🍃زندگی متفاوت
🌚فصل دوم
پارت 162
#leoreza
دستم انداختم دور کمرش و به خودم نزدیکش کردم و دستم گذاشتم رو شکمش
رضا:خوشمزست فسقلی
دستش گذاشت رو دستم
پانیذ:خیلییی
تک خنده ای کردم و منم مشغول خوردن شدم وقتی تموم کردم و سر بلند کردم به پانیذ نگا کنم
با چشای خوشگلش داشت نگام میکرد
رضا:جونمم
اشاره کرد به ظرف خالیش
پانیذ:من کباب میخام
با چشای درشت نگاش کردم
رضا:عشقمم خیلی زیاد خوردی میترکی
اولین اشکش ریخت پایین و ازم چشماشو دزدید
پانیذ:یعنیی میگی من چاقمم اره خیلی بدی من کجام چاقه
چشام تو حدقه چرخوندم باز شروع شد هورموناش بخاطر حاملگی بهم خورد و دل ناززک شد گل منه
گرفتنش تو بغلم
رضا:من کجا گفتم چاقی من منظورم این بود که زیاد اذیت نشی
بینیش کشید بالا و لب زد
پانیذ:من چاق میشم تو دیگه دوسم نداری
دوباره گریه گرف شونه هاشو بغل کردم
رضا:الهی من قربونت برم چرا بخای چاق بشی تو فقط ویار کردی همین
پانیذ:نهه من بعد زایمان چاق میشم
رضا:اصن چاق شو چه اشکالی داره
پانیذ:دیدی الان گفتی چاقی
بوسه ای به سرش زدم
رضا:تو چه چاق باشی چه لاغر تو همون پانیذی هستی که من دیونه وار عاشقشم و حاضرم زمین و اسمان و بهم بزنم
تو چشام نگام کرد با لبخند لب زد
پانیذ:واقعااا
بوسه ای به لب پاینش زدم
رضا:معلومه که اره حالا هم پاشو بریم بخابیم
با خوشحالی سری تکون داد و با هم وارد خونه شدیم همون طور که پله ها رو پشت سر میزاشتیم
پانیذ:من کله پاچه میخام
رضا:فردا صبح میگیریم الان خیلی خوردی
پانیذ:قول میدی
رضا:قول میدم گلم
لبخند محوی زد که خندم گرف رو تخت دراز کشیدیم موهاشو نوازش میکردم
تا بخابه وقتی خوابیده محو دیدنش شدم
یک دسته از موهاشو پشت گوشش زدم تو خواب صورتش جمع شد و دستش گذاشت رو شکمش
انگار درد داشت دستم گذاشتم رو دستش....
ببخشید کم شد
پارت 162
#leoreza
دستم انداختم دور کمرش و به خودم نزدیکش کردم و دستم گذاشتم رو شکمش
رضا:خوشمزست فسقلی
دستش گذاشت رو دستم
پانیذ:خیلییی
تک خنده ای کردم و منم مشغول خوردن شدم وقتی تموم کردم و سر بلند کردم به پانیذ نگا کنم
با چشای خوشگلش داشت نگام میکرد
رضا:جونمم
اشاره کرد به ظرف خالیش
پانیذ:من کباب میخام
با چشای درشت نگاش کردم
رضا:عشقمم خیلی زیاد خوردی میترکی
اولین اشکش ریخت پایین و ازم چشماشو دزدید
پانیذ:یعنیی میگی من چاقمم اره خیلی بدی من کجام چاقه
چشام تو حدقه چرخوندم باز شروع شد هورموناش بخاطر حاملگی بهم خورد و دل ناززک شد گل منه
گرفتنش تو بغلم
رضا:من کجا گفتم چاقی من منظورم این بود که زیاد اذیت نشی
بینیش کشید بالا و لب زد
پانیذ:من چاق میشم تو دیگه دوسم نداری
دوباره گریه گرف شونه هاشو بغل کردم
رضا:الهی من قربونت برم چرا بخای چاق بشی تو فقط ویار کردی همین
پانیذ:نهه من بعد زایمان چاق میشم
رضا:اصن چاق شو چه اشکالی داره
پانیذ:دیدی الان گفتی چاقی
بوسه ای به سرش زدم
رضا:تو چه چاق باشی چه لاغر تو همون پانیذی هستی که من دیونه وار عاشقشم و حاضرم زمین و اسمان و بهم بزنم
تو چشام نگام کرد با لبخند لب زد
پانیذ:واقعااا
بوسه ای به لب پاینش زدم
رضا:معلومه که اره حالا هم پاشو بریم بخابیم
با خوشحالی سری تکون داد و با هم وارد خونه شدیم همون طور که پله ها رو پشت سر میزاشتیم
پانیذ:من کله پاچه میخام
رضا:فردا صبح میگیریم الان خیلی خوردی
پانیذ:قول میدی
رضا:قول میدم گلم
لبخند محوی زد که خندم گرف رو تخت دراز کشیدیم موهاشو نوازش میکردم
تا بخابه وقتی خوابیده محو دیدنش شدم
یک دسته از موهاشو پشت گوشش زدم تو خواب صورتش جمع شد و دستش گذاشت رو شکمش
انگار درد داشت دستم گذاشتم رو دستش....
ببخشید کم شد
۹.۳k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.