هفتمین عشق
هفتمین عشق
Part27
-بچرخ
+نصف شبی خل شدی(آروم)
-اتتتت
+هیششششش الان همه بیدار میشن(آروم)
-اتتتتتت(آروم)
+هوم؟
-خوبی؟ نتونستم طاقت بیارم نمیدونم چرا سریع بغلش کردم ...ات خیلی کارت احمقانه بود
+از خاهرت مواظبت کردم ...
-ممنونم ...و ببخشید
+چرا ببخشید؟
-چون من هیچ کاری انجام ندادم هیچ کاری
+ولی الان میتونی انجام بدی تا ببخشمت
-هرکار بگی میکنم
+واقعا میکنی؟
-ارع
+غذا درست کن برام یا سفارش بده
-چههه
+اخخخ شکمم
-چرا به خودت فشار میاری مگه تیر نخوردی برآید بغلش کردم گذاشتم رو کاناپه نیم ساعتی غذا امادست تکون نخور از جات
+باشه فقط یه سوال
-هوم؟
+هانا و دخترا چجوری راضی شدن شب اینجا بخوابن اونم کنار هم تو اتاقی که من توش بودم
-مگه اونا اینجان؟
+راستی حرفای هانا رو جدی نگیر اون فقط نگرانه
-تو اززز کجا شنیدی؟
+نمردههه بودم که
-من برم دیه رفتم سمت آشپز خونه یه غذای خوشمزه درست کردم ریختم تو ظرف بردم براش
خب بفرما
+چقدر محربون شدی
-فقط امروزه
+باشه ...قاشقی از غذا خوردم ....خیلی خوشمزست...(اشک)
-چرا گریه میکنی؟
+غذا رو تا ته دادم تو حلقم و گریه کردم ....خوشمزست..هیق...عررر..هیق خیلی خوبه
-دیوونه...رفتم سمت آشپز خونه ظرفا رو شستم و رفتم پیش ات دیدم خوابش برده رفتم از اتاقم پتو آوردم کشیدم روش که دستمو گرفتم کشیده شدم کنارش خواستم بلند شم که دستم رو گذاشت زیر سرش هرچی زور زدم نشد ...عوففففف
تو همون حالت موندم که
هانا:جیغغغغغغغغ
شرط
25 لایک
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part27
-بچرخ
+نصف شبی خل شدی(آروم)
-اتتتت
+هیششششش الان همه بیدار میشن(آروم)
-اتتتتتت(آروم)
+هوم؟
-خوبی؟ نتونستم طاقت بیارم نمیدونم چرا سریع بغلش کردم ...ات خیلی کارت احمقانه بود
+از خاهرت مواظبت کردم ...
-ممنونم ...و ببخشید
+چرا ببخشید؟
-چون من هیچ کاری انجام ندادم هیچ کاری
+ولی الان میتونی انجام بدی تا ببخشمت
-هرکار بگی میکنم
+واقعا میکنی؟
-ارع
+غذا درست کن برام یا سفارش بده
-چههه
+اخخخ شکمم
-چرا به خودت فشار میاری مگه تیر نخوردی برآید بغلش کردم گذاشتم رو کاناپه نیم ساعتی غذا امادست تکون نخور از جات
+باشه فقط یه سوال
-هوم؟
+هانا و دخترا چجوری راضی شدن شب اینجا بخوابن اونم کنار هم تو اتاقی که من توش بودم
-مگه اونا اینجان؟
+راستی حرفای هانا رو جدی نگیر اون فقط نگرانه
-تو اززز کجا شنیدی؟
+نمردههه بودم که
-من برم دیه رفتم سمت آشپز خونه یه غذای خوشمزه درست کردم ریختم تو ظرف بردم براش
خب بفرما
+چقدر محربون شدی
-فقط امروزه
+باشه ...قاشقی از غذا خوردم ....خیلی خوشمزست...(اشک)
-چرا گریه میکنی؟
+غذا رو تا ته دادم تو حلقم و گریه کردم ....خوشمزست..هیق...عررر..هیق خیلی خوبه
-دیوونه...رفتم سمت آشپز خونه ظرفا رو شستم و رفتم پیش ات دیدم خوابش برده رفتم از اتاقم پتو آوردم کشیدم روش که دستمو گرفتم کشیده شدم کنارش خواستم بلند شم که دستم رو گذاشت زیر سرش هرچی زور زدم نشد ...عوففففف
تو همون حالت موندم که
هانا:جیغغغغغغغغ
شرط
25 لایک
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۵.۹k
- ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط