ارباب سالار🌸🔗
#اربابسالار🌸🔗
#پارت95
دیگه منم چیزی نگفتم و همراه جلال وارد اتاقم شدیم...
جمال روی تخت نشست و منم در کمد و باز کردم و گفتم:
+خب داداشت چی مد نظرته؟!
جمال شونه ای بالا انداخت و گفت:
-نمیدونم والا تو بلدی!!
بنظر خودت هرچی اوکیه بده بپوشیم بریم!!
سری تکون دادم و شلوار و یه دونه تیشرت لانک برای جمال بیرون آوردم!!
رنگ تیشرت طوسی و رنگ شلوار مشکی بود که هارمونی خیلی خفنی ایجاد می کرد
از اونجایی که دستیم توی استایل مو داشتم با سشوار و یکم ژل موهای جمالو درست کردم و بعد از اینکه مطمئن شدم همه چی تمومه!!!
خودمم دستی به موهام کشیدم و لباسمو عوض کردم!!
جمال از تو آینه به خودش نگاهی کرد و دستی به ته ریشش کشید و گفت:
-حاجی منم مدلی ام برای خودما!!!
تک خنده ای کردم و آخرین شونه رو به موهام کشیدم و گفتم:
+خیلی خفنی حاجی!!!
جفتمون زدیم زیر خنده که رو به جمال گفتم:
+خب بریم؟!
سری به نشونه ی تایید تکون داد و با همدیگه از اتاق رفتیم بیرون!!
#پارت95
دیگه منم چیزی نگفتم و همراه جلال وارد اتاقم شدیم...
جمال روی تخت نشست و منم در کمد و باز کردم و گفتم:
+خب داداشت چی مد نظرته؟!
جمال شونه ای بالا انداخت و گفت:
-نمیدونم والا تو بلدی!!
بنظر خودت هرچی اوکیه بده بپوشیم بریم!!
سری تکون دادم و شلوار و یه دونه تیشرت لانک برای جمال بیرون آوردم!!
رنگ تیشرت طوسی و رنگ شلوار مشکی بود که هارمونی خیلی خفنی ایجاد می کرد
از اونجایی که دستیم توی استایل مو داشتم با سشوار و یکم ژل موهای جمالو درست کردم و بعد از اینکه مطمئن شدم همه چی تمومه!!!
خودمم دستی به موهام کشیدم و لباسمو عوض کردم!!
جمال از تو آینه به خودش نگاهی کرد و دستی به ته ریشش کشید و گفت:
-حاجی منم مدلی ام برای خودما!!!
تک خنده ای کردم و آخرین شونه رو به موهام کشیدم و گفتم:
+خیلی خفنی حاجی!!!
جفتمون زدیم زیر خنده که رو به جمال گفتم:
+خب بریم؟!
سری به نشونه ی تایید تکون داد و با همدیگه از اتاق رفتیم بیرون!!
۲.۴k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.