پارت
پارت 5
ویو کوک
زنگ تفریح خورد با جیمین و ته رفتیم تریا که دیدم سوجی اومد
(بچه ها سوجی خواهر بزرگتر کوکه که ازدواج کرده بچه هم داره)
علامت سوجی :
:سلام پسرا سلام داداش (داداش منظورش کوک)
-سلام خواهر جون (دست میده)
جیمی :سلام سوجی خوبی(دست میده)
:ممنون شما خوبین
ته:خوبیم فسقلیت کجاست (منظورش بچشه)
:خوبه پیش باباش خوابه
:میگم کوک تولد آچو امشبه (اسم بچشه به خدا چیزی به ذهنم نمیرسه)
:شما میایید
-اره میایم
:خوبه من میرم بقیه رو دعوت کنم
-خدافظ
: خدافظ
ویو ا/ت
داشتم قهوه می خوردم که یهو یه دختر اومد سر میزمون چهرش برام اشنا بود دیدم سوجیه
(دقت سوجی دوست بچه گی ا/ت مارول و جی وو است)
+سلام سوجییییییی(میپره بغلش)
!سوجییییییییی(اونم. میپره بغلش)
;برین اونور خفش کردین (ا/ت مارول رو ازش جدا میکنه خودش بغلش میکنه)
;دلم برات تنگ شده بود سوجی
:منم همینطور بچه ها
:خیلی خوب خفه شدم (از بغلش در میاد )
+سوجی بیا بشین
: میشینه
:خوب بچه ها من ازدواج کردم.....
+حرفشو قطع میکنه میگه به به خدا جون من
:به جون تو(با خنده)
;یااا مارو دعوت نکردی (اخم دوستی🤣)
!بچه ها ساکت شین بزارین حرف بزنه
;+باشه تو هم
:الان یه بچه دارم اسمش آچو هست امشب تولدش شما میاید؟
;!+معلومه که میایم (همزمان )
+فقط ساعت چند بیاییم
:ساعت 8شب
+اوکی منتظرم بچتو ببینم تا بوخورمش (اخری رو کیوت گفت)
:;!(خنده)
:خوبمن دیگه مزاحم نمیشم خدافظ
;!+خدافظ
;بچه ها میگم بعد مدرسه بریم خرید
+! موافقم
ادامه دارد.....
ویو کوک
زنگ تفریح خورد با جیمین و ته رفتیم تریا که دیدم سوجی اومد
(بچه ها سوجی خواهر بزرگتر کوکه که ازدواج کرده بچه هم داره)
علامت سوجی :
:سلام پسرا سلام داداش (داداش منظورش کوک)
-سلام خواهر جون (دست میده)
جیمی :سلام سوجی خوبی(دست میده)
:ممنون شما خوبین
ته:خوبیم فسقلیت کجاست (منظورش بچشه)
:خوبه پیش باباش خوابه
:میگم کوک تولد آچو امشبه (اسم بچشه به خدا چیزی به ذهنم نمیرسه)
:شما میایید
-اره میایم
:خوبه من میرم بقیه رو دعوت کنم
-خدافظ
: خدافظ
ویو ا/ت
داشتم قهوه می خوردم که یهو یه دختر اومد سر میزمون چهرش برام اشنا بود دیدم سوجیه
(دقت سوجی دوست بچه گی ا/ت مارول و جی وو است)
+سلام سوجییییییی(میپره بغلش)
!سوجییییییییی(اونم. میپره بغلش)
;برین اونور خفش کردین (ا/ت مارول رو ازش جدا میکنه خودش بغلش میکنه)
;دلم برات تنگ شده بود سوجی
:منم همینطور بچه ها
:خیلی خوب خفه شدم (از بغلش در میاد )
+سوجی بیا بشین
: میشینه
:خوب بچه ها من ازدواج کردم.....
+حرفشو قطع میکنه میگه به به خدا جون من
:به جون تو(با خنده)
;یااا مارو دعوت نکردی (اخم دوستی🤣)
!بچه ها ساکت شین بزارین حرف بزنه
;+باشه تو هم
:الان یه بچه دارم اسمش آچو هست امشب تولدش شما میاید؟
;!+معلومه که میایم (همزمان )
+فقط ساعت چند بیاییم
:ساعت 8شب
+اوکی منتظرم بچتو ببینم تا بوخورمش (اخری رو کیوت گفت)
:;!(خنده)
:خوبمن دیگه مزاحم نمیشم خدافظ
;!+خدافظ
;بچه ها میگم بعد مدرسه بریم خرید
+! موافقم
ادامه دارد.....
- ۴.۱k
- ۰۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط