پارت
پارت :100
ارباب زاده
+ یک ماه بعد +
صدای در زدن توی کل فضای خانه کوچیک تهیون پیچید دور ورش رو نگاه کرد آخه کی این وقت شب می یومد
او با کسی هم دوست نبود پس کی آمده بود ؟
توی اون آپارتمان اون وقت شب فقط صدای در زدن واحد اون پسر پیچیده بود .
از جایش بلند شد آرام آرام به سمت در حرکت کرد آرام در رو باز کرد مطمئن نبود از کارش ولی بازش کرد .
تا در رو باز کرد سر جایش میخکوب شد با وحشت به اون فرد نگاه کرد با لکنت لب زد
" ت..ت..تو اینجا چیکار میکنی؟!"
سوبین یک قدم آمد جلو و با پوزخند گفت
" چرا از دیدنم وحشت کردی کانگ تهیون ؟!"
حق داشت وحشت کنه اونا توی مدت یک ماه حتی زیر سنگ ها رو هم دنبال سوبین گشتن ولی پیداش نکردم حضور ناگهانیش اون رو وحشت زده کرد
" بیام داخل !"
تهیون نگاه وحشت زده اش رو گرفت و از کنار در فاصله گرفت به سوبین فهموند که بیاد داخل
سوبین وارد خانه کوچک تهیون شد به دور ورش نگاه کرد تهیون در رو بست و آمد سمت سوبین سوبین به سمت حال خانه حرکت کرد و تهیون هم پشت سرش راه افتاد
سوبین ایستاد سرجایش و برگشت سمت تهیون تهیون با تعجب به سوبین نگاه میکرد سوبین دست هاشو از جیب هودی سیاه رنگش کشید بیرون
دستش رو سمت تهیون دراز کرد و با حلقه کردن دستش دور کمر پسر اون رو کشید سمت خودش و به خودش چسپند
تهیون با وحشت لب زد
" داری چیکار میکنییی"
سوبین نزدیک شد و گفت
" مگه آدم از کسی که خوشش میاد میترسه ؟!"
تهیون سکوت کرد منظورش از اون حرف چی بود یعنی میدونست تهیون از سوبین خوشش میاد !
تهیون خواست از اون فاصله بگیره ولی سوبین ازش جدا نشد
" سوبین بس کن تو مستی بوی الکل میدی لعنتی !!"
سوبین بی توجه به حرف ها و تقلا های اون پسر برای آزاد کردنش میکرد لب هاشو گذاشت روی لب های تهیون و شروع به بوسیدنش کرد تهیون با وحشت بهش نگاه میکرد
میخواست ازش جدا بشه ولی چرا ؟
مگه خودش هم عاشق سوبین نبود
پس چرا تلاش میکرد ازش فرار کنه؟ خوشه آرزویش بود یه روز اون لب ها رو ببوسه الان که اون لب ها به زور اون رو میبوسه چرا ازش فرار میکرد ...
تهیون چشم هایش را بست و دستش رو دور کردن سوبین حلقه کرد می خواست خودش رو بسپاره دست سوبین با اینکه میدونست هیچ کدوم از اون کار ها به خاطر عشق نبود ولی می خواست یک شب کنار سوبین باشه ...
سوبین آرام آرام دست هاشو از زیر لباس تهیون رد کرد و اون تیشرت رو تر تنش در آورد .....
ادامه دارد .....
ارباب زاده
+ یک ماه بعد +
صدای در زدن توی کل فضای خانه کوچیک تهیون پیچید دور ورش رو نگاه کرد آخه کی این وقت شب می یومد
او با کسی هم دوست نبود پس کی آمده بود ؟
توی اون آپارتمان اون وقت شب فقط صدای در زدن واحد اون پسر پیچیده بود .
از جایش بلند شد آرام آرام به سمت در حرکت کرد آرام در رو باز کرد مطمئن نبود از کارش ولی بازش کرد .
تا در رو باز کرد سر جایش میخکوب شد با وحشت به اون فرد نگاه کرد با لکنت لب زد
" ت..ت..تو اینجا چیکار میکنی؟!"
سوبین یک قدم آمد جلو و با پوزخند گفت
" چرا از دیدنم وحشت کردی کانگ تهیون ؟!"
حق داشت وحشت کنه اونا توی مدت یک ماه حتی زیر سنگ ها رو هم دنبال سوبین گشتن ولی پیداش نکردم حضور ناگهانیش اون رو وحشت زده کرد
" بیام داخل !"
تهیون نگاه وحشت زده اش رو گرفت و از کنار در فاصله گرفت به سوبین فهموند که بیاد داخل
سوبین وارد خانه کوچک تهیون شد به دور ورش نگاه کرد تهیون در رو بست و آمد سمت سوبین سوبین به سمت حال خانه حرکت کرد و تهیون هم پشت سرش راه افتاد
سوبین ایستاد سرجایش و برگشت سمت تهیون تهیون با تعجب به سوبین نگاه میکرد سوبین دست هاشو از جیب هودی سیاه رنگش کشید بیرون
دستش رو سمت تهیون دراز کرد و با حلقه کردن دستش دور کمر پسر اون رو کشید سمت خودش و به خودش چسپند
تهیون با وحشت لب زد
" داری چیکار میکنییی"
سوبین نزدیک شد و گفت
" مگه آدم از کسی که خوشش میاد میترسه ؟!"
تهیون سکوت کرد منظورش از اون حرف چی بود یعنی میدونست تهیون از سوبین خوشش میاد !
تهیون خواست از اون فاصله بگیره ولی سوبین ازش جدا نشد
" سوبین بس کن تو مستی بوی الکل میدی لعنتی !!"
سوبین بی توجه به حرف ها و تقلا های اون پسر برای آزاد کردنش میکرد لب هاشو گذاشت روی لب های تهیون و شروع به بوسیدنش کرد تهیون با وحشت بهش نگاه میکرد
میخواست ازش جدا بشه ولی چرا ؟
مگه خودش هم عاشق سوبین نبود
پس چرا تلاش میکرد ازش فرار کنه؟ خوشه آرزویش بود یه روز اون لب ها رو ببوسه الان که اون لب ها به زور اون رو میبوسه چرا ازش فرار میکرد ...
تهیون چشم هایش را بست و دستش رو دور کردن سوبین حلقه کرد می خواست خودش رو بسپاره دست سوبین با اینکه میدونست هیچ کدوم از اون کار ها به خاطر عشق نبود ولی می خواست یک شب کنار سوبین باشه ...
سوبین آرام آرام دست هاشو از زیر لباس تهیون رد کرد و اون تیشرت رو تر تنش در آورد .....
ادامه دارد .....
- ۱.۶k
- ۲۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط