زندگی مافیایی ما

زندگی مافیایی ما

پارت ۸

این سوک: من بهت گفتم نمیخوام آنقدر آرایشم تو چشم باشه آخه این چه وضعشه هان

با اعصبانیت بلند شدم و به سمت بیرون حرکت کردم
خوشگل شده بودم ولی خب آخه من که همچین مشتاق نیستم که نامزدیم و با اون گوریل اعلام کنم والا سوئیچ و به بادیگارد دادم و داخل عمارت شدم که دیدم مامان داره با اجوما میگه و میخنده لبخندی زدم و رفتم سمتش

این سوک: مامانی جونم خوش میگذره؟

مامان: سلام دختر قشنگم اره چبشده خبریه؟

این سوک: اوهوم امروز روز اعلام نامزدیه تو هم پاشو با اجوما برو خرید

مامان: باشه پس یوری کجاست؟

این سوک:میخواست هکر باند بشه برای همین بردمش پیش یکی از دوستام با همونم میره خرید نگران نباش

مامان باشه ای گفت و با اجوما رفتن آماده بشن
منم رفتم سمت اتاقم خب موهام و یه دور اتو کشیده بودم آرایشم یه سفید کننده بود با ریمل و خط چشم و رژ سایه هم خیلی کم استفاده کرده بود لباسم برداشتم و پوشیدم بعد از برداشتن کیفم به سمت پله ها حرکت کردم که دیدم تهیونگ هم پایین منتظرم واقعا جذاب بود
دیدگاه ها (۴)

از این به بعد هر پیام ناشناس یه پارت😜ناشناس تو بیو هست

زندگی مافیایی ماپارت۷بی حس داشتیم به هم نگاه میکردیم و یوری ...

♡My goddess⁦♡part ۲۶اجوما:داشتم کارامو میکردم که گوشیم زنگ خ...

♡My goddess⁦♡part ۱۸یه ربعی میشد تو باغ بودم و چون در باز بو...

پارت ۱۳ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط