیدونستم ا.ت حساسیت داره
خدمتکار: بازم عذر خواهی میکنم
کوک: نه منو ببخشید عصبانی شدم
خدمتکار: خب من برم
کوک: خدانگهدار
مونا: ا.ت جون خوبی
ا.ت: بله؟
مونا: پرسیدم خوبی حالت چطوره من نمیدونستم
کوک: حالش خوبه اینم دیگه بدون ا.ت بریم
ا.ت: کجا
کوک: بریم بیرون یه دوری بزنیم
ا.ت: باشه
کوک: این دختره خیلی رو مخه
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۳.۲k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.