پارت¹⁴
پارت¹⁴
دادستان:الان از بیمارستان خبر اوردن که خانم لی میا عملشون موفقیت امیز بود
با این حرف پدر مادر میا از خوشحاای زدن زیر گریه
قاضی:فقط ی راه میمونه
وکیل:ولی اقای قاضی ما مدرک محکم تری برای اثبات این عملشون داریم
قاضی:هر دو مدرک خوبی اوردین ولی جناب وکیل مدرک بهتری اوردن
جین:اقای قاضی
قاضی:لطفا صبر کنید ، ی راه حل بهتر اینه که بزارین خود قربانی شهادت بده
با این حرف جونکی ی ترسی به دلش افتاد با اون کاری که با دختره کرده بودن محال ممنکن بود که از اتاق عمل زنده بیاد بیرون ، ولی این اتفاق افتاده بود و اگه میا شهادت واقعی میداد قطعا همشون میرفتن زندان ، اول بخاطر کتک کاری ،دوم بخاطر اینکه سر دادگاه و مردم و کلاه گذاشتن و وقت دادگاه و گرفتن
قاضی:اتمام جلسرو اعلام میکنم ،جلسه بعدی دادگاه وقای قربانی حالش بهتر شد تشکیل میشه و این به پزشک بیمار بستگی داره، بعد از اون تصمیم قطعی گرفته میشه ،خسته نباشین*همراه همراهانش از سالن جلسه خارج شد*
لیام هنوز نشسته بود و سرش پایین بود
جین:پسرم؟حالت خوبه؟
رز به زور سرباز ها اومد پیش لیام:
پسرم؟🥺 خوبی؟
لیام چیزی نگفت و بلند شد که بره
رز:صبر کن، دوست نداری مادرتو ببینی؟
لیام:مامان*بغض*
رز رفت و بغلش کرد
لیام:منو ببخش
رز:تو که کاری نکردی،چرا معذرت میخوای؟
لیام:این دردسر و من براتون اوردم
رز:همچین حرفی نزن تو هیچ دردسری نداری تو تنها پسرمی.
لیام بدنش داغ بود و عرق کرده بود ،و رز اینو احساس کرد:
لیتم حالت خوبه؟
لیام:اره خوبم
جین:چی شده؟
رز:بدنش داغه
جین:چی؟*دستشو گذاشت رو پیشونی لیام*راست میگه مادرت
لیام بلند شد:گفتم که خوبم*رو به سرباز*:بزیم لطفا
سرباز به دست لیام دستبند زد و از سالن خارج شد.
رز:اون حالش خوب نبود*بغض*
جین:نگران نباش مراقب خودش هست بیا بریم
رز:کجا؟
جین:مگه قاضی نگفت میا حالش خوب شده؟بریم پیش اون
رز:باشه بریم
جین:/گفتیم با پدر مادر میا بریم داشتیم دنبالشون میگشتم که گفتن اونا سرع تر رفتن پس ما هم رفتیم راه افتادیم به سمت بیمارستان
...
دادستان:الان از بیمارستان خبر اوردن که خانم لی میا عملشون موفقیت امیز بود
با این حرف پدر مادر میا از خوشحاای زدن زیر گریه
قاضی:فقط ی راه میمونه
وکیل:ولی اقای قاضی ما مدرک محکم تری برای اثبات این عملشون داریم
قاضی:هر دو مدرک خوبی اوردین ولی جناب وکیل مدرک بهتری اوردن
جین:اقای قاضی
قاضی:لطفا صبر کنید ، ی راه حل بهتر اینه که بزارین خود قربانی شهادت بده
با این حرف جونکی ی ترسی به دلش افتاد با اون کاری که با دختره کرده بودن محال ممنکن بود که از اتاق عمل زنده بیاد بیرون ، ولی این اتفاق افتاده بود و اگه میا شهادت واقعی میداد قطعا همشون میرفتن زندان ، اول بخاطر کتک کاری ،دوم بخاطر اینکه سر دادگاه و مردم و کلاه گذاشتن و وقت دادگاه و گرفتن
قاضی:اتمام جلسرو اعلام میکنم ،جلسه بعدی دادگاه وقای قربانی حالش بهتر شد تشکیل میشه و این به پزشک بیمار بستگی داره، بعد از اون تصمیم قطعی گرفته میشه ،خسته نباشین*همراه همراهانش از سالن جلسه خارج شد*
لیام هنوز نشسته بود و سرش پایین بود
جین:پسرم؟حالت خوبه؟
رز به زور سرباز ها اومد پیش لیام:
پسرم؟🥺 خوبی؟
لیام چیزی نگفت و بلند شد که بره
رز:صبر کن، دوست نداری مادرتو ببینی؟
لیام:مامان*بغض*
رز رفت و بغلش کرد
لیام:منو ببخش
رز:تو که کاری نکردی،چرا معذرت میخوای؟
لیام:این دردسر و من براتون اوردم
رز:همچین حرفی نزن تو هیچ دردسری نداری تو تنها پسرمی.
لیام بدنش داغ بود و عرق کرده بود ،و رز اینو احساس کرد:
لیتم حالت خوبه؟
لیام:اره خوبم
جین:چی شده؟
رز:بدنش داغه
جین:چی؟*دستشو گذاشت رو پیشونی لیام*راست میگه مادرت
لیام بلند شد:گفتم که خوبم*رو به سرباز*:بزیم لطفا
سرباز به دست لیام دستبند زد و از سالن خارج شد.
رز:اون حالش خوب نبود*بغض*
جین:نگران نباش مراقب خودش هست بیا بریم
رز:کجا؟
جین:مگه قاضی نگفت میا حالش خوب شده؟بریم پیش اون
رز:باشه بریم
جین:/گفتیم با پدر مادر میا بریم داشتیم دنبالشون میگشتم که گفتن اونا سرع تر رفتن پس ما هم رفتیم راه افتادیم به سمت بیمارستان
...
۲۹.۸k
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.