Part10•~>
Part10•~>
ویو یورا :
داشتم میرفتم یهو دیدم اومد جلوم ویساد و محکم زد تو گوشم و تعادلم از بین رف و افتادم زمین و بلند داد زد
_ من برادرتم و الانم مسئولیتت با منه پس حق نداری با اون بگردی از فردا عم بدون اجازهی من پاتو بیرون نمیزاری
هودیش رو ور داشت و با سرعت رفت رو لپم هنوز جایی انگشتاش مونده خیلی میسوزههههه خیلی با گریه پاشدم رفتم صورتمو شستم و رفتم یه دوش گرفتم ساعت 3 شب بود رفتم یه زنگ زدم به اما همه چی رو گفتم جیمین از اونور با عصبانیت داد زد
= ابجی ولش کن زنگ بزن به خاله هناهنگ کن منو اما میخوایم بریم برانسه یه چند ماهی شایدم تا یه سال منودیم یه بیلیتم اضافه دارم بهشون بگو اگ اوکی دادن توعم بیا
+ نه داش زحمت نمیدم
=× گوه نخور
+اوکی پس بزا زنگ بزنم مامانم
قت کردم زنگ زدم مامانم
$ بله ( از اینجا به بعدو مامانش با خواب الوده گی حرف میزنه چون خواب بوده)
+ سلام مامان خوبی چه میکردی
$ خبرم برسه خواب بودم
+ مامان منو جیمین و اما میخوایم رفاقتی بریم فرانسه میشه بریم یه چند ماه میمونیم
$ اره دخترم خب بگو کارد چی بود
+ ایولللللل هیچی برا همین زنگ زده بودم
$ دای پدصگ واسه این منو بیدار کردی
قت کرد ای بابا ولی اخ جونننننن به اما پی دادم و اوکی داد قرار شد بعد صبحانه برم پیششون خلاصه صب شد پاشدم دوس گرفتم کاراما کردم رفتم پایین دیدم جونگ کوک داره اب میخوره بدون توجه رفتم نون رو برا خودم گذاشتم تو توس
_ صبح بخیررر
چرا کیفش کوکه ؟
+ صب بخی
نونو ور داشتم صب حونمم خوردم رفتم وسایلمو جمع کنم که کوک اومد نمیفهمم یعنی کار دیشبش براش مهم نیس
_ کجا به سلامتی
+ فک کنم باید رو در تابلوی در بزنید بزنم
_ جواب منو بده
+ دارم میرم مسافرت
_ با کی و با اجازه کی
+ با جیمی و اما و با اجازه خود مامان الانم برو بیرون دارم میرم
ویو کوک :
یعنی چییییی میخوادبرهههع وایسا نکنه به حاطر دیشبه ای پسره کودن معلومه برا دیشبه تو همین فکرا بودم که دیدم در بسته شد و رف بدو رفتم دمبالش
_ نمیخوای ازم خدافظی کنی بغلم کنی ؟
+ خدافظ
رفففف واقعا باورم نمیشه که اینطوری شددد رف چرا اخه تقصیر خودمه میتونستم باهاش وقت بگذرونم ولی الان رف با جیمین و مطمئنأ کلی کار باهم میکنن
ویو یورا :
داشتم میرفتم یهو دیدم اومد جلوم ویساد و محکم زد تو گوشم و تعادلم از بین رف و افتادم زمین و بلند داد زد
_ من برادرتم و الانم مسئولیتت با منه پس حق نداری با اون بگردی از فردا عم بدون اجازهی من پاتو بیرون نمیزاری
هودیش رو ور داشت و با سرعت رفت رو لپم هنوز جایی انگشتاش مونده خیلی میسوزههههه خیلی با گریه پاشدم رفتم صورتمو شستم و رفتم یه دوش گرفتم ساعت 3 شب بود رفتم یه زنگ زدم به اما همه چی رو گفتم جیمین از اونور با عصبانیت داد زد
= ابجی ولش کن زنگ بزن به خاله هناهنگ کن منو اما میخوایم بریم برانسه یه چند ماهی شایدم تا یه سال منودیم یه بیلیتم اضافه دارم بهشون بگو اگ اوکی دادن توعم بیا
+ نه داش زحمت نمیدم
=× گوه نخور
+اوکی پس بزا زنگ بزنم مامانم
قت کردم زنگ زدم مامانم
$ بله ( از اینجا به بعدو مامانش با خواب الوده گی حرف میزنه چون خواب بوده)
+ سلام مامان خوبی چه میکردی
$ خبرم برسه خواب بودم
+ مامان منو جیمین و اما میخوایم رفاقتی بریم فرانسه میشه بریم یه چند ماه میمونیم
$ اره دخترم خب بگو کارد چی بود
+ ایولللللل هیچی برا همین زنگ زده بودم
$ دای پدصگ واسه این منو بیدار کردی
قت کرد ای بابا ولی اخ جونننننن به اما پی دادم و اوکی داد قرار شد بعد صبحانه برم پیششون خلاصه صب شد پاشدم دوس گرفتم کاراما کردم رفتم پایین دیدم جونگ کوک داره اب میخوره بدون توجه رفتم نون رو برا خودم گذاشتم تو توس
_ صبح بخیررر
چرا کیفش کوکه ؟
+ صب بخی
نونو ور داشتم صب حونمم خوردم رفتم وسایلمو جمع کنم که کوک اومد نمیفهمم یعنی کار دیشبش براش مهم نیس
_ کجا به سلامتی
+ فک کنم باید رو در تابلوی در بزنید بزنم
_ جواب منو بده
+ دارم میرم مسافرت
_ با کی و با اجازه کی
+ با جیمی و اما و با اجازه خود مامان الانم برو بیرون دارم میرم
ویو کوک :
یعنی چییییی میخوادبرهههع وایسا نکنه به حاطر دیشبه ای پسره کودن معلومه برا دیشبه تو همین فکرا بودم که دیدم در بسته شد و رف بدو رفتم دمبالش
_ نمیخوای ازم خدافظی کنی بغلم کنی ؟
+ خدافظ
رفففف واقعا باورم نمیشه که اینطوری شددد رف چرا اخه تقصیر خودمه میتونستم باهاش وقت بگذرونم ولی الان رف با جیمین و مطمئنأ کلی کار باهم میکنن
۵.۶k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.