اورا

🔹 #او_را ... (۶۸)





و این استارتی بود برای برگشتن به حالت همیشگیشون !!



معلوم بود واقعا شیش - هفت روز سعی در عادی نشون دادن شرایط ، براشون خیلی سخت گذشته ...!



فضای سردی که به یکباره حاکم بر روابطمون شد ، اینو میگفت ...!



خوبیش این بود که دیگه هیچ‌کس مجبور به تظاهر نبود !!



تمام اون چندروز ، تو هتل حبس بودم که نکنه کسی منو ببینه و آبروی خانم و آقای دکتر به خطر بیفته ...!!



اکثر وقتا رو خواب بودم و بقیش رو هم به گوش دادن آهنگ میگذروندم !


جوری که تمام آهنگ های رپ رو از بر شده بودم ...!



💠 ادامه در وب #از_جنس_خاک :
az-jense-khak.blog.ir/post/رمان-او-را-قسمت-شصت-و-هشتم/
دیدگاه ها (۱)

🔹 #او_را ... (۶۹)با صدای آلارم گوشی ،غلتی زدم و دستمو روی گ...

🔹 #او_را ... (۷۰)اعصابم واقعا خورد شده بود !به مامان و بابا...

🔹 #او_را ... (۶۷)تا چنددقیقه ، مثل چوب خشک ایستاده بودم و م...

🔹 #او_را ... (۶۶)ترجیح دادم به مرجان زنگ بزنم !هرچند این وق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط