part45
#part45
کوک:میخوای اصلاحش کنم مامان کوچولو نیم وجبی هوم؟
داریا:این چه فرقی کرد بازم که همونه
کوک:خودت چی دوست داری
داریا:تو رو دوست دارم
کوک لب پایینشو گاز گرفت سرشو نزدیک صورت داریا کرد که صدایی نازک اومد
لیام:نه.....ده
کوک سرشو بالا آورد که دید لیام بدو بدو طوری که نخوره زمین داره میاد از رو داریا بلند شد که لیام اومد با دستش محکم رو دست کوک زد و با آخم نگاش کرد
لیام:نه
کوک:یعنی بخاطر تویه فسقلی نمیتونم زنمو ببوسم
لیام:نه
لیام سرشو تکون داد و با انگوشتاش تهدید کرد
داریا خندید و بلند شد کوک بلند شد وایساد و دستاشو به کمرش گرفت و انگوشتشو سمت لیام گرفت
کوک:گوش کن بچه مامانتو قبل اینکه مامانت باشه زنه منه تویه نیم وجبی با قلدری کردن میخوای ازم بگیریش
لیام به داریا نگاه کرد کم کم بغض کرد و لب و لوچش آویزون شد
داریا:کوک هیچی نگو داره گریش میگیره
داریا لیام رو بغل کرد و محکم به خودش چسبوندش
داریا:پسر مامان بابا داره شوخی میکنه بعدشم دعوات نکرده که گریه میکنی
کوک:ولی من دروغ نگفتما
داریا:کوککک
لیام به کوک نگاه کرد و به حالت قهر روشو اونور کرد
کوک:بچه پررو(آروم)تازه قهرم میکنه
داریا بازم خندید و سرشو به دو طرف تکون داد
داریا صورت لیام رو بوسید و نازش کرد لیام به کوک زبون درازی کرد
کوک:صبر کن ببینم چسبیدی به مامانت بعد زبون درازی میکنی؟
کوک رفت نزدیک که لیام رو بگیره لیام جیغ زد بیشتر چسبید به داریا ولی کوک اومد جلو و لیام از دو طرف گرفت یه دور انداخت بالا بعد گرفتش تو بغلش
کوک:بچه گربه بابا
کوک لیام رو قلقلک داد که لیام از خنده غش کرد
داریا:کوک گوشت تنش آب میشه نکنش
بعد کوک یه اسپنک آروم به پسرش زد و گذاشتش تو بغل مامانش
که لیام لب زد و گفت
لیام:ا....و.....ما
داریا:چی؟یه بار دیگه بگو
کوک که خوشحال شده بود روبه روشون نشست و
داریا:پسرم یه بار دیگه بگو
لیام:ا....و......ما
داریا:کوککک اون بلاخره بهم گفت مامان(ذوق)
کوک:هی پس من چی؟
لیام:نهه
کوک:بچه پررو از الان زبون باز کردی حالا پرو پرو حرف میزنی
کوک:میخوای اصلاحش کنم مامان کوچولو نیم وجبی هوم؟
داریا:این چه فرقی کرد بازم که همونه
کوک:خودت چی دوست داری
داریا:تو رو دوست دارم
کوک لب پایینشو گاز گرفت سرشو نزدیک صورت داریا کرد که صدایی نازک اومد
لیام:نه.....ده
کوک سرشو بالا آورد که دید لیام بدو بدو طوری که نخوره زمین داره میاد از رو داریا بلند شد که لیام اومد با دستش محکم رو دست کوک زد و با آخم نگاش کرد
لیام:نه
کوک:یعنی بخاطر تویه فسقلی نمیتونم زنمو ببوسم
لیام:نه
لیام سرشو تکون داد و با انگوشتاش تهدید کرد
داریا خندید و بلند شد کوک بلند شد وایساد و دستاشو به کمرش گرفت و انگوشتشو سمت لیام گرفت
کوک:گوش کن بچه مامانتو قبل اینکه مامانت باشه زنه منه تویه نیم وجبی با قلدری کردن میخوای ازم بگیریش
لیام به داریا نگاه کرد کم کم بغض کرد و لب و لوچش آویزون شد
داریا:کوک هیچی نگو داره گریش میگیره
داریا لیام رو بغل کرد و محکم به خودش چسبوندش
داریا:پسر مامان بابا داره شوخی میکنه بعدشم دعوات نکرده که گریه میکنی
کوک:ولی من دروغ نگفتما
داریا:کوککک
لیام به کوک نگاه کرد و به حالت قهر روشو اونور کرد
کوک:بچه پررو(آروم)تازه قهرم میکنه
داریا بازم خندید و سرشو به دو طرف تکون داد
داریا صورت لیام رو بوسید و نازش کرد لیام به کوک زبون درازی کرد
کوک:صبر کن ببینم چسبیدی به مامانت بعد زبون درازی میکنی؟
کوک رفت نزدیک که لیام رو بگیره لیام جیغ زد بیشتر چسبید به داریا ولی کوک اومد جلو و لیام از دو طرف گرفت یه دور انداخت بالا بعد گرفتش تو بغلش
کوک:بچه گربه بابا
کوک لیام رو قلقلک داد که لیام از خنده غش کرد
داریا:کوک گوشت تنش آب میشه نکنش
بعد کوک یه اسپنک آروم به پسرش زد و گذاشتش تو بغل مامانش
که لیام لب زد و گفت
لیام:ا....و.....ما
داریا:چی؟یه بار دیگه بگو
کوک که خوشحال شده بود روبه روشون نشست و
داریا:پسرم یه بار دیگه بگو
لیام:ا....و......ما
داریا:کوککک اون بلاخره بهم گفت مامان(ذوق)
کوک:هی پس من چی؟
لیام:نهه
کوک:بچه پررو از الان زبون باز کردی حالا پرو پرو حرف میزنی
۱۶.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.