قلب من ( پارت چهاردهم )
قلب من ( پارت چهاردهم )
* ویو کوک *
کوک : ( براش همه چیز رو تعریف کرد )
یونگی: ( پشمام ریخته )
کوک : خب چیشد؟ میتونی کمکم کنی؟!
یونگی : امممم.....خ....خب.....ا.....البته!
کوک : چیکار مثلا؟
یونگی : ببین این چیزی که تو الان بهم گفتی خیلی پیچیدست!
کوک : یاااا.....کجاش پیچیدست من فقط ا/ت رو دوس دارم ولی اون به من حس ندارع!
یونگی : آره.....فک کنم حق با توعه!
کوک : پوفففف.....
یونگی: اما من میدونم باید چیکار کنیم.....
کوک: چی؟!
یونگی : اگه میخوای مخ دخترا رو بزنی مرحله ۱: بزار بهت حسودی کنن ۲ : مثل خودش رفتار کن ۳: جولوش جنتلمندانه رفتار کن ۴ : براش خوراکی بگیر......
کوک : تو اینارو از کجا میدونی؟
یونگی : خب....
کوک : نکنه توام....
یونگی : خیلی خب بسته دیگه....یالا پاشو خودتو جمع و جور کن....و.....کارایی که گفتم و انجام بده!
کوک : اوهوم....ولی تنهایی نمیتونم! اولین بارمه و خیلی سختهههه!
یونگی : کی گفته تنهایی؟
* ویو ا/ت *
تو اتاقم داشتم اهنگ موذدعلاقمو گوش میدادم که حداقل این قضیه از یادم بره....!
که یهو دخترا اومدن داخل اتاق....
ا/ت : چتونه؟
الونا : حالت خوبه؟!
مینگ جو : دختر مثل سگ نگرانت شدیممم!
ا/ت : هوفففف....میخوام تنها باشم!
الونا : الان نباید تنها باشی....تو مارو داری!
مینگ جو : راس میگه.....ما همیشه باهم بودیم الانم باهمیم.....
الونا : تروخدا از این حال نوچی دربیاااا!
ا/ت : نمیتونم....
مینگ جو : ( بغلش کرد ) اگر نمیتونی سیعتو بکن....خواهش میکنم.....ما دوس نداریم ببینیم که ناراحتی....
الونا : ......
ا/ت : هوففف....اوک!
الونا : واقعا؟
ا/ت : آره.....من باید حالم و خوب کنم!
مینگ جو : یسسس حرفام اثر کردددد!
الونا : ایشش گفته بودم از صحنه های احساسی متنفرم؟!
مینگ جو : نه بابا؟!!
الونا : برو گمشووو....
ا/ت : دخترا دخترا.....کافیه!
مینگ جو : میگم نظرتون چیه بریم بگردیمممم؟!
الونا : آره.....اینجا مکان طبیعت زیاد داره....
ا/ت : کجا؟
مینگ جو : بغل اون جنگله که باهم رفتیم یه جنگل دیگست که درختای خوشگلی دارهههههه!
الونا : اره....
ا/ت : باشه....من پایم....
دخترا رفتن بیرون منم آماده شدم و رفتم پیششون.......
دلم مثل سگ درد میکنههههههههههههههههههه
ادمینتون از دس رففففففففقف💔💔💔💔🤌🏻🗿
* ویو کوک *
کوک : ( براش همه چیز رو تعریف کرد )
یونگی: ( پشمام ریخته )
کوک : خب چیشد؟ میتونی کمکم کنی؟!
یونگی : امممم.....خ....خب.....ا.....البته!
کوک : چیکار مثلا؟
یونگی : ببین این چیزی که تو الان بهم گفتی خیلی پیچیدست!
کوک : یاااا.....کجاش پیچیدست من فقط ا/ت رو دوس دارم ولی اون به من حس ندارع!
یونگی : آره.....فک کنم حق با توعه!
کوک : پوفففف.....
یونگی: اما من میدونم باید چیکار کنیم.....
کوک: چی؟!
یونگی : اگه میخوای مخ دخترا رو بزنی مرحله ۱: بزار بهت حسودی کنن ۲ : مثل خودش رفتار کن ۳: جولوش جنتلمندانه رفتار کن ۴ : براش خوراکی بگیر......
کوک : تو اینارو از کجا میدونی؟
یونگی : خب....
کوک : نکنه توام....
یونگی : خیلی خب بسته دیگه....یالا پاشو خودتو جمع و جور کن....و.....کارایی که گفتم و انجام بده!
کوک : اوهوم....ولی تنهایی نمیتونم! اولین بارمه و خیلی سختهههه!
یونگی : کی گفته تنهایی؟
* ویو ا/ت *
تو اتاقم داشتم اهنگ موذدعلاقمو گوش میدادم که حداقل این قضیه از یادم بره....!
که یهو دخترا اومدن داخل اتاق....
ا/ت : چتونه؟
الونا : حالت خوبه؟!
مینگ جو : دختر مثل سگ نگرانت شدیممم!
ا/ت : هوفففف....میخوام تنها باشم!
الونا : الان نباید تنها باشی....تو مارو داری!
مینگ جو : راس میگه.....ما همیشه باهم بودیم الانم باهمیم.....
الونا : تروخدا از این حال نوچی دربیاااا!
ا/ت : نمیتونم....
مینگ جو : ( بغلش کرد ) اگر نمیتونی سیعتو بکن....خواهش میکنم.....ما دوس نداریم ببینیم که ناراحتی....
الونا : ......
ا/ت : هوففف....اوک!
الونا : واقعا؟
ا/ت : آره.....من باید حالم و خوب کنم!
مینگ جو : یسسس حرفام اثر کردددد!
الونا : ایشش گفته بودم از صحنه های احساسی متنفرم؟!
مینگ جو : نه بابا؟!!
الونا : برو گمشووو....
ا/ت : دخترا دخترا.....کافیه!
مینگ جو : میگم نظرتون چیه بریم بگردیمممم؟!
الونا : آره.....اینجا مکان طبیعت زیاد داره....
ا/ت : کجا؟
مینگ جو : بغل اون جنگله که باهم رفتیم یه جنگل دیگست که درختای خوشگلی دارهههههه!
الونا : اره....
ا/ت : باشه....من پایم....
دخترا رفتن بیرون منم آماده شدم و رفتم پیششون.......
دلم مثل سگ درد میکنههههههههههههههههههه
ادمینتون از دس رففففففففقف💔💔💔💔🤌🏻🗿
۱۹.۰k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.