قلب من ( پارت شانزدهم )
قلب من ( پارت شانزدهم )
* چند روز بعد *
* ویو ا/ت *
الان تقریبا ۴ روز میگذره و منو دخترا کلی خوشگذروندیم....!
خیلی خوب بود.....چیزی که عجیب بود این بود که انگار، دیگه....کوک دور و برم نمیومد!
چم شده بود!
انگار دلم براش تنگ شده بود....عجیبه! چرا؟
هوم.....مهم نیس!
چون امروز آخرین روز اردو هس میخوان یه مهمونی برپا کنن....
آماده شدم و ارایش کردم و عطر شیرینی زدم، خیلی بوی خوبی میداد.....
رفتم پایین پیش دخترا دنبالشون میگشتم و با چشمام همه جارو میدیدم......
که یهو چشمم به کوک خورد که با یه دختر دیگه گرم گرفته!
چند لحظه بهش خیره شده بودم که دست کسیو رپ شونم حس کردم!
ترسیدم و سریع برگشتم ببینم کیه!!
بله....مینگ جو عه!
ا/ت : یااا....ترسوندیم دختر!
مینگ جو : ( خنده ) پس کارم خوب بود!
ا/ت : خیلی اسکلی....
مینگ جو : هعی...
ا/ت : الونا کجاست؟
مینگ جو : هیچ....دشوری!
ا/ت : آهان پس قراره چند ساعت طول بکشه..
مینگ جو : ( خنده)
الونا اومد.
الونا : پشت سر کی حرف میزنین؟
ا/ت : هیج....
مینگ جو : بیاین بریم نوشیدنی بگیریم!
الونا : هوم....بریم
ا/ت : اوکیه....بریم!
با دخترا رفتیم یه جا نشستیم.....بازم چشمم به اون دختره و کوک خورد!
ایش.....چندشا!
نمیدونم چرا انگار حسودی میکردم!
آخه منو حسودی؟
اصن اون کیه که بهش حسودی کنم؟!
اما نمیتونستم چشمم رو ازشون بگیرم....از ته دلم میخواستم دختره رو جررر بدم!
احساس ناراحتی کل وجودم و گرفت!
چیشده ا/ت.....چرا اینجوری شدی آخه دختر؟!
هوففف....دارم با خودم حرف میزنم پس حسابی دیوونه شدم!
تو فکر بودم که الونا صدام زد!
الونا : ا/ت.....الکل چند درصدی میخوای؟
ا/ت : بالا ترین درصدش!
الونا : مطمعنی؟ اخه....حالت بد نمیشع؟
ا/ت : نه....( لبخند )
الونا : اوکی....
با خودم گفتم الکل زیاد بخورم بلکه این افکار یادم بره.....
امشب پارت جدید و میزارم.....
لایک بهتون 🍌بدم! 🗿🌚
* چند روز بعد *
* ویو ا/ت *
الان تقریبا ۴ روز میگذره و منو دخترا کلی خوشگذروندیم....!
خیلی خوب بود.....چیزی که عجیب بود این بود که انگار، دیگه....کوک دور و برم نمیومد!
چم شده بود!
انگار دلم براش تنگ شده بود....عجیبه! چرا؟
هوم.....مهم نیس!
چون امروز آخرین روز اردو هس میخوان یه مهمونی برپا کنن....
آماده شدم و ارایش کردم و عطر شیرینی زدم، خیلی بوی خوبی میداد.....
رفتم پایین پیش دخترا دنبالشون میگشتم و با چشمام همه جارو میدیدم......
که یهو چشمم به کوک خورد که با یه دختر دیگه گرم گرفته!
چند لحظه بهش خیره شده بودم که دست کسیو رپ شونم حس کردم!
ترسیدم و سریع برگشتم ببینم کیه!!
بله....مینگ جو عه!
ا/ت : یااا....ترسوندیم دختر!
مینگ جو : ( خنده ) پس کارم خوب بود!
ا/ت : خیلی اسکلی....
مینگ جو : هعی...
ا/ت : الونا کجاست؟
مینگ جو : هیچ....دشوری!
ا/ت : آهان پس قراره چند ساعت طول بکشه..
مینگ جو : ( خنده)
الونا اومد.
الونا : پشت سر کی حرف میزنین؟
ا/ت : هیج....
مینگ جو : بیاین بریم نوشیدنی بگیریم!
الونا : هوم....بریم
ا/ت : اوکیه....بریم!
با دخترا رفتیم یه جا نشستیم.....بازم چشمم به اون دختره و کوک خورد!
ایش.....چندشا!
نمیدونم چرا انگار حسودی میکردم!
آخه منو حسودی؟
اصن اون کیه که بهش حسودی کنم؟!
اما نمیتونستم چشمم رو ازشون بگیرم....از ته دلم میخواستم دختره رو جررر بدم!
احساس ناراحتی کل وجودم و گرفت!
چیشده ا/ت.....چرا اینجوری شدی آخه دختر؟!
هوففف....دارم با خودم حرف میزنم پس حسابی دیوونه شدم!
تو فکر بودم که الونا صدام زد!
الونا : ا/ت.....الکل چند درصدی میخوای؟
ا/ت : بالا ترین درصدش!
الونا : مطمعنی؟ اخه....حالت بد نمیشع؟
ا/ت : نه....( لبخند )
الونا : اوکی....
با خودم گفتم الکل زیاد بخورم بلکه این افکار یادم بره.....
امشب پارت جدید و میزارم.....
لایک بهتون 🍌بدم! 🗿🌚
۱۴.۶k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.