p

p4
رمان «عشق در سایه‌ها»
(جونگ‌کوک × لی ساران) — سبک: فانتزی، درام، مافیایی

ساران از پنجره‌ی اتاق نگاهی به بیرون انداخت. دیوارهای بلند و نگهبانانی که بی‌وقفه گشت می‌زدند، تنها یک چیز را به او می‌فهماندند: فرار غیرممکن بود. در دلش آتشی از ترس و سردرگمی زبانه می‌کشید. او دیگر فقط یک دختر معمولی نبود؛ حالا گروگان بزرگ‌ترین باند مافیای کره بود.
در اتاق باز شد. قدم‌های سنگین و با صلابت جونگ‌کوک روی زمین پیچید. چهره‌اش بی‌احساس، چشمانش یخ‌زده، و صدایش خشک و جدی بود:
– آماده باش... قراره بیای پایین.
ساران اخم کرد.
– کجا؟ من نمیام. شما حق ندارید...
جونگ‌کوک بدون اینکه جواب بده، نزدیک‌تر شد. نگاهشان برای چند لحظه درهم گره خورد. در چشمان ساران اضطراب موج می‌زد، اما پشت آن برق خاصی بود که حتی جونگ‌کوک را هم برای ثانیه‌ای درگیر خودش کرد. ولی او بلافاصله نگاهش را دزدید و با لحنی محکم گفت:
– اینجا، کسی حق مخالفت نداره. مخصوصاً تو.
جونگ‌کوک دستش را گرفت و کشان‌کشان به راهرو برد. ساران تقلا می‌کرد، اما نیروی جونگ‌کوک بی‌رحمانه بود. در سالن اصلی، اعضای باند مشغول بحث بودند. روی میز بزرگی نقشه‌هایی پهن شده بود، نقشه‌هایی برای عملیاتی مرموز که ساران از آن سر در نمی‌آورد.
یکی از مردها با خنده‌ی مرموزی گفت:
– این همون دختریه؟ خیلی بی‌گناهه برای دنیای ما، رئیس.
جونگ‌کوک با صدایی خشک جواب داد:
– دقیقاً به همین دلیله که من می‌خوام نگهش دارم.
همه ساکت شدند. ساران با ناباوری به چشمانش زل زد. یعنی چه؟ چرا او را این‌طور از بقیه جدا می‌کرد؟ آیا… در پشت آن نگاه یخی، چیزی بیشتر از بی‌رحمی پنهان شده بود؟
جونگ‌کوک بدون اینکه نگاهش را از ساران بردارد، آرام گفت:
– هیچ‌کس حق نداره بهش نزدیک بشه... هیچ‌کس.
و در آن لحظه، حتی ساران هم نتوانست انکار کند که قلبش، هرچند لرزان، برای اولین بار تپشی متفاوت را تجربه کرد.
دیدگاه ها (۱)

p5 عشق یا اسارت?هوا سرد بود، اما قلب لی ساران داغ‌تر از همیش...

p6 عشق در سایه‌هاساران نمی‌دانست زمان چطور می‌گذرد. روزها ان...

p3لی ساران با چشمانی نیمه‌باز به اطرافش نگاه کرد. هوا تاریک ...

p2 عشق در سایه‌هالی ساران چشمانش را آرام باز کرد. تاریکی اطر...

رمان عشق و نفرت پارت ۱۲خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونگ کوک سان...

black flower(p,224)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط